نوشته‌ها

بهائیت و سیاست

بهائیان اجازه ندارند رأی دهند

این روزها بخواهیم یا نه درگیر انتخابات هستیم. درگیر وعده هایی که میشنویم و ادعاهایی که باید به عمل برسند. وعده جذاب یک مدعی ما را به سمت او جذب و به آینده امیدوار میکند اما اگر خلف وعده ببینیم و این بی صداقتی تکرار شود، تمام امید و اعتمادمان را از دست میدهیم.
تصور کنید فردی با مدعی آزادی بیاید؛ بگوید که هرقدر محدود بودید کافی است و با من همراه شوید تا آزادترین گروه جهان باشید. اما پس بعد از همراهی با او از کوچکترین حقوقتان محروم شوید…
به عنوان نمونه تشکیلات بهائی، از طرفی انسانها را به بهانه آزادی و احکام مدرن جذب بهائیت میکند و از طرف دیگر به بهائیان اجازه کوچکترین اظهار نظر در امور سیاسی را نمیدهد!! تشکیلات بهائی به بهائیان میگوید اگر میخواهید به هر اندازه اظهار نظر سیاسی کنید، دیگر بهائی نیستید!! آیا یک بهائی حق ندارد در مورد جامعه و حکومتی که در آن زندگی میکند کوچک ترین اظهار نظری بکند؟ این مفهوم آزادی است؟
در منابع بهائی از قول رهبرانشان میخوانیم:
اما میزان بهائی بودن و نبودن این است که هر کس در امور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفه خویش حرفی زند یا حرکتی نماید همین برهان کافی‌ست که بهائی نیست دلیل دیگر نمی‌خواهد.
حال نفسی از احبا اگر بخواهد در امور سیاسیه در منزل خویش یا محفل دیگران مذاکره بکند اول بهتر است نسبت خود را از این امر قطع نماید و جمیع بدانند که تعلق به‌این امر ندارد خود می‌داند والّا عاقبت سبب مضرّت عمومی گردد یعنی مسلک روحانی ما را بِهَم زند و احبا را مشغول به‌اقوالی نماید که سبب تدنّی و محرومی آنان گردد.
منبع: ص۱۵۵ حیات بهائی – این قطعه در ص۳۳۶ گنجینه حدود و احکام به‌صورت دو نصّ از دو لوح جدا ثبت شده است.

حلقه های یک زنجیر (۳)

photo_2016-10-08_12-50-20

در زمان حیات ولی امر بهائیان (شوقی افندی)، دولت غاصب اسرائیل در فلسطین اشغالی تأسیس شد.

روابط دوستانه و صمیمانه بهائیان با دولت های ظالم و ستمگر همواره جای سؤال بوده است که چرا بهائیان از یک طرف شعار وحدت عالم انسانی سر می دهند و از طرف دیگر با حکومت های ظالم از جمله اسرائیل روابط دوستانه دارند و مورد حمایت آنها واقع میشوند؟!

در ذیل به چند نمونه از روابط بهائیت و اسرائیل مطابق مستندات بهائیت اشاره میکنیم:

۱- هیأت بین المللی بهائی حیفا در نامه ای به محفل روحانی ملی بهائیان ایران در ژوئیه ۱۹۵۲، رابطه شوقی افندی را با حکومت اسرائیل به نحوی کاملاً سر بسته و محرمانه، چنین به اطلاع بهائیان رسانید: «روابط حکومت (اسرائیل) با حضرت ولی امر الله (شوقی افندی) و هیأت بین المللی بهائی، دوستانه و صمیمانه است…»(مجله اخبار امری، ارگان بهائیان ایران، صفحه ۱۶، شماره ۵، شهریور۱۳۳۱ شمسی)

۲- زمانی که جناب شوقی افندی در لندن از دنیا رفت و قرار شد در همان شهر دفن شود، دولت اسرائیل به سفارت خود در انگلستان دستور داد در این مراسم حضور فعالانه داشته باشد. لذا در غیاب سفیر کبیر اسرائیل در لندن، کاردار سفارت به نام گیرشون اولر، در مراسم تشییع شرکت جست.(اخبار امری، سال ۱۳۳۹، شماره ۸تا۱۰، صفحه۲۶۳)

۳- جناب شوقی افندی بیان داشته: «دولت اسرائیل برای مصالح ساختمانی مقام اعلی (مقبره علی محمد باب) گمرک نمی گیرد.»(اخبار امری، شهریور ۱۳۳۰، شماره ۵، صفحه ۱۱)

* اخبار امری: اخباری است که توسط محفل ملی بهائیان ایران منتشر میشد.

