حکایت صداقت و علم الهی جناب بهاءالله
یک میخ اگر کج باشد آن را به دیوار میکوبی؟ و یا اگر بکوبی پیش میرود؟ هرگز!
به همین خاطر اول آن را با چکش یا قطعه سنگی صاف میکنی، آنگاه به دیوار میکوبی و البته جلو هم خواهد رفت.
حال، حرف هم همینطور است اگر میخواهی حقیقتاً در گوش کسی فرو برود باید راست باشد وگرنه حرف دروغ پیش نمیرود.
شاید یک مثال جالب برای این موضوع، رفتارهای بهاءالله، رهبر بهائیان باشد. ایشان در همان ابتدای ادعاهایشان چون خود را داری مقام پیامبری میدانستند، ادعا کرده اند که نیاز ندارند هیچ کتابی را بخوانند و هرگاه اراده کنند، همان صفحه از همان کتاب، در لوحی پیش رویشان به نمایش در می آید و آن را میخوانند.
این در حالی است که خود ایشان در کتاب ایقان اشاره کرده اند که در موضوعی به مطالعه کتابی نیاز داشته اند و آن را نیافته اند، و یا در کتاب مائده آسمانی بیانی از ایشان آمده است که فلان آیه قرآن در خاطرشان نیست!!!…
نمیدانیم کدام بیان جناب بهاءالله را باید بپذیریم؛ نمیدانیم ایشان نیاز به مطالعه سایر کتب دارند یا اینکه همه چیز را میدانند!!
آنچه واضح و روشن است، تعارض در میان بیانات مختلف ایشان است که هرچه هست راستی و صداقت در آن نیست و حرفی که راست نباشد همانند میخ کج در جای خود قرار نمیگیرد.