نوشته‌ها

بستن راه تحری حقیقت بر اطفال بهایی

photo_2016-06-06_09-53-49

آنچه امروزه بسیاری از بهاییان نمی‌دانند، این است که عبدالبهاء پیروان خود را از فرستادن فرزندان‌شان به مدارس غیر بهایی به شدّت نهی کرده است.

جناب عبدالبهاء در کتاب مکاتیب عبارات جالبی در این رابطه بیان می کند: «اطفال احبّا ابداً جائز نیست که به مکتب‌های دیگران بروند، چه که ذلّت امراللّه است و بکلّی از الطاف جمال مبارک محروم مانند؛ زیرا تربیت دیگر شوند و سبب رسوائی بهاییان گردند.»

بر اساس این دستور، اطفال بهایی باید در سنینی که توانایی تصمیم‌گیری مستقل ندارند و درست و نادرست را از هم به خوبی تشخیص نمی‌دهند، از آموختن هر چیز غیر بهایی دور نگه داشته شوند.

در این سنین به آنها تعلیم داده می‌شود که بهاییت تنها راه رسیدن به سعادت ابدی است و آموزه‌های آن بر هر آئین دیگری برتری دارد. وقتی این اطفال بزرگتر می‌شوند، توانایی تحرّی حقیقت آن‌ها به شدّت تحت تأثیر آموزه‌هایی که از کودکی به آنها القا شده قرار خواهند گرفت و تحرّی حقیقت برای ایشان معنی دار نخواهد بود.

امام مهدی (عج) در منابع بهائی

ac-20

بهائیان اعتقاد خود را ادامه اسلام و تشیع دانسته و ادعا دارند کاملا به آن معتقدند اما در موارد متعددی بی پایه و اساس بودن این ادعا مشخص می گردد. به عنوان نمونه در منابع بهایی امام دوازدهم جعلی و نواب اربعه عامل گمراهی شمرده شده اند.

بیانات مبارکه(!) ذیل ناظر بر این مدعا است:

۱⃣ رحیق مختوم ج ۱ ص ۴۵۰ (به نقل از بهاء همچنین بشارات کتب آسمانی ص ۶۶) نوابشان (یعنی نواب اربعه) سبب و علت گمراهی گشتند. اگر آن حرف های کذبه از آن مطالع کذب ظاهر نمی شد نقطه وجودروح ما سواه فداه شهید نمی گشت.

در این جمله جناب بهاءالله نواب اربعه امام عصر را عامل اضلال و گمراهی مردم خوانده و گفتار آن‌ها را بعد از هزار و اندی سال (!) عامل کشته شدن حضرت نقطه اولی می دانند!!

۲⃣ در صفحه ۱۷۶ از مجلد ثانی مائده سماوی بهاءالله می گوید :
اگر نفسی بعد از ارتقاء حضرت عسکری علیه السلام در امورات واقعه و دسائس علمای زنادقه تفکر نماید شهادت می دهد بر این که جمیع فساد عالم از آن نفوس بوده و هست لعمر ربنا اگر کذب رؤسا نبود رب اعلی به ظلم اعداء شهید نمی شد. حضرت موهومی برسریر موهومی تعیین نمودند و به روایات موهومه ثابت کردند و آن چه را که سبب سفک دماء سیدعالم وجوهر امم شد. گاهی تواقیع جعلیه ظاهر می نمودند و نسبتش را به مبدأ وجود می دادند الالعنه الله علی القوم الکاذبین . در باطن مقصود اعلا علوّ و سموّ خودشان بود و لکن در ظاهر به جزایر اشاره می نمودند گاهی جابلقا وهنگامی جابلسا و وقتی «ناحیه کذبه» که به «مقدسه» می نامیدند.

در این فقره حضرتشان علاوه بر تکرار مطالب پیشین، وجود مسعود امام دوازدهم شیعیان را وهم خوانده و روایاتی که دال بر وجود و مقام ایشان است را کذب دانسته اند! توقیعات صادره از ناحیه مقدسه امام دوازدهم را هم جعلی دانسته اند. جالب است، اشاره به جابلقا و جابلسا نموده اند که هیچیک از علمای شیعه، همچنین احادیث و روایات در مورد حضور امام دوازدهم در آن دو جا مطلبی نگفته اند و تنها جناب شیخ احمد احسایی و اخلاف ایشان در این موارد سخنانی ایراد فرموده اند که از نظر کلیه علمای شیعه مردود است! در مورد جزایر هم پیداست که ادعای ایشان از روی بی اطلاعی است. در تاریخ تشیع اولین دفعه ای که اشاره به جزیره ای شده، در بابی جدا از سایر ابواب یکی از کتب عهد صفوی است. آن هم نه برای تایید بلکه از جهت تکمیل مجموع آنچه تا آن تاریخ گفته شده و نوشته شده! یعنی بین علمای زنادقه (آن‌گونه که جمال مبارک گفته اند و منظورشان علمای شیعه است!) بعد از حضرت عسکری تا آن تاریخ بیش از ۸۰۰ سال فاصله بوده است!!!

