مشکلات بهائیان در دفن اموات

یکی از اخبار قابل بررسی در پاییز ۹۷، خبر نبش قبر یک بهائی به نام خانم شمسی اقدسی اعظمیان در گیلاوند از توابع شهرستان دماوند و درخواست از خانواده متوفی برای دفن جنازه در گورستان خاوران تهران بود. هرانا و بسیاری دیگر از خبرگزاری‌های بهائی با پوشش گسترده‌ی این خبر، آن را نوعی اهانت به عواطف و احساسات خانواده دانستند و توهین به جنازه فردی بی دفاع و مرده را محکوم کردند. برخی روشنفکران ایرانی ساکن غرب نیز در پیامی، این اقدام را محکوم کردند. بی‌بی‌سی فارسی ضمن پوشش خبری این ماجرا و بیانیه‌ی این روشنفکران، با یاسر میردامادی و حسن فرشتیان در همین زمینه مصاحبه کرد. نظر به ابعاد رسانه‌ای این موضوع، لازم است قبل از قضاوت قطعی، به نکات ذیل توجه کرد:

?۱-آن چنان که کسری ناجی، مجری خبر بی‌بی‌سی در ضمن مصاحبه با فرشتیان اعلام کرد و در زیرنویس این شبکه به عنوان بخشی از این خبر منتشر شد، نیروهای امنیتی پیش از این اتفاق، بهائیان دماوند را از دفن اموات در گورستان گیلاوند منع کرده بودند. اهمیت موضوع از آن جهت است که بهائیان در تعالیم رهبران خود، به کرات لزوم تبعیت از حکومت و اولیاء امور را مشاهده کرده اند. جمله‌ی ذیل از بهاءالله در کتاب اقتدارات حاوی همین مطلب است: «حق جلّ و عزّ، مملکت ظاهره را به ملوک عنایت فرموده، بر احدی جایز نه که ارتکاب نماید امری را که مخالف رأی رؤسای مملکت باشد.» (اقتدارات، ص ۳۲۴)
اشراق خاوری نیز در کتاب گنجینه حدود و احکام به همین مطلب پرداخته و این جملات کلیدی را از عباس افندی در همین زمینه نقل کرده است: «حضرت عبدالبهاء… می‌فرمایند قوله تعالی، باری به نصّ قاطع جمال مبارک روحی‌لاحبّائه‌ الفداء ابداً بدون اذن و اجازه حکومت جزئی و کلّی نباید حرکتی کرد و هر کس بدون اذن حکومت ادنی حرکتی نماید، مخالفت به امر مبارک کرده است و هیچ عذری از او مقبول نیست… امر قطعی الهی این است که باید اطاعت حکومت نمود. این هیچ تأویل بر نمی‌دارد و تفسیر نمی‌خواهد، از جمله اطاعت این است: کلمه بدون اذن و اجازه حکومت نباید طبع گردد… تکلیف احبّای الهی اطاعت و انقیاد حکومت است خواه استقلال و خواه مشروطه.» (گنجینه حدود و احکام، ۴۶۳)
ملاحظه می‌شود که بهائیان بر طبق نصوص خود، حق ندارند بر خلاف اوامر حکومتی، حرکت و اقدامی نمایند. هنگامی که مأموران امنیتی از پیشتر به این هم‌وطنان اعلام کرده اند که نباید مردگان خود را در قبرستان گیلاوند دفن کنند، خانواده متوفی با کدامین توجیه، به دفن جسد خانم اقدسی در دماوند اقدام کرده‌اند. ملاحظه می‌شود که اصل اقدام برای دفن کردن جنازه در آن محل، با تعالیم بهائی در تعارض است.

?۲_در توجیه این رفتار خانواده اقدسی، برخی سایت‌ها و کانال‌های بهائی حکمی از آیین بهائی را در مورد دفن جنازه مطرح کرده اند که بر اساس این حکم، بهائیان موظفند جنازه را به گونه ای دفن کنند که از محل مرگ فرد تا محل دفن او، بیش از یک ساعت جنازه طی مسیر نکند. صرف نظر از چرایی چنین حکمی، توجه به نکات ذیل در مورد این حکم و ماجرای خانم اقدسی قابل توجه است:

?این حکم استثنائات بزرگی در میان رهبران بهائی دارد که نشان می‌دهد که از قدیم، قابل نقض بوده است. به عنوان نمونه، باب را در تبریز اعدام کردند و جنازه اش را به تهران آوردند و پس از سال‌ها، بقایای آن را به فلسطین حمل کردند و در حیفا به خاک سپردند. مشخص است که مسیر حرکت جنازه‌ی باب با وسایل و اسباب آن روز، روزها و بلکه ماه‌ها به طول انجامیده است. وقتی بهائیان می‌توانند برای دفن جنازه‌ی باب در حیفا، این حکم را تغییر دهند و آن را به گونه‌ای دیگر اجرا کنند، چرا نتوانند در مورد جنازه‌های افراد معمولی، این قانون را زیر پا بگذارند؟