بستن راه تحری حقیقت بر اطفال بهایی

photo_2016-06-06_09-53-49

آنچه امروزه بسیاری از بهاییان نمی‌دانند، این است که عبدالبهاء پیروان خود را از فرستادن فرزندان‌شان به مدارس غیر بهایی به شدّت نهی کرده است.

جناب عبدالبهاء در کتاب مکاتیب عبارات جالبی در این رابطه بیان می کند: «اطفال احبّا ابداً جائز نیست که به مکتب‌های دیگران بروند، چه که ذلّت امراللّه است و بکلّی از الطاف جمال مبارک محروم مانند؛ زیرا تربیت دیگر شوند و سبب رسوائی بهاییان گردند.»

بر اساس این دستور، اطفال بهایی باید در سنینی که توانایی تصمیم‌گیری مستقل ندارند و درست و نادرست را از هم به خوبی تشخیص نمی‌دهند، از آموختن هر چیز غیر بهایی دور نگه داشته شوند.

در این سنین به آنها تعلیم داده می‌شود که بهاییت تنها راه رسیدن به سعادت ابدی است و آموزه‌های آن بر هر آئین دیگری برتری دارد. وقتی این اطفال بزرگتر می‌شوند، توانایی تحرّی حقیقت آن‌ها به شدّت تحت تأثیر آموزه‌هایی که از کودکی به آنها القا شده قرار خواهند گرفت و تحرّی حقیقت برای ایشان معنی دار نخواهد بود.

چرا بهائیان انتقادپذیر نیستند؟!

69

با اینکه در جوامع مختلف به خصوص فضای مجازی نقد های زیادی در مورد بهائیت شده است امّا همواره شاهد بوده ایم که بهائیان حتّی از خواندن انتقادات پرهیز می کنند چه برسد به اینکه بخواهند آنها را پاسخ دهند.

وقتی دلیل این مسئله را بررسی کردیم با عباراتی از رهبران بهائی مواجه شدیم که علّت عدم انتقادپذیری بهائیان بر ما روشن شد.
از جناب بهاءالله در کتاب گنجینه حدود و احکام عبارتی نقل شده که به زبان ساده می شود: «حتّی اگر کسی با مدرک، بهائیت را نقد کرد، گوش ندهید.»

جالبتر اینکه در ادعیه حضرت محبوب جناب بهاءالله می گوید: «جز من چیزی نبینید و جز آنچه می گویم کلامی نشنوید.»

telegram4

عمل به وظیفه دینی تبلیغ یا مخالفت با دستور عبدالبهاء؟

10

از اصول اولیه هر دین و اعتقاد، تبلیغ و نشر عقاید بین سایر مردم است. پیروان آیین بهائی نیز در تمام دنیا و به ویژه کشور عزیزمان ایران، به صورت پنهان و آشکار مشغول تبلیغ و دعوت سایرین به بهائیت هستند و به این منظور جزوات و نشریات متعددی به صورت دیجیتالی و چاپی میان ایرانیان توزیع می­گردد. البته طبق اصول ۱۳ و ۱۴ و ۲۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، بهائیت جزء اقلیت­های دینی ایران محسوب نشده و در نتیجه  تبلیغ و دعوت به بهائیت، در ایران خلاف قانون است.[۱]

