تحری حقیقت در بهائیت

واژه تحری به معنای «درنگ کردن در طلب امر » و نیز به معنای «حقیقت جوئی» به کار می رود و واژه حقیقت به معنای حق ، راستی ، درستی و هر چیز اصیل است .[۱]
تحری حقیقت در اصطلاح به معنای “تلاش برای یافتن حقیقت” است و به این معناست که انسان تأمل نموده و بدون شتابزدگی در پی تحصیل حقیقت و درستی و اصل دین به کاوش بپردازد .
سران بهائیت برای تبلیغ افکار و نظریات خویش ، اصولی را با نام تعالیم دوازده­ گانه مطرح نموده­­­­­ اند که اولین و مهمترین آن اصول ، تحری حقیقت می­باشد .
لذا با توجه به تبلیغات وسیع  بهائیت و مورد توجه قرار دادن این اصل توسط آنان به توضیح این اصل – تحری حقیقت – می­پردازیم.

تحری حقیقت در آثار رهبران بهائی
یکی از مهمترین فعالیتهای عباس افندی نشر امر[۲] در بلاد غرب بود ؛او از سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۳ میلادی از طریق مصر به اروپا و آمریکا رفت و در بین راه طی این سه سال با سخنرانی های متعدد این تعالیم را ابلاغ کرد و پس از برگشت بنا داشت مسافرتی به هند برود که عمرش کفاف نداد.
در طول این مسافرت به بلاد غرب و طی این سخنرانی­ها ۱۲ اصل و تعلیم را از لابلای نوشته­ها و گفته­ های حسینعلی ،استخراج نموده به عنوان تعالیم دوازدگانه برای آئین بهائیت پایه گذاری نمود که البته بسیاری از این تعالیم در آثار حسینعلی یافت نمی­شود و خود عبدالبهاء آنها را ساخته است ولی به هرحال به عقیده بهائیان این دوازده اصل ،اساس عقاید بهائیان است . اولین و مهمترین اصل در این اصول اصل تحری حقیقت است .این اصل و تعلیم را عباس افندی (عبدالبهاء) به مناسبتهای مختلف تبیین نموده که به عنوان شاهد چند مورد آن ذکر می شود :عباس افندی حقیقت را هدایت الهی و یکی از فضائل عالم انسانی معرفی می­نماید و بزرگترین وظیفه انبیاء الهی را اعلام حقیقت در جهان برمی­شمرد.[۳]
در جایی دیگر می­گوید :« امّا بهاء اللّه فرمود تقلید جائز نیست تحری حقیقت باید بشود »[۴]
ایشان در نطقی در مجمع بهائیان لندن ضمن معرفی تحری حقیقت به عنوان اولین اصل از تعالیم خود تقلید را عامل نزاع و جدال بیان می نماید [۵]
او در پاریس با حضور تعدادی از احباب و غیره (٢١ اکتوبر ١٩١١ ) نیز علم را به عنوان یک حقیقت عامل اتحاد بین فِرَق و ادیان مختلف معرفی می کند [۶]
عبدالبهاء نیز چنین می­گوید :«(اول اساس بهاء اللّه تحری حقیقت است) یعنی باید نفوس از تقالیدی که از آباء و اجداد موروث مانده منزه و مقدس گردند »[۷]
بهائیان معتقدند اصل تحری حقیقت و یافتن حقیقت یک امر بدیع است چون موسس حقیقت حضرت بهاء الله است و این در ادیان دیگر نبوده است .
همچنین او در نطقی وظیفه هر کدام از انبیاء الهی در مورد این اصل را بیان می­کند که وطبق این تقسیم وظیفه جناب حسینعلی نوری را مهمترین پیامبر الهی معرفی می­نماید [۸]