?بهائیان از طرفی با این حکم قطعی مواجهند که باید از حاکمان تبعیت مطلق کنند و بنابراین نباید اعتراضی به ممنوعیت دفن مردگان در گیلاوند یا هر جای دیگر این سرزمین داشته باشند. به باور بهائیان، مخالفت با حکومت، مخالفت با دین خودشان است. از طرف دیگر با این قانون مواجهند که نباید مردگان خود را در فاصله ای بیش از یک ساعت از محل مرگ دفن نمایند. این دو حکم در مورد برخی از مردگان بهائی با یکدیگر در تعارض قرار می‌گیرد. بهائیان در برخی شهرهای ایران مانند تبریز، راه نخست یعنی تمکین به نظر حکومت و دفن اموات در قبرستان مخصوص بهائیان در میاندوآب را پذیرفته اند و آن را اجرا می‌کنند. حال آن که فاصله‌ی میاندوآب و تبریز، بیش از طی مسیر توسط یک خودرو در یک ساعت است. اما ملاحظه می‌شود که آن را در گیلاوند نپذیرفته اند و این حیرانی، نتیجه‌ی رها شدن بهائیان در امور دشواری مشابه این مسأله است. لازم به ذکر است که بیت العدل صلاحیت ورود به این مسأله برای حل تعارض را ندارد، چرا که موضوع جدید نیست؛ بلکه دو حکم منصوص از رهبران پیشین است که با یکدیگر معارض از آب درآمده است. اما با این حال هنگامی که از بیت العدل در این موضوع سؤال شد، طی پیامی این اجازه به بهائیان داده شده است که در این شرایط اموات خود را در مکانی دفن کنند که مجاز هستنند هر چند که زمان رسیدن به آن بیش از یک ساعت باشد. (پیام ۱۶ ژوئیه ۲۰۱۸)
?با دقتی در نقشه در می‌یابیم که فاصله‌ی میان گورستان بهائیان در بزرگراه خاوران تا گیلاوند، حدود ۷۵ تا ۸۰ کیلومتر است. مسافتی که اگر در ساعات شب یا اوایل صبح و قبل از شروع ترافیک طی شود، با توجه به بزرگراهی بودن تمام مسیر، قابل طی شدن در یک ساعت هست. به نظر می‌رسد خانواده‌ی خانم اقدسی اعظمیان، در این مسأله لجبازی کرده‌اند و توجیه سایت‌های بهائی و آقای فرشتیان در تلویزیون بی‌بی‌سی درباره‌ی چرایی اصرار خانواده‌ی وی برای دفنش در گیلاوند، مسموع نباشد.

?۳-بهائیان در ایران و سراسر دنیا به دنبال تبلیغ تهاجمی در مورد باورها و عقاید خویش هستند. از گذشته تا کنون، همواره یکی از ابزارهای تبلیغ، نمادسازی بوده است. قبرستان مخصوص به یک آیین در یک شهر بسیار کوچک و دورافتاده نظیر گیلاوند، می‌تواند نمادی برای بهائیت محسوب شود و از رهگذر آن، تبلیغ بهائیت در آن مکان صورت پذیرد. با ذکر این مقدمه لازم است، تحلیلی آماری از تعداد مردگان بهائی در ایران در طول یک سال انجام شود. اگر فرض کنیم که تعداد بهائیان ایران دست بالا رقمی حدود ۷۰ تا ۸۰ هزار نفر باشد و باز اگر فرض کنیم که متوسط امید به زندگی در ایران حدود ۷۵ سال باشد، تعداد مردگان بهائی از تقسیم این دو عدد بر یکدیگر، به رقمی حدود ۱۰۰۰ نفر در سال خواهد رسید. باز اگر فرض کنیم که توزیع بهائیان در کشور، متناسب با جمعیت باشد –که البته این گونه نیست و در استان‌هایی مانند فارس، البرز و مازندران، نسبت بهائیان به سایر استان‌ها قدری بیشتر است- تعداد مردگان بهائی در استان تهران، دست بالا حدود ۱۷۵ تا ۲۰۰ نفر در سال خواهد بود. به نظر می‌رسد که برای ۲۰۰ مرده در سال، اختصاص یک گورستان کافی باشد. این در حالی است که استان تهران بالاترین جمعیت بهائیان ایران را داراست و جمعیت بهائیان در تمام استانهای کشور، کمتر از استان تهران است. لذا به نظر می‌رسد تدبیر مسئولین حکومتی برای اختصاص یک گورستان در استان تهران و برخی استان‌های دیگر بر اساس آمار تعداد مردگان، تدبیر درستی باشد. اقدامی که می‌تواند از ازدیاد نمادهای بهائی و ایجاد مکان‌هایی برای تبلیغ بهائیت جلوگیری کند و امکان تمایز بهائیت با مسلمانان جامعه و تبلیغ از این رهگذر را فرو بکاهد. چرا که تمایز، اساساً بهترین مدخل برای تبلیغ است. هنگامی که یک اقلیت، تمایزهایی میان سلوک خود با اکثریت مطلق ایجاد می‌کند، به چشم می‌آید و هنگامی که به چشم آمد، زمینه‌ی شروع تبلیغ، فراهم می‌شود. لذا اقدام نهادهای امنیتی در ایجاد محدودیت در دفن بهائیان در گورستان‌های مشخص شده در هر استان را نباید اقدامی در جهت بهائی آزاری و یا بی احترامی به دگراندیشان ارزیابی کرد. بلکه این اقدامات، صرفاً به منظور ممانعت از ایجاد جایگاه‌های تبلیغی برای بهائیان قابل ارزیابی است.
?۴-هر چند که با عنایت به موارد پیش گفته، اقدام بهائیان دماوند در دفن خانم اقدسی اعظمیان در گورستان گیلاوند، اقدامی محرک و بر خلاف تعالیم بهائی بوده است، اما اقدام افراد خودسر، در نبش قبر و بیرون آوردن جنازه‌ی متوفی کار صحیحی به نظر نمی‌رسد. چرا که خانواده‌ی متوفی، احساس می‌کنند به عزیزشان توهین شده است. توهین به جنازه‌ی فردی بی‌دفاع، هرچند با عقاید نادرست، اقدامی سنجیده و درست نیست. زشتی نبش قبر (جز در موارد مجاز) چنان بزرگ است که در روایتی آمده است کسی که به این کار مشغول است، به بهشت وارد نمی شود. (شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، هدایه الأمه إلى أحکام الأئمه علیهم السلام، آستانه الرضویه المقدسه، مجمع البحوث الإسلامیه – مشهد، چاپ: اول، ۱۴۱۴ق، ج۱، ص۳۱۸٫) به هر حال، با هر عقیده و عملکردی، بهائیان باید بتوانند، با احترام به اجساد مردگانشان، آنان را در محل آبرومندی دفن کنند و در حیطه‌ی خانواده‌ی خود، سوگواری نمایند.
شاید بهتر بود نیروهای امنیتی پیش از دفن این بهائی، در امر تشییع جنازه‌ی او مداخله می‌کردند و از ابتدا اجازه نمی‌دادند تا جنازه دفن شود. حتی اگر نیروهای امنیتی پس از دفن جنازه از موضوع مطلع شده باشند، بهتر آن بود که از خانواده متوفی دعوت کنند تا در محل حضور یابند و با حضور خودشان و با احترام، نبش قبر و انتقال جسد صورت پذیرد. اتفاقی که گاهی به دلایل مختلف، در مورد برخی دیگر از جنازه‌های مسلمانان نیز می‌افتد. به عنوان مثال، برخی از متدینان وصیت می‌کنند که آنان را در شهرهای زیارتی مانند نجف یا کربلا دفن کنند و در شرایطی ممکن است امکان دفن آنان در اعتاب مقدسه فراهم نشود و جنازه به امانت در گورستانی سپرده شود و مدتی بعد و پس از فراهم شدن شرایط، نبش قبر شود و جسد انتقال یابد. در این شرایط هیچ کس احساس توهین نمی‌کند. ای کاش نیروهای امنیتی برای حفظ اقتدار خود و اجرای قانون اقدامی مشابه انجام می‌دادند و با این اقدام هوشمندانه، ضمن جلوگیری از نمادسازی برای بهائیان در منطقه‌ای کوچک، از ایجاد خوراک تبلیغاتی برای رسانه‌های بیگانه نظیر بی‌بی‌سی فارسی جهت تبلیغ علیه مرجعیت و کشور عزیزمان جلوگیری می‌کردند.