از سوی دیگر، جالب است بدانیم که بر اساس اعتقادات بهائی، بهائیان موظفند تا در هر کشوری هستند، از پادشاه و قوانین حکومتی کاملاً اطاعت کنند و کوچک‌ترین مخالفتی با آن دولت و قوانینش ننمایند. در کتاب گنجینه حدود و احکام -که از منابع اصلی و معتبر بهائیت است- از قول عباس عبدالبهاء، پیشوای دوم بهائیان، این‌گونه آمده است: «باری به نص قاطع جمال مبارک(بهاءالله) ـ روحی لاحبائه الفداء ـ ابدا بدون اذن و اجازه‌ی حکومت، جزئی و کلی نباید حرکتی کرد و هر کس بدون اذن حکومت ادنی حرکتی نماید، مخالفت به امر مبارک کرده است و هیچ عذری از او مقبول نیست. امر قطعی الاهی این است که باید اطاعت حکومت نمود. این هیچ تأویل بر نمی‌دارد و تفسیر نمی‌خواهد از جمله‌ی اطاعت این است: کلمه‌ای بدون اذن و اجازه حکومت نباید طبع گردد، تکلیف احبای الاهی اطاعت و انقیاد حکومت است خواه استقلال و خواه مشروطه. »[۲]

با در نظر گرفتن هم‌زمان این گفته‌ی عبدالبهاء و قانون اساسی ایران، تبلیغ آئین بهائی که از ضرورت­های این اعتقاد است و به طور متناوب از سوی مرکز جهانی مدیریت و رهبری بهائیت، بیت العدل، توصیه می­شود، مخالف دستور عبدالبهاء و در نتیجه خلاف دستور دین خواهد بود که این یک تناقض و سؤال بزرگ می­باشد.

مطالب ذکر شده را می‌توان به طور خلاصه در دو پرسش زیر بیان نمود:

۱- بالاخره طبق دستورات پی در پی بیت العدل باید در ایران دیگران را به بهائیت تبلیغ و دعوت کنند یا طبق فرموده عبدالبهاء باید طبق قانون و دستورات کشور عمل نموده و دست از تبلیغ بکشند؟

۲- حال که بهائیان طبق دستورات دینی خود می­بایست کاملاً مطابق میل حکومت عمل نمایند، دیگر این همه اعتراض و مظلوم نمایی چه معنایی خواهد داشت؟ مگر نه این است که تکلیف احبای الهی اطاعت و انقیاد حکومت است؟؟؟!!!

علمای بهائیت باید برای این دو سؤال مهم، پاسخی مناسب داشته باشند و اگر نه، همین تناقض کافی است تا در الهی و به حق بودن این مرام، شک کنیم.

 


[۱] (قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، مصوب ۱۳۵۸، اصلاحات و تغییرات و تتمیم قانون اساسی مصوب ۱۳۶۸)

[۲] گنجینه‌ی حدود احکام باب ۷۵

telegram4

چشم و گوش مهم نیست، من برایتان کفایت میکنم!

25آدمی برای جستجوی حقیقت، نیازمند لوازمی است. این لوازم می‌تواند علم و عقل باشد یا چشم و گوش. هر انسان عاقل و صاحب خردی می‌داند که اگر جای یکی از این لوازم خالی باشد، کمیت تحری حق و حقیقت خواهد لنگید، چه رسد به این که هیچ اثری از این لوازم مذکور در شخص یافت نشود.

حال اگر کسی با ادعایِ پیامبریِ دینی جدید، بیاید و شرط سعادت و رسیدن به حقیقت را کور شدن از مشاهده‌ی غیر خود و کر شدن از شنیدن کلامی جز سخنان خویش و جاهل شدن از علومی به غیر از علم جنابش بداند و همگان را نیز به این امر دعوت کند، چه قضاوتی درباره‌اش می‌کنید؟!  و اگر در همین کشاکش از او ادعایی بشنوید که می‌گویند هنوز بوی نو بودنش نرفته و این ادعا، مطلبی نیست جز اول تعلیم وی که تحری حقیقتش نامند، چقدر به الهی بودن حضرتش و آیین آسمانی وی ایمان خواهید آورد؟! و اصلاً چه خواهید کرد با این قسم و دم آن خروس بخت برگشته؟!