۳⃣ جمال مبارک در کتاب اقتدارات صفحه ۲۶۹ میفرمایند:
حزب شیعه که خود را فرقه ناجیه مرحومه میشمردند و افضل اهل عالم میدانستند بتواتر روایاتی نقل نمودند که هر نفسی قائل شود به‌اینکه موعود متولّد می‌شود کافر است و از دین خارج این روایات سبب شد که جمعی را من غیر تقصیر و جرم شهید نمودند. تا آن‌که نقطه اولی روح ما سویه فداه از فارس از صلب شخص معلوم متولّد شدند و دعوی قائمی نمودند اذاً خسر الّذین اتّبعوا الظّنون و الاوهام و امر بمثابه نور آفتاب بر عالمیان ظاهر شد مع ذلک آن حزب غافله مردوده اعراض نمودند و بر قتل آن جوهر وجود قیام کردند. ای اهل بها مالک اسمآء میفرماید در این امور تفکّر نمائید که شاید اصنام ظنون و اوهام را فی الحقیقه بشکنید و به‌اوهام تازه که معرضین بیان به‌آن متمسّک و متشبّثند مبتلی نشوید بقوّت و قدرت الهی بر امر قیام نمائید و عباد را از ظلم نفوس مشرکه و ظنون انفس کاذبه غافله حفظ کنید.

اولا تعمیم جزء به کل ایشان در این فقره که زیارت فرمودید بسیار جالب توجه است! آیا همه شیعیان آن جمع را شهید نمودند؟ ثانیا از عبارت حضرتشان پیداست که منظور از “جمعی” کسانی است که داعیه مهدویت و قائمیت داشتند. اگر آنها قائم موعود بودند پس حضرت نقطه اولی چه بودند؟ اگر هم که قائم نبودند و بپذیریم که حضرت اعلی قائم بودند پس آن ها بدون تقصیر کشته نشدند! ثالثا از این بیان مبارک مستفاد می شود که روایاتی که به تواتر در مورد امام دوازدهم شیعیان (مخصوصا نسب و داستان ولادت ایشان) نقل شده صحت ندارد و بعنوان حربه ای برای تکفیر به کار می رود! لذا آن روایات (که نسب امام عصر و ولادت ایشان و نام پدرانش) در آن ذکر گردیده نباید مورد تأیید حضرت بهاءالله باشد و در جایی به آن‌ها استشهاد کنند!! رابعا آن روایتی که نقل شده و شیعه و سنی بر آن اتفاق دارند این است که اگر کسی خروج و قیام مهدی آل محمد را انکار کند کافر است نه اینکه کسی بگوید قائم آل محمد متولد می شود!

حضرتشان در کتاب اقتدارات صفحه ۳۱۹ چنین نازل فرموده اند:
مشاهده در اهل فرقان نما که به‌کلمات مزخرفه موهومه از سلطان کلمه محروم گشته‌اند. دو مطلب مابین آن قوم محقّق و ثابت بوده بشأنیکه ایّام و لیالی بذکر آن دو مشغول بودند یکی ذکر قائم و یکی ذکر وصایت درباره قائم مشاهده نمودی که آنچه در دست آن قوم بود وهم صرف بوده. حال اهل فرقان را بگذار و بعضی اهل بیان را مشاهده کن که مجدّداً به‌اوهامات قبلیّه تمسّک جسته و متشبّثند چنانچه خبیث اصفهانی هر نفسی را که دیده ذکر وصایت نموده که شاید نظر به اوهامات قبل ناس را از شاطی عدل محروم نماید و حال آنکه خود آن خبیث می‌داند که ذکر وصایت ابداً در بیان نبوده و نیست.
ایشان در این بیان مبارک، باز هم نهایت ادب را مجری داشته و اهل فرقان (مسلمانان) را پیروان کلمات مزخرفه موهومه نامیده اند و مطالبی را که راجع به قائم آل محمد نقل گردیده وهم صرف دانسته اند. از دقت در بیانات فوق آن‌چه که بیشتر خودنمایی می کند این است که در نگاه جمال مبارک مطالبی که در میان شیعیان راجع به وجود و امامت فرزند امام حسن عسکری علیه السلام نقل گردیده است وهم و خیال و جعل و کذب است و راویان و گویندگان این مطالب نیز کذاب!(فلذا آن‌ها قابل دفاع و استناد نیست!)
به نقل از بهائی پژوهی