?۵-در اینجا بد نیست به کار مشابهی هم که توسط مرکز رهبری بهائیان در حیفا، بیت العدل، انجام شد، اشاره‌ای شود. سال ها پیش خبری را بهائیان منتشر کردند که در آن بیت العدل با افتخار از بیرون آوردن بقایای جسد یک نفر یاد کرده بود. آن شخص، نه شیعه بود که بهائیان وی را مشرک قلمداد کنند، نه مسلمان بود، و نه حتی دگر اندیش. آن شخص بهائی بود؛ آن هم نه یک بهائی معمول و بی اصل و نسب، بلکه فرزند شخصی که بهائیان به اصطلاح او را می پرستند. او فرزند بهاءالله، مؤسس آیین بهائی، بود. او میرزا ضیاءالله، کوچکترین فرزند بهاالله، ملقب به غصن انور بود. غصن انور از همسر دوم بهاالله، فاطمه خانم (مهد علیا، دختر عمه ایشان)، به دنیا آمد. وی در پانزدهم آگوست ۱۸۶۲ میلادی در ادرنه به دنیا آمد. در چهار سالگی به عکا و سجن اعظم وارد شد. یک سال بعد از فوت بهاءالله، به دستور عبدالبها با ثریا ازدواج کرد. در حدود ۳۵ سالگی در گذشت و در عکا در جوار قبر بهاالله دفن شد. او گرچه مطیع محض عبدالبها نبود، ولی ایشان در موردش گفته بود: من از او راضی هستم.
در سال ۱۳۴۴ شمسی مجله اخبار امری خبری عجیب را منتشر کرد:
مقام مصون از خطای الهی، بیت العدل، پیام مسرت بخش ذیل را اعلام کرد:
«یاران عزیز بهایی، به عالم بهایی اعلام نمایید بقایای جسد میرزا ضیا الله (پسر بهاءالله یا همان غصن انور) … از جوار روضه مبارکه‌ی حضرت بهاالله به نقطه‌ی دیگری منتقل گردید … این اقدام در سبیل تطهیر اماکن متبرکه امرالله در بهجی از لوث وجود آنها صورت گرفته» (حسامی، حبیب الله، آل الله، ص ۴۳۷ تا ۴۴۰)
حال جای سؤال دارد که وقتی بیت العدل خبر نبش قبر میرزا ضیا الله، غصن انور، را اعلام کرد و مسئولیت این کار را هم به عهده گرفت، چرا هیچ صدایی در اعتراض به آن از تشکیلات بهایی بلند نشد؟ چگونه مجله اخبار امری به خودش اجازه داد و این خبر را، خبری مسرت بخش و مژده‌ای به بهاییان اعلام کرد؟ چطور هیچ‌یک از بهاییان این عمل زشت بیت العدل را محکوم نکرده و نمیکنند؟
به نقل از بهائی پژوهی