حال کر و کور شده و به توصیه‌ی جمال مبارک، جناب حسینعلی نوری ملقب به بهاء الله گوش جان می‌سپاریم، باشد که رستگار شویم:

«ای پسر تراب! کور شو تا جمالم بینی و کر شو تا لحن و صوت ملیحم را شنوی و جاهل شو تا از علمم نصیب بری و فقیر شو تا از بحر غنای لایزالم قسمت بی‌زوال برداری. کور شو یعنی از مشاهده غیر جمال من و کر شو یعنی از استماع کلام غیر من و جاهل شو یعنی از سوای علم من» کلمات مکنونه صفحه ۸ کلام یازدهم

 بهایی یا غیر بهایی، فرقی نمی‌کند،  قضاوت با شما که آیا با عمل به این توصیه‌ی جناب بهاء الله، دیگر جایی برای کنکاش و جستجوی حقیقت باقی می‌ماند؟! و اصلاً کدام عقل سلیم و منطق صحیح می‌پذیرد که لازمه‌ی رسیدن به حقیقت پنبه نهادن در گوش برای نشنیدن صدای مخالف و کور کردن چشم از دیدن هر منتقد است؟

 بعضی وقت‌هاست که می‌یابیم، قدرت تفکر و اندیشیدن عجب نعمت بزرگیست.

telegram4

تقلید بهائیت از کتب آسمانی گذشته

34


از آنجا که بهائیان تعالیم خود به خصوص “وحدت عالم انسانی” را از ابداعات و ابتکارات خود برمی شمرند و ادعا دارند کسی آن را نمی دانسته، لازم دانستیم این گزافه گویی را برهمگان روشن سازیم؛ به همین سبب عباراتی را در کتب آسمانی گذشته یافتیم که همه ی آنها این آموزه را مطرح کرده اند و ما برحسب اختصار تنها به ذکر چند نمونه از آنها بسنده می کنیم.
در کتاب انجیل متی باب پنجم از آیه ۳۸ تا ۴۸ می خوانیم: «هر کس از تو سؤال کند بدو ببخش و از کسی که قرض از تو خواهد روی خود را مگردان. من به شما می گویم دشمن خود را محبت کنید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید. و به آنانی که از شما نفرت کنند احسان کنید و به هر که به شما فحش دهد و جفا رساند دعای خیر کنید.»
همچنین کنفوسیوس در حدود شش قرن قبل از میلاد مسیح می گفت: «مردم چهار دریا باهم برادرند.»
در کتاب مقدس زرتشتیان آرزوی وحدت جامعه نیکان بدین صورت بیان شده: «بشود که ما با همه راستان که در سراسر هفت کشور زمین هستند همکار و انباز باشیم. بشود که آنها با ما و ما با آنها یکی باشیم.»
همینطور در دستورات کلیسا نیز دستور به وحدت داده شده: «ای شنوندگان شما را می گویم! دشمنان خود را دوست بدارید. و با کسانی که از شما نفرت کنند، احسان کنید. و هر که شما را لعن کند برای او برکت بطلبید. و برای هر که با شما کینه دارد، دعای خیر کنید…»
همچنین در قرآن کریم نیز آیات بسیاری به چشم میخورد که انسان ها را به وحدت و محبت و برابری و خیرخواهی دعوت می کند که ذکر آنها در این مقال نمی گنجد.

میبینیم که تقلید بهایت از کتب آسمانی گذشته مغایر حقیقت است.

telegram4

عقل میزان هست یا نه؟

intro22

همه انسان ها، برای عقل نقش بسزایی قائلن، مخصوصاً امروزه با پیشرفت صنایع تکنولوژیک و گسترش حیطه دانش تجربی این نقش بسیار پر رنگ تر از دیروز شده.  جناب عبدالبهاء به نقل از پدرشون که بهائی ها به پیامبری او معتقدند در جایی مینویسه:
عقل، نخستین استعداد انسان است و دین الهی نیز با آن مطابق است.( آرامش برای جهان پر آشوب (به نقل از عبد البهاء))
خب این وسط این مسأله عجیب نیست که دین باید با عقل انسان مطابق باشه، بلکه عجیب جمله ایه که خود جناب بهاءالله تو یکی از کتاب هاش می گه:

بدان الیوم آنچه به عقلت رسیده و برسد و یا به عقول فوق تو و دون توادراک شود، هیچ یک میزان معرفت حق نبوده ونخواهد بود. (بدیع(بهاءالله))
خب دوستان، اگه از عقلمون بپرسیم، “چرا بهائیت که خودش و دین میدونه حتی نتونسته به یک وحدت نظر مسلم در مورد نقش عقل تو مبانی خودش برسه؟” عقلمون بهمون چه پاسخی میده؟

همه جاهل، جز بهائی…!

unnamed

این است تحری حقیقت بهائیان:

۱٫ “تعالیم الهیّه در این دور نورانی چنین است که نباید نفوس را توهین نمود و بجهالت نسبت داد که تو ندانی و من دانم بلکه باید بجمیع نفوس بنظر احترام نظر کرد و در بیان و دلالت بطرز تحری حقیقت مکالمه نمود که بیائید مسائلی چند در میان است تا تحرّی حقیقت نمائیم و ببینیم چگونه و چسان است مبلّغ نباید خویش را دانا و دیگرانرا نادان شمرد این فکر سبب تکبّر گردد و تکبّر سبب عدم تأثّر بلکه باید امتیازی در خود نبیند و با دیگران بنهایت مهربانی و خضوع و خشوع صحبت بدارد این نوع بیان تأثیر کند”

(افندی، عباس{عبدالبهاء}.مکاتیب، ج ۱، ص۳۵۵)

 

۲٫ “اگر نفسی الیوم بجمیع علوم ارض احاطه نماید و در کلمه بلی توقّف کند لدی الحقّ مذکور نه و از اجهل ناس محسوب”

(نوری، حسین علی {بهاءالله}. اقتدارات،  ص ۱۱۱)

لوح فاطمی، هدیه آسمانی

کرامت انسان های والا مقام به چیست؟

بزرگی شخصیت آن ها چگونه آشکار می شود؟

اگر خداوند متعال با کسی سخن گوید و او را مورد خطاب خود قرار دهد، ارزشمند بودن وجود او را می رساند. خداوند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را مورد خطاب قرار داده و قرآن که عین کلام اوست، بر رسولش نازل کرده است.

لذا شأنی از شرافت پیامبر صلی الله علیه و آله با نزول آیات رحمانی قرآن آشکار می گردد.

خداوند بر حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز «حدیثی قدسی» توسط پیامبر صلّی الله علیه و آله و جبرئیل فرو فرستاده و هدیه کرده است که به حدیث لوح فاطمه نیز مشهور گردیده است.

خوب است ماجرای این حدیث را از بیان مبارک امام ششم حضرت صادق علیه السلام به نقل از (صفحه ۴۷۱ جلد دو اصول کافی) بشنویم. پدرم امام باقر علیه السلام به جابربن عبدالله انصاری (از اصحاب و یاران رسول خدا که تا زمان امام باقر علیه السلام زیسته است) فرمودند: من با تو کاری دارم، چه وقت برایت آسان تر است که تو را تنها ببینم و از تو سؤال کنم؟ جابر با رعایت آداب ادب می گوید: هر وقت شما بفرمایید. بالاخره روزی را با هم به خلوت نشستند. امام فرمودند: می خواهم درباره آن لوح بدانم، همان لوحی که تو در دست مادرم فاطمه دیده ای! برایم بگو! تعریف کن! در آن لوح چه نوشته بود؟

جابر پاسخ داد: مولایم! خدا را شاهد می گیرم که من در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله برای عرض تبریک تولد امام حسین علیه السلام خدمت مادرتان شرفیاب شدم. بر دستان مادرت لوح سبز رنگی دیدم و گمان کردم از جنس زُمرّد باشد. مکتوبی سفید و نورانی بود. عرض کردم: پدر و مادرم به قربانت، این لوح چیست؟