 

telegram4

ورود طاهره ممنوع !!

photo_2016-02-08_08-53-40

بهائیان، “طاهره” را یک زن الگو و مظهر شجاعت می‌دانند. شوقی افندی (سومین رهبر بهائیان) او را شاعره‌ای جوان، از خاندانی برجسته، صاحب جمال و بلاغتی مسحور کننده، روحی شکست ناپذیر، نظریاتی متهوّرانه و رفتاری بی‌نهایت شجاعانه معرفی کرده‌ است.(حضرت باب،محمدحسینی،ص۶۱۵)

بیت‌العدل بهائیان در پیام ۲۰ ژوئن ۲۰۰۸ می‌نویسد: طاهره، آن شیرزن بی‌مثیل تاریخ ایران، در سال ۱۲۲۷ شمسی، زمانی که فعّالیّت‌های مربوط به بهبود اوضاع اجتماعی زنان در بعضی از نقاط عالم تازه در حال نضج گرفتن بود، شجاعانه به دفاع از آزادی زنان قیام نمود.

?طاهره در سال ۱۲۶۸ در ایران اعدام شد.

اما سؤال اینجاست که اگر طاهره اکنون و در زمان ما زندگی می کرد، آیا می توانست به بیت العدل بهائیان راه یابد؟؟؟

پاسخ: خیر! زیرا طاهره یک زن است!

بهائیان زنان را از حضور در هیئت ۹ نفره ی بیت العدل منع کرده اند و فقط به مردان اجازه می دهند که به این مقام دست یابند؛ و جالب اینجاست که بهائیان از طرفی دیگر شعار “تساوی حقوق زن و مرد” را سر می دهند.

ای طاهره، با اینکه شجاعت تو در نزد بهائیان مثال زدنیست و تمام بهائیان در مقابل مقام تو سر خم می کنند، اما هیچ جایگاهی برای تو در بیت العدل قائل نیستند.

telegram4

ماندگاری یا دلیل تقریر

 مبلغ بهائیت: اگر ناحق بودیم چرا خدا اجازه ماندن به ما داد یا چرا اجازه بیان این مطالب را به ما داد؟

حال که اجازه داده، ما برحقیم.

یکی از دلایلی که فرقه بهائیت از آن برای اثبات حقانیت خود بهره می‌گیرد، ماندگاری تا عصر حاضر است. آری ابوالفضل گلپایگانی در این باره می‌نویسد: «اگر نفسی مدعی مقام شارعیت شود و شریعتی تشریع نماید و آن را به خداوند تبارک و تعالی نسبت دهد و آن شریعت نافذ گردد و در عالم باقی ماند، این نفوذ و بقا برهان حقیقت آن باشد؛ چنان‌که بالعکس زهوق و عدم نفوذ، دلالت بربطلان دعوت زائله غیر باقیه نماید؛ خاصه اگر نفوذ و بقای کلمه حق، چنان‌که عاده الله در ارسال رسل و تشریع شرایع به آن جاری شده است، به علوم و معارف کسبیه و یا به عصبیت و معاونت قومیه و یا به مکنت و ثروت ظاهریه و یا به تسلط و عزت دنیویه متعلق و مربوط نباشد.»(۱)

گلپایگانی در ادامه می‌نویسد: «جز خداوند تبارک و تعالی احدی قادر بر انفاذ و ابقای شرایع نباشد و قاهریت و احاطه قدرت الهیه مانع است که شریعت باطله کاذبه باقی ماند.»(۲) لازم به ذکر است که او می‌خواهد پیروان حسین علی بهاء و ماندگاری بهائیت را به خواست خدا نسبت داده و دلیل بر شریعت آسمانی بودن آن دانسته و با این استدلال به حقانیت بهائیت برسد؛ لیکن در بررسی مغالطه این مبلغ زبردست باید نوشت:

آیا بودن و ماندگاری یک شیوه یا اندیشه و داشتن پیرو دلیل بر حقانیت آن است؟

این پرسش چند پاسخ دارد:

۱. مگر چند سال از پیدایش بهائیت می‌گذرد که گلپایگانی دم از ماندگاری می‌زند؟

اولاً به گواه تاریخ، مدعیان دروغین نبوت و امامت بسیار بوده‌اند و چه بسا بسیاری از فرقه‌ها و نحله‌ها بوده اند که چند قرن مانده‌اند و نابود شده‌اند.