آئین چراغ، خاموشی نیست؛

آئین چراغ، خاموشی نیست؛
۱۷ مرداد، روز خبرنگار مبارک باد.
سیل پیامک های فدایت شوم… ارسال الواح رنگارنگ… با ادبیات پر طمطراق… و واژه هایی از قبیل “تو چقدر خوب و عزیزی…”! اینها چیزهایی است که برای پاس داشت خبرنگاران، این قشر زحمتکش جامعه، در هفدهمین روز از مرداد سرازیر می شود و روزشان را تبریک می گوییم؛ اما…
بعید است که هر کدام از ما روزانه در ملاقات ها و مکالمات روزمره چند بار با این پرسش مواجه نشده باشیم که چه خبر؟ و پاسخ ها هم عموماً خبری نیست! به قولی در این بی خبری، خبرنگاران چه کار سختی در پیش دارند! واقعیّت این است که خبرنگاری از جمله کارهای سخت و دشوار است و در قانون هم در ردیف مشاغل سخت آورده شده که بدون عشق و علاقه در مواجهه با موانع و دشواری های طبیعی و غیر طبیعی به سختی بتوان در آن موفق شد، آن هم در جامعه ای که عموماً طرف مقابل بیشتر علاقه مند به منولوگ باشد تا دیالوگ!
در این آشفته بازار، خبرنگاران که رسالت انتقال اطلاعات دقیق، صحیح و سریع، و نیز گزارش حقیقت ها را به مردم بر عهده دارند، وجدان زنده و دیدگان بیدار پیشرفت جامعه اند.
به همین مناسبت توجه شما را به خبری بسیار مهم که برای بسیاری از هموطنان مان حیاتی است، جلب می کنم:
جناب عبدالبهاء (دومین پیشوای بهائیان) سال ها پیش وعده ی ولی امرهای متوالی را بعد از شوقی افندی (اولین ولی امرالله بهائیان) به بهائیان دادند که خواهند آمد و حافظ و مروج و مبین نصوص الهیه خواهند بود
اما از آن جایی که عقیم بودن جناب شوقی افندی نه تنها وعده ی جناب عبدالبهاء را باطل کرد، بلکه امروزه کلّ بهائیت را زیر سؤال برده است. چراکه در پی این بی ولی امر بودن در بهائیت، بهائیان زیادی صف جدا کردند. گروهی از ایشان یکی از ایادیان امر به نام «چارلز میسن ریمی» را که در زمان شوقی افندی رئیس هیئت بین المللی بهائی بود، به ولایت امر برداشتند. آن ها در عصر حاضر، در گوشه و کنار دنیا، از جمله ایران، وجود دارند و نشریاتی در اثبات مقامی ریمی و رد بیت العدل حیفا نشر می کنند و اخیراً در ایران موفق به تأسیس محفل های محلّی و ملّی هم شده اند و نزدیک است به ریاست ریمی، بیت العدلی هم تشکیل دهند. چه مناسب است یادآوری این کلام جناب عبدالبهاء در چنین اوضاعی:
“اگر بهائیان دو فرقه شوند و هر یک بیت العدلی بنا کنند و مخالفت یکدیگر نمایند هر دو باطل است.”
گروهی دیگر، دست از بهائیت شستند و جوانی از بهائیان خراسان و محصّلان دبیرستان البرز تهران را به عنوان حضرت سماء الله الاعظم به پیشوایی برداشتند. وی که “جمشید معانی” نام دارد، فعلاً در اندونزی به سر می برد و خود را ظهور تازه ای پس از بهاء الله می شمارد و نظم نوینی را آورده است.
از همراهی شما با این بخش خبری سپاسگزارم.

پاورقی ها:
۱. نظر اجمالی در دیانت بهایی ص۳۸
۲. بدایع الآثار، میرزا محمود زرقانی ص۱۱۹

داعش، کتاب سوزی، نوستالژی…

03

«داعش کتابخانه اصلی موصل را به آتش کشید»

این تیتر خبری بود که طی روزهای اخیر در رسانه ‌ها منعکس شده بود. خبر از این قرار بود: داعش کتابخانه «فیصلیه»، که کتابخانه اصلی شهر موصل محسوب می ‌شد و یکی از آثار تاریخی کشور عراق بشمار می‌ رفت را به آتش کشید و این اقدام درحالی رخ داده بود که همین گروه تروریستی هفته گذشته نیز هشت هزار کتاب و اثر خطی مربوط به این کتابخانه را به شعله ‌های آتش سپرده بود.

سوال بزرگ این است: چرا؟؟؟

با مروری بر تاریخ می‌ بینیم که نه تنها امروز، بلکه در گذشته هم کسانی با ادعاهایی مشابه دست به آتش کشیدن کتب زده‌اند؛ سنتی مشترک در میان آنانی که به برتری خود بر دیگران می ‌اندیشیدند. فرقی هم نمی ‌کند؛ از مغولان و نازی‌ ها گرفته تا طالبان و داعش. اقداماتی مانند سوزاندن کتابخانه اسکندریه، سوزاندن کتاب‌ ها و دفن دانشمندان در چین، کتاب ‌سوزی‌ های انجام گرفته به وسیله ‌ی نازی ‌ها و یا همین اقدامات اخیر گروه‌ های تکفیری.