 مادرتان این گونه از آن یاد کردند: این لوحی است که خداوند بر پیامبرش اهدا نموده. اسم پدرم، همسرم، دو پسرم و تمام جانشینان از فرزندانم در آن نوشته شده است. و پدرم آن را به عنوان مژدگانی به من عطا کرده است. آن گاه مادرتان آنرا به من دادند، آن را خواندم و رونویسی کردم: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفِیرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِیلِهِ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِینَ… ( این نوشته ایست از جانب خدای نفوذ ناپذیر با حکمت قرین، برای محمد صلّی الله علیه و آله که نبیّ او، نور او، سفیر او، حجاب او و راهنمای اوست.) جبرئیل با این لوح از جانب پروردگار عالمین بر پیامبر نازل شده است. سپس خداوند به پیامبری رسول خدا و به وصایت تمام جانشینانش اشاره می کند. اسم تک تک آن ها را می آورد و آن ها را با ویژگی هایی گرانقدر می ستاید. امام حسین علیه السلام را دارای بالاترین مقام در بین شهدا معرفی می کند… امام حسن عسکری علیه السلام را مخزن علم خود معرفی می کند و در پایان به آخرین وصی پیامبر از امامان معصوم اشاره می شود:

وَ أُکْمِلُ ذَلِکَ بِابْنِهِ م‏ ح ‏م ‏د (محمد) رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ عَلَیْهِ کَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أَیُّوبَ… (و تکمیل می گردانم  امامت را به فرزند امام حسن عسکری علیه السلام ، م ح م د (محمد) و بر این فرزند امام حسن عسکری علیه السلام، کمال موسی، شکوه عیسی و صبر ایوب است.)

امام باقر علیه السلام به جابر فرمودند:

ای جابر آن را بر من عرضه می داری؟ گفت: آری

آنگاه پدرم (امام باقر) به همراه جابر به منزل او رفتند. جابر لوح را آورد. حضرت فرمودند: ای جابر لوح در دست تو باشد به نوشته ی خود نگاه کن و من مطابق اصل نسخه می خوانم. جابر در نسخه ی رونویسی خویش نگریست و پدرم قرائت کردند. حتی حرفی با حرفی اختلاف نداشت.

 

حدیث لوح فاطمه سند محکم الهی بر امامت دوازده معصوم

این ماجرا به حدیث لوح جابر نیز معروف گشته و صحت ماجرا را دو امام بزرگوار نقل کرده اند و از طریق جابر نیز که مورد اعتماد ائمه علیهم السلام بوده و از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله تا امام باقر علیه السلام را درک کرده، بیان شده است. که البته این ماجرا شاهد دیگری است بر عظمت بانوی یگانه ی عالم، زیرا او تنها زنی است که خداوند او را این گونه مورد خطاب قرار داده و جبرئیل چنین هدیه ای برای چشم روشنی فرزند آخرین پیامبرش تقدیم نموده است. خداوند در این لوح تمام فرزندان این مادر را برگزیده و برای هدایت انسان ها انتخاب فرموده است. و وعده فرموده که (دین و) امامت را با فرزند امام حسن عسکری علیه السلام که مهر و رحمت برای اهل عالم است تکمیل می کند. آن کسی که همچون موسی با استقامت بر فرعون های زمان پیروز می شود و انسان ها در مهر و عدالتی که او می گستراند رستگار می گردند.

چه عظمت و شخصیتی والاتر از این  برای حضرت زهرا سلام الله علیها!

… و دشمن که از حقانیت این مکتب آگاه است، برای پوشش ادعاهای باطل خود حتی از همین اسناد الهی سؤ استفاده می کند. فرقه های جعلی و ساختگی همواره برای تثبیت ادعاهای خود مجبورند به شواهد و آیات و روایات حق متمسک شده تا با تقطیع و تحریف آنها به اهداف شوم خود نائل گردند.

 

سوء استفاده فرقه بهائیت

در میان مدعیان دروغین مهدویت، میرزا حسینعلی نوری مازندرانی در نوشته های خود به این حدیث قدسی اشاره کرده؛ وی پس از تأیید آن، برای اثبات مهدویت میرزا علی محمد و اغفال طرفدارانش، این روایت را تقطیع و تغییراتی را به نفع خود (رهبر بهائیان) در آن وارد کرده است. اگر چه خورشید حق همواره پشت ابر باقی نمی ماند.

