دست و پایش به شدت می لرزید. دیگر نفس های پیاپی اش تاب ایستادن نداشت. هر از گاهی دستان لرزانش را برای پاک کردن عرق های سرد پیشانی بلندش بالا می برد.از زیر چشم نگاهی به جلاد که آماده و مصمم برای اجرای حکم به نظر می رسید انداخت. هزاران چشم در انتظار دیدن عاقبت نافرمانی پادشاه بودند. جلاد سر مرد را به روی تخته گذاشت و شمشیر را بالا برد. مرد چشمانش را بست و برای آخرین بار نفسی عمیق کشید اما بعد از لحظه ای انتظار، چشمانش را گشود. انوار امید در نگاهش درخشیدن گرفت. پیکی ایستاده بود و کاغذی را به مامور نشان می داد. مامور پس از رویت نامه آن را برای مردم با صدایی رسا قرائت کرد. «بخشش لازم نیست، اعدامش کنید» جلاد راسخ تر از قبل شمشیر را بالا برد و برق زندگی را در چشمان مرد برای همیشه خاموش کرد. پس از گذشت چند روز از مرگ مرد معلوم گشت که مضمون نامه پادشاه به مامور اعدام این چنین بوده است: «بخشش، لازم نیست اعدامش کنید»
چنین اشتباهاتی در به کاربردن علائم و حروف کوچک، گاه به اشتباهات بزرگی بدل می شود. انسان همواره به منظور پیشگیری از این اشتباهات و مشکلاتی که پیرو آن ایجاد می شود، راه کارهایی در باب علامت ها و حرکت های دستور زبان ابداع کرده است. به طوری که اکنون با دقت در دو متن بالا می توان به تفاوت فاحش بین آن ها پی برد. اما گاه، بعضی سخنان و رفتارها چنان تفاوتی با یکدیگر دارند که دیگر کاری از علائم و حرکت ها در زدودن شک و شبهه ساخته نیست؛ مخصوصا اگر این تناقضات در سخنان رهبری از مسالک تازه تاسیس یافت شود تا این اشتباهات را در نظر انسان های نکته بین به مشکلی عظیم مبدل سازد.
تعلیم وحدت عالم انسانی کماکان از جمله مهم ترین اساس مرام بهائیت به شمار می رود. تاکید های فراوان بهائیان بر این تعلیم، گاه آدمی را به وادی اعجاب می کشاند. شعار هایی زیبا در رابطه با دوستی تمام اهل عالم با یکدیگر و یکی شدن دل ها و ملت ها هر روز آوای بوق های تبلیغاتی مبلغان بهائی است. اما با غلبه بر احساسات و تفکر و تامل در متون بهائی به نکته ای شگرف پیرامون وحدت عالم انسانی در سخنان رهبران بهائیت بر خواهیم خورد که مفهوم مشابه دو جمله ی بالا را در بر خواهد داشت.
از آن جا که جناب عبدالبهاء همیشه به دنبال الفت میان دل ها بودند، گاه چنان در دریای محبت و بخشش غرق می شدند که جملاتی زیبا را در کتب خویش مکتوب می فرمودند: «جفاکار را مانند وفادار به نهایت محبت رفتار کنید و گرگان خونخوار را مانند غزالان ختن و ختا، مشک معطر به مشام رسانید.خائنان را ملجا و پناه گردید و مضطربان را سبب راحت دل و جان»[مکاتیب جلد۳ صفحه۱۶۰]
اما بعد از گذشت مدتی که به غیر معقول بودن این مطلب پی برده و وحدت عالم انسانی را شعاری بیش نمی بینند با رد سخنان پیشین خویش چنین می فرمایند: «با شخص ظالم و یا خائن و یا سارق نمی شود مهربانی نمود.زیرا مهربانی سبب طغیان او می گردد نه انتباه او، کاذب را آن چه ملاطفت نمایی بر دروغ می افزاید.»[مکاتیب جلد۳ صفحه ۲۱۱]
و یا در جائی دیگر حتی به نادرست بودن مثال خویش و عدم انطباق آن با وحدت عالم انسانی می پردازند «اگر گرگی را رافت و مهربانی نمایی این ظلم به گوسفند است یک گله گوسفند را از میان بردارد.کلب عقور را اگر فرصت دهی هزار حیوان و انسان را سبب هلاکت شود، پس رافت به حیوان درنده ظلم به حیوانات مظلومه است»[مکاتیب جلد۳ صفحه۲۱۲]
با نگاهی اجمالی به گفته ها و فرموده های رهبران مرام نوظهور بهائیت به این مسئله پی خواهیم برد که اشتباهات و تناقضات این متون، پیرو بی دقتی هایی ساده در باب دستور زبان نیست و مفهومی بالاتر از آن را در بر خواهد داشت.
«آیا در قرآن نمى اندیشند اگر از جانب غیر خدا بود، قطعا در آن اختلاف بسیارى می یافتند.»
[سوره نساء آیه۸۲]
دیدگاهتان را بنویسید