شرایط تحری حقیقت در بهائیت
رهبران بهائی برای تحری حقیقت و رسیدن به حق شرائطی را نیز متذکر شده­اند :
 ۱ .شخص مایل به تحری حقیقت باشد
در مقدمه کتاب ایقان حسینعلی نوری چنین آمده است : « کتاب مستطاب ایقان شامل دو باب است، باب اوّل در شرائط سالک راه خدا و طالب حقیقت که برای وصول به مقصود باید باانقطاع صِرف و توجّه کامل و پرهیز از تقلیدو پیروی دیگران و به هدایت عقل سلیم و قلب طاهر به جستجو پردازد.» [۹] 
۲ .حب و بغض نداشته باشد یعنی مطالب را در کمال بی طرفی تحقیق کند .
«بهاءالله می­گوید : انسان چون بمقام بلوغ فائز شد باید تفحّص نماید و متوکّلاً علی الله و مقدّساً عن الحبّ و البغض در امری که عباد بآن متمسّکند، تفکّر کند و بسمع و بصر خود بشنود و ببیند چه اگر ببصر غیر ملاحظه نماید از مشاهده­ی تجلّیات انوار نیّر عرفان الهی محروم ماند. » [۱۰]
۳ . تأیید شده حقایق را به چشم خود ببیند
۴ .تقلید گذشته را فراموش کند
عبدالبهاء در سخنانی که در منزل خودش در پاریس بیان کرده می­گوید :
«اینست مسئله تحری حقیقت نتیجه این بحث چه می­شود نتیجه اینست که جمیع ملل عالم باید آنچه شنیده­ اند ، بگذارند ؛ نه به هیچ ملتی متمسک باشند و نه از هیچ ملتی متنفر . شاید آن ملتی را که متنفر است آن حق باشد و آن ملتی که بآن متمسک باطل باشد. وقتی که آنها را ترک کرد نه ملتی را متمسک نه ملتی را متنفر آن وقت تحری حقیقت می­کند و عاقبت ملاحظه می­نماید که حقیقت ادیان الهی یکی است اختلاف در تقالید است تحری حقیقت سبب می­شود که جمیع بشر متفق شوند »[۱۱]
۵ .در قضاوت انصاف داشته باشد
« اوّلاً که باید منصف باشد و منقطع از ما سوی اللّه و قلبش بکلّی به افق اعلی توجّه کند و از اسیری نفس و هوی، نجات یابد زیرا اینها همه مانعست. »

تناقضات تحری حقیقت در بهائیت
رهبران بهائی باوجود اینکه تأکید بسیاری بر تحری حقیقت دارند اما این اصل مهم در آثار و گفته­ های خودشان و یا در احکامی که برای اغنام الله [۱۲]وضع نموده اند اصلاً جایگاهی ندارد و با مطالعه آثارشان در کمال تعجب شاهد تناقضاتی هستیم که به عنوان نمونه می توان به موارد زیر اشاره نمود:
عباس افندی ( عبدالبهاء ) در الواح وصایا می­گوید :«ایادی امر اللّه باید بیدار باشند بمحض اینکه نفسی بنای اعتراض و مخالفت با ولیّ امر اللّه گذاشت فوراً آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمایند و ابداً بهانه­ای از او قبول ننمایند چه بسیار که باطل محض بصورت خیر در آید تا القای شبهات کند . »[۱۳]
اگر تحری حقیقت راه وصول به حقیقت است حتماً در ابتدای راه شبهاتی پیش می­آید و اگر صرف داشتن شبهه ، مرتد شناخته شود چگونه راه وصول به حق را طی کند ضمن اینکه این سخن یک تهدید است و کسی با دیدن آن از ترس اخراج از جمع به دنبال حقیقت نخواهد رفت .
حسینعلی نوری ( بهاء الله ) در الواح مبارکه ( چاپ قاهره مصر ) می نویسد :
« ﴿ای پسر تراب﴾ کور شو تا جمالم بینی و کر شو تا لحن و صوت ملیحم را شنوی و جاهل شو تا از علمم نصیب بری و فقیر شو تا از بحر غنای لا یزالم قسمت بیزوال برداری کور شو یعنی از مشاهده غیر جمال من و کر شو یعنی از استماع کلام غیر من  و جاهل شو یعنی از سوای علم من تا با چشم پاک و دل طیّب و گوش لطیف بساحت قدسم درآئی »
آیا کور شدن و کر شدن و چشمها را بر روی حقیقت بستن با تحری حقیقت سازگاری دارد ؟ آیا دعوت مردم و اغنام الله به جاهل شدن و پیروی از جهل همان تحری حقیقت است ؟

جریان طرد روحانی
یکی از موارد نقض تحری حقیقت در فرقه بهائیت جریان طرد روحانی است به این معنا که در احکام بهائیان آمده است که اگر کسی در جامعه بهائی به سن شانزده سالگی برسد و به جامعه بهائی اعلام نکند که بهائی است ازجامعه طرد شده و به شدت با او برخورد می شود تا جائی که تمام ارتباطات با او قطع شده و مانند یک فرد جزامی مورد نفرت جامعه بهائی قرار می گیرد .
از دیگر عوامل طرد روحانی در جامعه بهائیت مخالفت با رهبران بهائی و سخن گفتن بر خلاف عقیده آنهاست که به موجب همین قانون بدوی و موهن به گواهی تاریخ بیش از ۸۰ درصد از خاندان میرزا حسینعلی نوری توسط رهبران بهائیت طرد شده­اند، رهبرانی که شعارهای گوشنواز و دل انگیزی نظیر « همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار»[۱۴] و « عاشروا مع الادیان بالرّوح و الرّیحان لیجدوا منکم عرفالرّحمن ایّاکم ان تأخذکم حمیّهالجاهلیّه بین البریّه کلّ بدء من اللّهو یعود الیه انّه لمبدء الخلق و مرجعالعالمین »[۱۵]  را سر داده­اند ولی گویا خود فراموش کرده­اند به آن عمل کنند  و عمل آنان دقیقاً خلاف مدعای آنان است.