 وی در کتاب ایقان (صفحه ۱۹۰) در شرح حالات میرزا علی محمد و برای اثبات قائمیت (امام زمان بودن) او می گوید: “عَلَیهِ کَمالُ مُوسی وَ بَهاءُ عیسی و صَبرُ اَیُّوبَ فَیَذِلُّ اولیاؤُه فی زَمانِهِ و تُتَهادی رُؤُوسُهم کَما تُتَهادی رُؤوسُ التُّرکِ و الدَّیلَمِ فَیُقْتَلُونَ و یُحرَقُونَ”

(بر اوست کمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب، پس در زمان او دوستان من ذلیل باشند و سرهای ایشان مانند سرهای ترک و دیلم به هدیه فرستاده شود. ایشان کشته و سوزانیده خواهند شد.)

در حالیکه کوچکترین نشانه در مقدمه و مؤخره این حدیث شریف نیست که به مقصود میرزا حسینعلی تناسب و سنخیّت داشته باشد. چگونه وی به خود اجازه می دهد این حدیث قدسی را که مستندترین سند در اثبات امامت و ولایت نزد شیعیان و مؤید قائمیت و مهدویت حضرت محمدبن الحسن العسکری بوده است را مصادره به مطلوب شیطانی خود کند و میرزا علی محمد شیرازی را دارنده این صفات ارزشمند الهی بداند و پیروان گمراه وی را به عنوان شیعیان امام زمان علیه السلام قلمداد کند؟ اگر میرزا حسینعلی نوری کمی صداقت می داشت، کل حدیث لوح حضرت فاطمه و اسناد و مدارک آن را نقل می کرد: آنجا که خداوند اسم دوازده جانشین خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله که نسبشان به حضرت فاطمه سلام الله علیها می رسد را معرفی و به امام دوازدهم با نام خاص و اسم پدرشان، امام حسن عسکری علیه السلام اشاره می فرماید. در حالی که میرزا علی محمد فرزند میرزا رضا بزّاز شیرازی است، نام مادرش فاطمه بیگم می باشد[۱] و نه در سامرا بلکه در شیراز متولد شده است.

و از جانب دیگر کدام یک از صفات این انبیاء الهی در این شخص وجود داشته است:

میرزا علی محمد چه نشانی از صبر حضرت ایّوب داشته است وقتی که در سال ۱۲۶۰ قمری بعد از ادعای بابیت امام زمان، در برابر یک سیلی حاکم شیراز ادعای خود را انکار و توبه می کند[۲] و یا در سال ۱۲۶۴ قمری در مجلس ناصر الدّین میرزا در تبریز در برابر چند ضربه شلاق از ادعاهای دروغین خود دست کشیده و توبه می کند و کتباً اعلام می دارد: “مرا مطلق علمی نیست که منوط بر ادعایی باشد” و صراحتاً در نوشته های خود اعتراف می کند که امام دوازدهم، محمد ابن الحسن العسکری است.[۳]

میرزا علی محمد چه نشانی از کمال حضرت موسی و بهاء حضرت عیسی داشته است؟ وقتی که به کتاب های او که ترشح همه ی افکار و عقائد اوست، مراجعه می کنیم مملو از ادعاهای گوناگون و متضاد، احکام غیر عملی و غیر انسانی و غلط های دستوری و لغوی می باشد.

 

گوهر لوح زرّین

ذرّه ای از این ویژگی های مهدی موعود ادیان الهی و نشانه های انبیای الهی که در لوح زرّین فاطمه سلام الله علیها آورده شده، در میرزا علی محمد شیرازی و دیگر رهبران بهائیت و در تمامی مدعیان دروغینی که در زمان های مختلف از تاریخ اسلام، ادعای امام زمانی کرده اند، وجود نداشته است.

… و ما با شناخت و معرفتی که از امام عصر علیه السلام داریم، تجلّی و ظهور تمام صفات انبیاء را مختص به وجود مقدس آن حضرت می دانیم. و امید داریم که خداوند تبارک و تعالی به سبب شرافت مقام حضرت فاطمه سلام الله علیها، دشمنان فرزندش امام عصر علیه السلام را رسوا نماید و ظهورش را اذن فرماید.



[۱] ـ آئین باب، صفحه ۴٫

[۲] ـ تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۴۱٫

[۳] ـ کشف الغطاء، صفحه ۲۰۴ و ۲۰۵