نکته‌ ی قابل توجه، وجه مشترک عاملان این اقدام است، و آن چیزی جز حذف اندیشه ی مخالف و یا هراس از انتشار حقیقت نیست.

حال اگر کسی با چنین رویکردی ادعا کند که از اولیای خداست و با کلماتی که خود می‌گوید رنگ الهی دارد، حکم به سوزاندن این یار مهربان دهد، تکلیف اهل خرد چیست؟!

حدود ۱۷۰ سال پیش، فردی به نام میرزا علی محمد باب که در برهه‌ ای از زمان خود را نماینده امام دوازدهم شیعیان و با گذشت اندک زمانی از ادعای پیشین، خویشتن را امام زمان معرفی کرد[۱] و بعدها پا را فراتر نهاده و به مقامات پیامبری[۲] و حتی الوهیت هم نائل آمده[۳]، چنین حکمی را صادر فرمودند که آدمی با انگشتِ حیرت در دهان، می‌ماند که چه بگوید از این همه الهی بودنش، و تعجبش بیش از پیش می‌شود آن هنگام که می‌ فهمد وی زمینه‌ ساز آیین بهاییت نیز می‌ باشد. اینجاست که باید گفت: چه شـــود!

ایشان این چنین حکم فرمودند: «فی حکم محو کل الکتب کلها الا ما انشئت او تنشئ فی ذلک الأمر: حکم به نابودی جمیع کتب شده مگر آن چه درباره ‌ی این دین نوشته شده یا نوشته خواهد شد.»[۴]

این حکم به حدی واضح و به دور از هر گونه شبهه بود که جناب عبدالبها، فرزند بهاءالله (پیامبر بهاییان) نیز این چنین لب به اعتراف می ‌گشاید: «در یوم ظهور حضرت اعلی (میرزا علی محمد) منطوق بیان (عبارت بود از:) ضرب اعناق (گردن زدن غیر بابیها) حرق کتب (سوزاندن کتابها) و اوراق و هدم بقاء و قتل عام الا من امن و صدق (غیر بابیان) بود.»[۵]

عجب اقدامات آشنایی از حضرتشان سر می‌ زده که اگر جناب عبدالبهاء در قید حیات بودند، قطعاً نوستالژی عجیبی داشتند با اهل داعش! گویا داعشیان خاطرات جناب باب را به دقت مطالعه کرده و کمر همّت بستند تا اعمال و رفتار بابیان را بی کم و کاست جامه عمل بپوشانند! اما گذشته از این تفاسیر، آن چیز که خدشه ای بر آن وارد نیست، رفتار و گفتار حضرت اعلی است.

حال شاید اهل بهاء بگویند ما را با جناب باب چه کار! اصلاً اعمال و فرمایشات حضرتش به بهاییت ربطی نه! یا بگویند با ظهور آیین بهاییت، بابیت نسخ شده! و قس علی هذا …

در جواب باید بگویم که حضرت بهاءالله پاسخی درخور به تمام این شبهات دادند، ایشان چنین فرمودند: «با اینکه کل میدانند که باین ظهور اعظم ما نزّل فی البیان ثابت و ظاهر و محقّق شده و اسم اللّه مرتفع گشته و آثار اللّه در شرق و غرب انتشار یافته و بیان فارسی مخصوصاً در این ظهور امضا شده مع ذلک متّصلاً نوشته و مینویسند که بیانرا نسخ نموده‌ اند که شاید شبهه ای در قلوب القا شود و معبودیّت عجل محقّق گردد.»[۶]

تازه در جایی دیگر می‌فرماید: «نسبت داده اند که احکام بیان نسخ نموده، خدا لعنت کند ظالمان را»[۷]

می ‌بینید که حضرتش چگونه از این شبهات برآشفته می ‌شوند و شبهه کنندگان را لعن می ‌کنند؛ پس بهتر است به جای توجیه و القای شبهه، حقیقت را پذیرفت و به این مطلب مهر تأیید زد؛ که نمی‌ شود ادعای الهی داشت، ولی شیطانی رفتار کرد و نمی ‌توان در کوس تحرّی حقیقت دمید، اما لوازمش را به آتش کشید.

فرزند آدم اگر کمی انصاف را چاشنی قضاوتش کند، می‌ یابد که این آیین و مسلک نمی‌ تواند از جانب خداوند عزیز و بلند مرتبه باشد، زیرا همان عقل و خردی را که پروردگار عالمیان به آدمیان مرحمت کرده، جواز چنین اقداماتی را به هیچ انسان عاقل و خردمندی نمی ‌دهد. حال این شما و قضاوت و انصافتان!



[۱] ـ قاموس توقیع منیع، اشراق خاوری، جلد ۲، ص ۵۱ و ۵۲٫

[۲] ـ بیان فارسی، علی محمد باب، ص ۵۵٫

[۳] ـ لوح هیکل الدین، علی محمد باب، ص ۵٫

[۴] ـ بیان فارسی / صفحه ۱۹۸ (بخش دیگری از دستورات عجیب و غیرعقلانی جناب باب از بین بردن زیارتگاه ها و اماکن مقدس غیر از اماکن مقدس بابیان و کشتار و قتل عام کسانی که به او ایمان نیاورده اند، می باشد که در صفحات ۱۳۰، ۱۵۷ و ۲۶۲ همین کتاب به چشم می خورد.)