نمونه ای دیگر از نقض تحری حقیقت
سید باب در یکی از آثار خود به نام «دلایل السبعه» که آن را اثری الهام گرفته از خداوند می‌داند، دچار اشتباهی بسیار فاحش شده است. وی می‌گوید که  حضرت داوود پیامبر ،مدتی مدید قبل از حضرت موسی زندگی می‌کرده است و این در حالی است که حضرت داود نبی از پیامبران بنی اسراییل شمرده می­شود و به تصریح قرآن مجید و تورات پس از حضرت موسی زندگی می­کرده است. سید باب در این باره می­نویسد:” نظر کن در امت داود، پانصد سال در زبور تربیت شدند تا آنکه به کمال رسیدند. بعدکه موسی ظاهر شد، قلیلی که از اهل بصیرت و حکمت زبور بودند، ایمان آوردند، مابقی ماندند.”[۱۶]
این سخن پیروان باب را متعجب ساخت، اما در زمان حیاتش چیزی از وی نپرسیدند، پس از مرگ باب مکرراً از بها الله سوال نمودند و بهاالله به عوض آنکه خطای باب (که اظهر من الشمس بود) را اذعان داشته باشد در دفاع از وی راه تعصب کورکورانه را پیش گرفته و در کتاب «اشراقات» می‌نویسد:«الی حین چند کره اهل به این سوال نموده‌اند که حضرت داود صاحب زبور بعد از حضرت کلیم- علیه بهاالله الابهی- بوده لکن نقطه اولی- روح ما سوی فداه – (همان سید باب) آن حضرت را قبل از موسی ذکر فرموده و این فقره، مخالف کتب و ما عند الرسل است».[۱۷]
سپس به این اشکال و ایراد باب، چنین پاسخ داده است:«سزاوار عباد آن که مشرق امر اللهی (سید باب) را تصدیق نماید و در آنچه از او ظاهر شود چه که به مقتضیات حکمت بالغه، احدی جز حق آگاه نیست »[۱۸]
بهاالله که خود می­ دانست آن خطای تاریخی قابل انکار نیست و با مقتضیات حکمت بالغه تفاوت دارد، ولی با این سخنش تحری حقیقت و ترک تعصب را به فراموشی سپرده بود. و جالب اینجاست که عباس افندی(عبدالبها)، چون این اشتباه و غلط آشکار را در اثر سید باب دید، به جای آنکه منصفانه عمل کند و تسلیم حقیقت شود در مقام توجیه او بر آمده است و می گوید که مقصود از این داود شخص دیگری غیر از داود بن یسا می­باشد که بعد از حضرت موسی می­زیسته است که این توضیح خود تعصب، غفلت و جاهلیت عباس افندی عبدالبها ) را می‌رساند زیرا در سخن باب و نیز در گفتار بها ذکر داودی است که صاحب زبور بوده است (همان داوود بن یسا) که مدتها پس از حضرت موسی (ع) زندگی می­کرده است و از انبیای بنی اسراییل به شمار می­رفته است و نه داودی که ۵۰۰ سال قبل از موسی زندگی می­کرده و دارای امتی بوده است که هیچ نام و نشانی از او نیست. چنین داودی جز در تخیلات متعصبانه عبدالبها آن هم در تنگنای جدل، یافت نمی­شود.
با توجه به مطالب فوق الذکر مشخص می­شود که داعیه­داران تحری حقیقت خود عامل به اعتقادات خود نیستند و این تنها یک شعار برای تحریف افکار عمومی است ولی با نگاه به آموزه های اسلامی و روایات نابی که پیرامون علم آموزی و حقیقت یابی وجود دارد و در کنار آن رفتار زیبای اهل بیت علیهم السلام و علمای اسلام با علم آموزان و پرسشگران حقیقت جو ، مفهوم واقعی این شعار را بهتر درک می­کنیم.