ثانیاً تا به امروز مدعیان دروغین بسیاری بوده‌اند که کتاب‌هایی را نوشته و به خدا نسبت داده‌اند؛ قرآن کریم  نیز به این عمل زشت مدعیان دروغین اشاره کرده و می‌فرماید: «فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثم یقولون هــذا من عندالله؛ وای بر کسانی که با دست خود کتاب می‌نویسند و می‌گویند از سوی خداست.»(۳)

۲.  اگر ماندگاری دلیل بر حقانیت است، پس بودن زرتشتیت، یهودیت و مسیحیت نیز دلیل بر حقانیت آنها است که اگر چنین باشد، نیازی به آیین جدیدی نیست و مسلک بهائیت نیز جایگاهی در دنیای کنونی ندارد.

۳. اینکه مبلغ بهائیت می‌گوید: «اگر نا حق بودیم چرا خدا اجازه ماندن به ما داد یا چرا اجازه بیان این مطالب را به ما داد؟ حال که اجازه داده، ما برحقیم»، مغالطه‌ای آشکار است، زیرا بسیاری بوده‌اند که نا حق گفته‌اند و نا حق انجام داده و هنوز نیز هستند، مانند گوساله پرستان.

گوساله پرستی یکی از باورها و آیین‌های هندوستان است. آنان احترام بسیاری برای گاو قائلند تا حدی که او را می‌پرستند، مانند کسانی که مقام انسانی را تا حدی بالا می‌برند و احترامشان به اندازه‌ای می‌رسد که شخص را تا حد الوهیت بالا بُرده و می‌پرستند و در برابرش سجده می‌کنند و قبرش را قبله خود قرار می‌دهند. آیا بودن گوساله پرستی در عصر حاضر هم دلیل بر حقانیت گوساله پرستان است؟

۴. پاسخ نهایی این مغالطه، بودن شر بزرگ یا همان شیطان لعین است که همگان قبول دارند از درگاه الهی طرد شده و رجیم است و با این حال هنوز هست و بودنش دلیل بر حقانیتش نیست، بلکه برای امتحان بندگان است.

آری خدا با وجود شیطان می‌خواهد بندگان خود را امتحان کنند؛ شاید بودن بهائیت در عصر حاضر نیز به جهت امتحان مؤمنان است. خدا می‌خواهد انسان‌های آخر الزمان در معرض فریبکاری فرقه‌ها و نحله‌های گوناگون قرار گیرند و با وجود وسوسه‌های گوناگون این گروهک‌ها، آنان را بیازماید.

۵. داشتن یا نداشتن مرید و پیرو دلیلی بر حقانیت نیست، آن‌هم به پشتوانه قدرت‌های استعماری دنیا و تبلیغات مسموم آنان؛ چنانکه حسینعلی بهاء در این باره می‌گوید: « نفسی از اهل سنت و جماعت در جهتی از جهات ادعای قائمیت نموده و الی حین قریب صد هزار نفس اطاعتش نمودند و به خدمتش قیام کردند و قائم حقیقی به نور الهی در ایران قیام بر امر فرمود شهیدش نمودند.»(۴) حسین علی بهاء خود در وصف حضرت نوح (علیه السلام) می‌نویسد: «از جمله انبیاء نوح بود که نهصد و پنجاه سال نوحه نمود و عباد را به وادی ایمن روح دعوت فرمود و احدی او را اجابت ننمود.»(۵) پس نه مرید نداشتن، دلیل بر نا حق بودن است و نه نفوذ در مردم و یاور داشتن دلیل بر حقانیت.

 بر این اساس بودن یا نبودن، پیرو داشتن یا نداشتن، هیچ یک نمی‌تواند دلیل بر اثبات حقانیت گروه یا فرقه ای باشد.

پانوشت:
۱. فرائد، ابوالفضل گلپایگانی، ص۶۱
۲. پیشین
۳. سوره بقره، آیه ۷۹
۴. اشراقات، ص ۷
۵. ایقان، حسین علی نوری، ص ۴