[۵] ـ مکاتیب / جلد۱ / صفحه ۲۶۶

[۶] ـ اقتدارات / صفحات ۴۵ و ۴۶

[۷] ـ اقتدارات / صفحه ۱۰۳

تقویم مجهول بدیع بهائیت

تقویم بدیع، عنوانی است که در کتاب‎های منتشر شده بهائیان به چشم می‎خورد؛ آری بهائیان تاریخ خود را با عنوان بدیع نام‎گذاری می‎کنند. این تقویم که نه قمری است و نه شمسی، ۱۹ ماه دارد و هر ماه ۱۹ روز.

این تقویم، تا به امروز به لقمه‎ای گلوگیر برای بهائیان تبدیل شده بود، به گونه‎ای که آنان نمی‎دانستند با آن، چه کنند؛ نسخه‎ای مجهول بود که سرانشان برای آنان پیچیده بودند و آنان نیز نه راه پیش داشتند و نه راه پس، از این رو در نامه ها و … خود یا از تاریخ شمسی استفاده می‎کردند یا از تاریخ میلادی.

این تقویم شگفت‎انگیز به اندازه‎ای مبهم بود که سران بهائیت و بیت العدل اسرائیل نیز ۱۷۱ سال در تنظیم آن مبهوت مانده بود و پس از گذشت ۱۷۱ سال از آغاز آن، به تازگی (امسال) توانستند برای آن که از زیر بار فشار نقد نویسان فرار کنند، چاره‎ای اندیشیده و دستور العملی را برای محافل روحانی ملی ارسال کنند که همگی بدانند که از این پس باید از این تقویم برای ثبت تاریخ‎های خود استفاده کنند.

این تقویم را شگفت انگیز خواندیم، زیرا همه معیارها و ملاک‎های تقویم‎های شمسی، قمری و میلادی را در هم شکسته و قانون جدیدی را پدید آورده است، قانونی که با هیچ ملاک علمی و عقلی هم‎خوانی ندارد. برای نمونه:

– ماه‎های سال در این تقویم ۱۹ ماه است.

– روزهای ماه، ۱۹ روز.

– روز به هنگام غروب آفتاب پایان می‎یابد و از غروب آفتاب روز جدید آغاز می‎شود.

این دستور العمل بهائیت، یعنی خلاف جریان آب شنا کردن، یعنی خلاف خلقت، یعنی خلاف نظم حاکم بر جهان هستی…

همان‎گونه که مستحضرید، مدت زمان یک ماه، تقریباً برابر است با مدت زمانی که طول می‌کشد تا کره ماه یک دور کامل به دور کره زمین بچرخد و این زمان همان حدود ۳۰ روز است.

حال که قاعده تعیین مدت زمان یک ماه بر اساس قانون طبیعت روشن شد، جای این پرسش است که: «بهائیان بر اساس کدام قاعده و قانون، تعداد روزهای ماه را به ۱۹ روز تقلیل داده‎اند؟»

قاعده ۲۴ ساعت بودن روز هم که روشن است و اینکه از چه زمانی شروع می‎شود و چه هنگام پایان می‎یابد…

جای شگفتی دارد که سران بیت العدل در پیامی که برای رونمایی از تقویم بدیع صادر کرده، می‎نویسد: «گزینش تقویمی جدید در دوره هر پیامبر نمادی از قدرت ظهور الهی برای ایجاد تحول در درک انسان از حقایق مادی، اجتماعی و روحانی است و از این طریق لحظات و ایام مقدس مبرز می‎گردد، جایگاه نوع بشر در زمان و مکان باز اندیشی می‎شود و روند زندگی از نو شکل می‎گیرد.»(۱)

این نوشته سوالات فراوانی را برای انسان به وجود می‎آورد:

۱. گزینش تقویم در دوره هر پیامبر را نماد از قدرت ظهور الهی می‎داند، در حالی که ۱۷۱ سال از این تقویم گذشته و بهائیان پس از دو قرن از تقویم خود رونمایی می‎کنند نه در زمان حسین علی بهاء؛ یعنی خدای بهائیان اینقدر ناتوان بود که در زمان خود نتوانست ظهور خود را نمایان کند، از این‎رو این کار را بر عهده سران بعدی بهائیت گذاشت تا پس از حدود دو قرن این کار را انجام دهند؟

۲. آیا تا به حال که از تقویم بدیع رونمایی نشده بود، بهائیان نمادی از قدرت ظهور الهی برای ایجاد تحول در درک انسان از حقایق مادی، اجتماعی و روحانی نداشتند؟ به عبارت ساده‎تر، بهائیان تا به امروز حقایق مادی و اجتماعی و روحانی را درک نمی‎کردند و این سبب شد که شما با رونمایی از تقویم بدیع به درک کردن آنان کمک کنید؟

۳. آیا بهائیان تا به امروز ایام مقدس و نحس خود چون روز میلاد باب و بهاء را بر اساس تقویم قمری یا میلادی محاسبه نمی‎کردند؟ این سخن جای تعجب دارد، یعنی در این دو قرن، لحظات و ایام بهائیت مبرز نشده بود؟ یعنی کسی نمی‎دانست یا نمی‎توانست محاسبه کند که علی محمد شیرازی یا حسین علی نوری در چه روزی به دنیا آمده‎اند و در چه روزی مرده‎اند؟

۴. شما با این تقویم شگفت‎انگیز، چه باز اندیشی‎ای در جایگاه نوع بشر در زمان و مکان به وجود آورده‎اید؟

۵. آیا قرار است از امسال که این تقویم را اجرا می‎کنید، روند زندگی شما از نو شکل بگیرد، پس این دو قرن که گذشت، چه می‎شود؟

۶. قرار است چه چیز زندگی شما نو شود؟ دین شما، توحید شما، قبله شما، چه چیز؟ یعنی در این دو قرن فرصت نو شدن نبود؟

۷. آیا دین است که روند زندگی را تغییر می‎دهد یا تقویم؟ آیا بهائیان روز و ماه و سال و شیوه شمارش آن‎ها را سبب تغییر روند زندگی می‎دانند، یا دین را؟

آری، همه ادیان برای خود تقویمی دارند: یهودیان عبری، مسیحیان میلادی و مسلمانان هجری؛ اما این به این معنا نیست که نظام طبیعت را در نظر نگرفته باشند و سال و ماه و روز را برهم ریخته باشند. ماه در همه ادیان بر اساس نظام آفرینش ۳۰ روز دارد و سال ۱۲ ماه.

۱۲ ماه بودن سال، قانون طبیعت است؛ خدای سبحان در قرآنی که بهائیان نیز آن را قبول دارند می‎فرماید: «إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فی‏ کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏»(۲) و این بحثی علمی است که با نظام آفرینش درگیر است، نه امری دل‎بخواهی که چون ما می‎خواهیم ۱۹ را مقدس بشماریم، ماه و سال و روزمان نیز باید بر اساس این عدد تنظیم شود…

حضرت عیسی(علیه السلام) ۱۹ قرن پیش از میرزا حسین علی و پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) ۱۳ قرن پیش از حسین علی میرزا می‎دانستند که ماه ۳۰ روز است و سال ۱۲ ماه، چون الهی و آسمانی بودند؛ لیکن پس از این زمان طولانی و پیشرفت علم، چگونه پیامبری که مدعی آسمانی بودن است و در قرن اتم  پیدا شده، از این قانون طبیعی جهان آفرینش، تخلف می‎کند؟ امیدواریم پیروان او پاسخی برای این همه معما داشته باشند؟

پانوشت:
۱. پیام ۱۰ ژوئیه ۲۰۱۴ به محافل روحانی ملی.
۲. سوره توبه، آیه ۳۶.

                                                                                        منبع: پایگاه جامع ادیان، فرق و مذاهب

اسلام آوردن پنج مبلغ بهایی در کرج

همزمان با ایام مبارک رجب و میلاد با سعادت امیر مؤمنان حضرت علی (علیه السلام) چند تن از اعضای برجسته فرقه بهائیت با حضور در دفتر مدیریت حوزه علمیه استان البرز شهادتین خود را علنی اعلام کردند.

این افراد مهم‌ترین دلیل مسلمان شدن خود را ساختار پوچ فکری و بی‌برنامگی بهائیت برای تکامل انسان در ابعاد مختلف روحی و جسمی مطرح کردند. همچنین عدم صداقت و وجود دروغ و تناقض در رفتار تشکیلات بهائیت، از دیگر دلایل این افراد برای خروج از این فرقه عنوان شد.
یکی از این افراد (که از فعالین تبلیغی این فرقه محسوب می‌شد) در مورد مسلمان شدن خود به تاثیر کارهای فرهنگی در سطح کشور اشاره می‌کند و می‌گوید: «کارهای فرهنگی مختلف از جمله چاپ کتب مختلف، روزنامه‌های گوناگون، پخش فیلم‌های متنوع از صدا و سیما، خبرگزاری‌ها، سایت‌های مختلف و غیره سبب ایجاد شبهه‌های مختلف برای من شد؛ در جهت پاسخ به شبهات کاملاً منطقی از جمله قبله بهائیت، جاسوسی فرقه وجود تناقض در رفتار و گفتار رهبران فرقه و سکوت محض تشکیلات در برابر سوالات بسیار من تصمیم به خروج گرفته و مسلمان شدم.»
س . م نیز که از اعضای محفل استانی این تشکیلات محسوب می‌شد پس از اعلام شهادتین، در فضایی وصف ناشدنی و با اشک و بغض از ایجاد احساسی عمیق در درون خود سخن می‌گفت و با اشاره به پوشالی بودن ساختار فکری بهائیت می‌گوید: «اکنون قدرتی را در درون خودم حس می‌کنم که هیچ گاه آن را تجربه نکردم و آن، قدرتِ اهل بیت (ع)، بیمه امام حسین(ع) و قدرتِ امام زمان(عج) است. قدرتی عظیم که عقل، از بیان و درک آن ناتوان است.»
ع.م نیز از تولدی دوباره سخن می‌گوید. او، هدایت و رهیافتن خود به اسلام را نعمتی بزرگ می‌داند و می‌گوید: «در این فرقه چشمان ما را بسته بودند، اجازه سخن گفتن و اعتراض نداشتیم؛ تشکیلات با کوچکترین اعتراض ما، به خانواده و خود ما هشدار شدید می‌داد و در صورت ادامه مورد طرد قرار می‌گرفتیم.»
دو خانم که از فعالان این تشکیلات بودند نیز بعد از مسلمان شدن می‌گویند: تساوی حقوق رجال و نساء در بهائیت تنها ادعاست و دروغی بزرگ.
یکی از این دو خانم می‌گوید: «سال‌ها برای بهائیت تلاش کردیم و احساس می‌کردیم که برای اعتقاد خود تلاش می‌کنیم. در این فرقه بخش عظیم تبلیغی به دوش خانم‌هاست و این در حالی‌ست که هیچ گاه اجازه انتخاب شدن در انتخابات بیت العدل را ندارند.
حکم زنا و مهریه زن در بهائیت توهینی به جامعه بشری است و مجامع حقوق بشری بایستی به تاریخ بشریت در خصوص برخی احکام توهین‌آمیز در این فرقه پاسخ دهند.»
حجت الاسلام والمسلمین سلطانی نیز پس از جاری نمودن شهادتین برای رهیافتگان، «انسان محوری» و «دوری از اصل الهی فطرت» را ارمغان بسیاری از فرق ضاله از جمله بهائیت نامید.
وی افزود: «هیچ یک از ادیان، فرق و مذاهب، نحله‌های مختلف و جنبش‌های معنوی نوین برای رشد و تکامل جسم و روح انسان، برنامه‌ای به گستردگی اسلام ندارند.»
وی ادامه داد: عصر کنونی عصر شناخت حقیقت است. عصری که به راحتی انسان می‌تواند با تحقیق و پژوهش با دسترسی به منابع مختلف به راه حق و حقیقت دست پیدا کند. البته دشمنان الهی نیز تلاش‌های بسیاری در این زمینه کرده‌اند؛ اما خداوند در قرآن می‌فرماید:«یریدُونَ لِیطفِئُوا نُورَ اللهِ بِافوَاهِهِم وِ الله‌ُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوکَرِهَ الکافِرونَ؛ آن‌ها می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، ولی خدا نور خود را کامل می‌کند هر چند کافران خوش نداشته باشند.»
علی رغم میل تشکیلات فرقه بهائیت و ایجاد فشارهای روحی، روانی، طرد، تهدید و غیره علیه افراد، موج خروج از این فرقه‌ها شدت یافته که بخشی از این موج نشأت گرفته از روشنگری موثر رسانه‌ها و نشریات بوده و بخش دیگر آن ناشی از فعالیت فرهنگی نهادهای مسئول در این زمینه است.
در سال‌های اخیر، موج خروج از فرقه‌های انگشت شمار فعال در خاورمیانه شدت گرفته و فرقه‌هایی همچون مسیحیت تبشیری، منافقین، بهائیت، عرفان‌های نوظهور  و غیره بیشترین خروج را طی سالیان اخیر داشته‌اند.

منبع: خبرگزاری تسنیم

دعوت به شرکت در گفتگویی سازنده

نگاهی نو به بهاییّت و کنکاشی در تعالیم و مبانی آن

گروه اینترنتی تحرّی حقیقت بر آن است تا بستر گفتگوی صمیمانه بر پایه‌ی احترام متقابل را در فضای مجازی پالتاک فراهم کند تا راه را برای طالبان حقیقت هموار سازد.

شیوه‌ی اجرای برنامه‌ها در اتاق تحرّی حقیقت به شرح ذیل می‌باشد:

 

زمان برنامه :

هر چهارشنبه از ساعت ۲۲:۰۰ الی ۰۰:۰۰ به وقت ایران (تغییرات احتمالی در دعوت‌نامه‌ی هر هفته قید می‌گردد.)

مکان اجرای برنامه :

اتاق Taharri Haghighat در فضای مجازی پالتاک.

شیوه‌ی اجرا :

گفتگوی دو طرفه در قالب مشارکت حدّاکثری حاضرین در اتاق.

موضوعات قابل گفتگو :

نگاهی نو به آیین بهاییّت و کنکاشی در تعالیم و مبانی آن.

چند نکته:

·      دعوت‌نامه هر برنامه چند روز پیش از برگزاری و خلاصه عناوین مطالب مطرح شده، بعد از برگزاری هر برنامه بر روی وبلاگ http://taharrihaghighat.blogfa.com قرار می‌گیرد.

·    در صورتی که در زمینه‌ی موضوع برنامه‌ها پرسشی دارید و امکان حضور در برنامه را ندارید، می‌توانید آن را در بخش نظرات دعوت‌نامه همان برنامه در وبلاگ قرار دهید و یا به آدرس: Taharrihaghighat@gmail.com ارسال نمایید تا توسط مجری اتاق در برنامه مطرح شود.

 

حقیقت

تمام اهل تفکر و دانش را دعوت می‌کنیم که نکات ذکر شده در این سایت را به دقت بررسی کنند و خودشان قضاوت نمایند.

موضوع جدید

اگر تمایل دارید در مورد عنوان پیشنهادی شما به بحث بنشینیم، موضوع و متن پیشنهادی را به info@haghighat.info ارسال کنید. موضوعات مناسب و هدفمند، حتماً ایجاد خواهند شد.

هدف، روشن شدن حقیقت است.