[۱]. حسن عمید ، فرهنگ لغت عمید ، انتشارات امیرکبیر ، ۱۳۸۲شمسی ، چاپ هشتم ، صفحه ۳۷۷
[۲]. در بهائیت به تعالیم بهائیت “امر” گفته می شود و مقصود از نشر امر انتشار و تبلیغ تعالیم و تفکرات حسینعلی نوری است .
[۳] . « حقیقت ،وحدت عالم انسانیست ،حقیقت محبت بین بشر است حقیقت اعلان عدالت است ،حقیقت هدایت اللّه است  ،حقیقت فضائل عالم انسانیست . انبیای الهی جمیعاً منادی حقیقت بودند و جمیع متحد و متفق بودند . هر پیغمبری مژده بخلف خویش داد  هر خلفی تصدیق سلف نمود  موسی خبر از مسیح داد. مسیح تصدیق موسی کرد.  حضرت مسیح خبر از محمد داد ، حضرت محمد تصدیق مسیح و موسی نمود جمیع بایکدیگر متحد بودند، ما چرا اختلاف کنیم ما امت آن نفوس مقدسه هستیم » فرج الله ذکی الکردی،خطابات عبدالبهاء،مصر،۱۹۲۱میلادی،لجنه ملی نشر آثار امری،جلد۱،صفحه۲۱۱
[۴] . همان  صفحه ۲۵۱
[۵] . «)اولا ) تحری حقیقت زیرا جمیع ملل بتقالیدی عامیانه تشبث نموده‌اند و از این جهت با یکدیگر در نهایت اختلاف و غایت نزاع و جدالند ،اما ظهور حقیقت کاشف این ظلمات است و سبب وحدت اعتقاد، زیرا حقیقت تعدد قبول نکند»خطابات حضرت عبدالبهاء، آلمان ، موسسه مطبوعات امری ، ۱۲۷ بدیع ،۱۹۷۰ میلادی ، جلد ۲ ، صفحه ۳۰
[۶] . «از جمله اساس دین الهی تحرّی حقیقت است که جمیع بشر تحرّی حقیقت کنندچون حقیقت واحد است جمیع فِرَق عالم راجمع میکندحقیقت علمست اساس ادیان الهی علم است علم سبب اتحادقلوب میشود»همان  صفحه  ۶۶
[۷] . همان  صفحه ۱۳۹
[۸]. “حضرت موسی ترویج حقیقت فرمود  حضرت مسیح تصریح حقیقت کرد  جمیع حواریین توضیح حقیقت نمودند  حضرت رسول تبشیر بحقیقت داد  اولیای الهی مؤسس حقیقت بودند  حضرت بهاء اللّه تأسیس حقیقت فرمود»خطابات عبدالبهاء،جلد۱،صفحه۲۱۰
[۹] . مقدمه کتاب ایقان (نازله از قلم بهاءالله )، لجنه ملّی نشر آثار بهائی به زبان فارسی و عربی ،مؤسّسه ملّی مطبوعات بهائی ، هوفمایم آلمان،۱۵۵ بدیع، ۱۹۹۸ میلادی
[۱۰] . عبدالحمید اشراق خاوری ، پیام ملکوت ، موسسه مطبوعات امری ، ۱۳۰ بدیع ، ۱۹۷۳میلادی،صفحه۱۱
[۱۱] . خطابات عبدالبهاء،جلد۱،صفحه۱۴۲
[۱۲] . یعنی گوسفندان خدا ، لقبی که حضرت بهاءالله بهائیان را به آن مفتخر فرموده است .
[۱۳] . عباس افندی ، الواح وصایای مبارکه ، موسسه مطبوعات امری ، صفحه ۱۳
[۱۴] . خطابات عبدالبهاء ، جلد ۱ ، صفحه ۳۹
[۱۵] . حسینعلی نوری ،کتاب اقدس ، موسسه مطبوعات امری ، ۱۹۷۳ میلادی ، ص۱۳۷ ( ترجمه متن : با ادیان دیگر به زیبائی معاشرت کنید تا رحمان را بشناسید و تعصبات جاهلیت را رها کنید چون همه شما از خدائید و به سزوی او بازمیگردید او ابتدای خلق و محل بازگشت آنهاست )
[۱۶]. اسدالله فاضل مازندرانی ، اسرا الآثار ، موسسه مطبوعات امری ، ۱۲۴ بدیع ، ۱۹۶۷ میلادی،صفحه ۱۰۹
[۱۷]. حسینعلی نوری،الواح بهاءالله شامل اشراقات و چند لوح دیگر ، موسسه مطبوعات امری،صفحه۱۸
[۱۸] . همان ، صفحه ۱۸

به نقل از حزب سیاسی بهائیت

 


برچسب‌ها: