نوشته‌ها

عمل به وظیفه دینی تبلیغ یا مخالفت با دستور عبدالبهاء؟

10

از اصول اولیه هر دین و اعتقاد، تبلیغ و نشر عقاید بین سایر مردم است. پیروان آیین بهائی نیز در تمام دنیا و به ویژه کشور عزیزمان ایران، به صورت پنهان و آشکار مشغول تبلیغ و دعوت سایرین به بهائیت هستند و به این منظور جزوات و نشریات متعددی به صورت دیجیتالی و چاپی میان ایرانیان توزیع می­گردد. البته طبق اصول ۱۳ و ۱۴ و ۲۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، بهائیت جزء اقلیت­های دینی ایران محسوب نشده و در نتیجه  تبلیغ و دعوت به بهائیت، در ایران خلاف قانون است.[۱]

از سوی دیگر، جالب است بدانیم که بر اساس اعتقادات بهائی، بهائیان موظفند تا در هر کشوری هستند، از پادشاه و قوانین حکومتی کاملاً اطاعت کنند و کوچک‌ترین مخالفتی با آن دولت و قوانینش ننمایند. در کتاب گنجینه حدود و احکام -که از منابع اصلی و معتبر بهائیت است- از قول عباس عبدالبهاء، پیشوای دوم بهائیان، این‌گونه آمده است: «باری به نص قاطع جمال مبارک(بهاءالله) ـ روحی لاحبائه الفداء ـ ابدا بدون اذن و اجازه‌ی حکومت، جزئی و کلی نباید حرکتی کرد و هر کس بدون اذن حکومت ادنی حرکتی نماید، مخالفت به امر مبارک کرده است و هیچ عذری از او مقبول نیست. امر قطعی الاهی این است که باید اطاعت حکومت نمود. این هیچ تأویل بر نمی‌دارد و تفسیر نمی‌خواهد از جمله‌ی اطاعت این است: کلمه‌ای بدون اذن و اجازه حکومت نباید طبع گردد، تکلیف احبای الاهی اطاعت و انقیاد حکومت است خواه استقلال و خواه مشروطه. »[۲]

با در نظر گرفتن هم‌زمان این گفته‌ی عبدالبهاء و قانون اساسی ایران، تبلیغ آئین بهائی که از ضرورت­های این اعتقاد است و به طور متناوب از سوی مرکز جهانی مدیریت و رهبری بهائیت، بیت العدل، توصیه می­شود، مخالف دستور عبدالبهاء و در نتیجه خلاف دستور دین خواهد بود که این یک تناقض و سؤال بزرگ می­باشد.

مطالب ذکر شده را می‌توان به طور خلاصه در دو پرسش زیر بیان نمود:

۱- بالاخره طبق دستورات پی در پی بیت العدل باید در ایران دیگران را به بهائیت تبلیغ و دعوت کنند یا طبق فرموده عبدالبهاء باید طبق قانون و دستورات کشور عمل نموده و دست از تبلیغ بکشند؟

۲- حال که بهائیان طبق دستورات دینی خود می­بایست کاملاً مطابق میل حکومت عمل نمایند، دیگر این همه اعتراض و مظلوم نمایی چه معنایی خواهد داشت؟ مگر نه این است که تکلیف احبای الهی اطاعت و انقیاد حکومت است؟؟؟!!!

علمای بهائیت باید برای این دو سؤال مهم، پاسخی مناسب داشته باشند و اگر نه، همین تناقض کافی است تا در الهی و به حق بودن این مرام، شک کنیم.

 


[۱] (قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، مصوب ۱۳۵۸، اصلاحات و تغییرات و تتمیم قانون اساسی مصوب ۱۳۶۸)

[۲] گنجینه‌ی حدود احکام باب ۷۵

telegram4

تساوی زن و مرد در بهاییت

تساوی حقوق مرد و زن در بهاییت…

همیشه و در همه احوال و ادوار مختلف تاریخ گروه ها و احزاب زیادی بودند که با انگیزه، اهداف، آرمان و ایدئولوژی مختلفی به وجود آمدند و طرفداران و مریدان کم یا زیادی را به گرد خود جذب کردند. این جذب جمعیت هوادار بسته به نوع خط فکری و شعارهایی که داشتند بود. هر گروهی که از شعارهای بهتری نسبت به مقتضیات زمانه و طبع و نیاز مردم مخاطب خود داشت می‌توانستند توجه بیشتری را در مرحله نسخت رقابت بین خود و رقبای فکری خود جذب کند. و در صورتی که می‌توانست ادعاها و شعارهای فکری خود را اثبات کند و جامعه عمل بدان بپوشاند و اعمال و رفتار همیشگی خود را مطابق با آن شعار تنظیم کند مسلماً در ربایش و جذب افکار عمومی به سمت خود گوی رقابت را از حریفان می‌ربود و یکه تاز عرصه فکری خود می‌شد.

و از آن سو اگر آن حزب یا گروه کلیه فعالیت و نمودش در حد همان شعارهای اتوکشیده و زیبا می‌ماند، یا به مرور زمان و یا بدست روشن فکران روشنگر پرده از شعارهای توخالی و پوچشان برداشته می‌شد و در طول تاریخ و یا در نزد مردم همان زمان رسوا می‌شد.

تساوی زن و مرد در بهاییت

حال ما با این مقدمه نسبتاً طولانی قصد آن داریم تا بررسی کنیم که آیا گروه بهاییتی که داعیه ی تساوی حقوق زنان و مردان را دارد و این شعار پر طمطراق و پر طرفدار و زیبا، چقدر با افعال و رفتار خودشان یعنی در وهله نسخت در سیره زندگانی بزرگانشان و سپس در شیوه اداره و معیشت این گروه مطابقت دارد.

حال با همین اشارت اندک توانستیم اصل ادعایشان را روشن کنیم. اکنون با کمی ورق زدن نوشته‌های همین عزیزان و حال و احوال مدیران فعلی این فرقه و گروه به ماهیت خام ایشان پی خواهم برد و به سادگی می‌فهمیم که از ادعا تا واقعیت و از خیال تا واقعیت تفاوت یک صد و هشتاد درجه وجود دارد

کتاب مکاتیب جناب عبدالبها که از رهبران بهاییت است و بهاییان این شخص را بسیار عزیز و والا مرتبه می شمارند درجایی که قصد داشت تعالیم بهاییت را بزرگ کند و به تعریف و تمجید آن بپردازد گفته: <<تعالیم جدیده روح این عصر و نور این قرن است. از جمله تحری حقیقت، وحدت عالم انسانی و…. از جمله مساوات رجال و نسا به استثنا در بعضی مسایل>> ج٣ مکاتیب ص ٢٧۶

خب جنابان بهایی این استثنا که می خورد کار عیب پیدا میکند.. این استثنا داشتن به کلی میزند به زیر تساوی حقوق زن و مرد که شما دم از مطلق بودن آن در مرام بهایی می‌زنید

این استثنا چیست؟ وقتی میگویی استثنا جا برای اما و اگر باز می‌شود و می‌شود به کلی این ادعای شما را به زیر سوال برد…

درباره رفتار کنونی ایشان نیز باید بداند که کلیه احوالات و وظائف همه‌ی اعضای این گروه در جایی به نام بیت العدل که در شهر حیفا در اسرائیل است،

بیت العدل شامل افرادی است  که با انتخاب همه بهائیان در کنار هم و با مشورت و همفکری هم برنامه  یک ساله هر بهایی رو تعیین میکند به عبارت دیگر یکی از منابع تشریع و قانون و احکام بهاییان همین بیت العدل است که به زعم بهائیان عصمت دارد و از هر گروهی خطا و اشتباهی مبرا هستند.

اما

اما

اما

یک علامت سوْال بسیااااااااار بزرگ همواره ذهن منتقدان به بهاییت و حتی خود بهائیان بی غرض و نازک بین را مشغول کرده است و آن این است،

این مسلکی که همواره دم از تساوی حقوق زن و مرد میکند و مدعی است که بین زن و مرد هیچ گونه تفاوتی از لحاظ حقوقی، شرعی و شهروندی وجود ندارد و همه و همه با هر جنسیتی دارای حقوق برابر هستند به چه دلیل و بر کدام منطقی حاضر می‌شود حضور زنان را در این جمع نپذیرند و حتی اجازه‌ی کاندیداتوری برای انتخاب شدن در این مجمع به اصطلاح شرعی را ندارند؟ مگر نه اینکه جنسیت نباید باعث تضییع حقوق کسی شود؟ مگر غیر این است که زنان به زعم شما هماهنگ مردان هستند؟ پس چرا در این مجمع جایگاهی ندارند؟ حتی یک کرسی؟ حتی اجازه کاندیداتوری صوری،،،

چرا؟؟؟؟ << عباس عبدالبها در کتاب گنجینه حدود احکام: و در لوح مبارک دیگر نازل: در بلاد شرق در هر بلده و قریه که عدد مؤمنین از رجال از سن بیست و یک و مافوق آن نه تجاوز نموده محفل روحانی در نهایت روحانیت و صفا و حکمت و متانت تاسیس گردد و حضرات امإ الرحمن منتخِب اند نه منتخَب>>

حال اگر بخواهیم همین فرمایشات رهبر مرامی که مدعی هستند به زبان فارسی نازل شده را به فارسی فارسیان فهم برگردانیم باید گفت که سرکار آقا به کلی آب پاکی را ریخته به دست بانوان بهایی که حق انتخاب کردن دارند اما انتخاب شدن نه… عجب!!!

اگر بگوییم که دستور رهبر و بنیان‌گذارتان است که زده اید به زیر ادعای پر زرق و برقتان که مدعی هستند دیانت شما بین زن و مرد هیچ فرقی قائل نیست

اگر بگویید زنان توانایى حضور ندارند که خودتان فعل خبط و گفته و اشتباه انجام داده اید و با عصمت جمعی بیت العدل در تناقض است

اگر بگویید برداشت فعلی بیت العدل از احکام بدست آمده  است که با بن بست تأویل و تفسیر مواجه می‌شوید

حکم صریح و نص صریح که قابلیت تفسیر ندارد،،،لب مطلب اینکه بانوان از فکر انتخاب شدن در بیت العدل خارج شوند،،،بهاییتی که فریاد تساوی زن و مرد را عالم گیر کرده معتقد است خانم های بهایی لیاقت و توانایی نشستن و همفکر شدن در بیت العدل را ندارند،،،عجب و صد عجب

حال جواب با خودتان

 

تعالیم جدید یا کپی از گذشتگان؟

از جمله تعالیمی که در بهائیت فقط در حد شعار مطرح شده است، تعلیم وحدت عالم انسانی می‌باشد که رهبران بهائی این تعالیم را جدید و بکر می‌دانند و معتقدند تنها خودشان موضوع وحدت دین انسان‌ها را برای اولین بار در طول تاریخ بشر مطرح کرده‌اند.

دومین رهبر بهائیان، جناب عباس افندی در کتاب خطابات بزرگ صفحه ۱۹۱ می‌گوید: از جمله این تعالیم وحدت عالم انسانی است، این در کدام کتاب است؟ نشان بدهید. و صلح عمومی است، این در کدام کتاب است؟ و دین باید سبب محبت و الفت باشد، اگر نباشد عدم دین بهتر است، این در کدام کتاب است؟

همچنین ایشان در جای دیگر می‌نویسد: این تعالیم پیش از ظهور بهاء الله کلمه‌ای از آن در ایران مسموع نشده بود.این را تحقیق فرمایید تا بر شما ظاهر و آشکار شود.

بر هر انسان اهل تحقیقی به وضوح پیداست که گفته‌های این جنابان گزافه‌ای بیش نیست، چرا که وحدت عالم انسانی موضوعی است که از دیر باز توسط انبیای الهی مطرح شده است و پیامبران دائماً مردم را به وحدت و یکپارچگی فرا می‌خواندند. چنان که در دستورات کلیسا می‌خوانیم: ای شنوندگان شما را می‌گویم! دشمنان خود را دوست بدارید و با کسانی که از شما نفرت کنند، احسان کنید. و هر که شما را لعن کند برای او برکت بطلبید. و برای هر که با شما کینه دارد، دعای خیر کنید…

و چنان که می‌خواهید مردم با شما عمل کنند، شما نیز به همین طور با ایشان سلوک نمایید؛ زیرا اگر محبان خود را محبت نمایید، شما را چه فضیلت است؟ زیرا گناهکاران هم محبان خود را محبت می‌نمایند.

همچنین در کتاب مقدس زرتشتیان آرزوی وحدت جامعه نیکان بدین صورت بیان شده:

بشود که ما با همه راستان که در سراسر هفت کشور زمین هستند همکار و انباز باشیم. بشود که آن‌ها با ما و ما با آن‌ها یکی باشیم. بشود که همه با یکدیگر محبت و معاونت کنیم و سراسر کردار نیکی که از این رو برآورده شود در گنجینه‌ی اهورا مزدا جاودان خواهد ماند. آخرین گهنبار۱و۲

همان‌طور که می‌دانید در جای جای دین مبین اسلام نیز انسان‌ها را به وحدت بین مردمان فرا خوانده است تا ظلم و ستم از میان برود.

حتی خود جناب عباس افندی نیز در جایی دیگر به سابقه‌ی و حدت عالم انسانی در ادیان گذشته اعتراف می‌کند و می‌نویسد:

امروز هر کسی به وحدت بشر خدمت کند در درگاه احدیت مقبول است؛ زیرا جمیع انبیای الهی در وحدت عالم انسانی کوشیدند و خدمت به عالم انسانی کردند، زیرا اساس تعالیم الهی وحدت عالم انسانی است. حضرت موسی خدمت به وحدت انسانی نمود، حضرت مسیح وحدت عالم انسانی تاسیس کرد، حضرت محمد اعلان وحدت انسانی نمود. انجیل و تورات و قرآن اساس وحدت انسانی تاسیس نمودند. شریعت الله یکی است و دین الله یکی و آن الفت و محبت است. حضرت بهاءالله تجدید تعالیم انبیاء فرمود. (خطابات/ج ۱/ص ۱۸و۱۹)

جالب است که بحث سابقه‌ی این تعالیم را با سه بیت شعر معروف از سعدی شیرین سخن به پایان رسانیم:

بنی آدم اعضای یکدیگرند                 که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار             دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی               نشاید که نامت نهند آدمی

دستبرد فکری

 

دزدی علمی،دستبرد فکری یا ایده دزدی به معنی «تخصیص دادن خلاقیت ادبی یا پژوهش دیگری یا بخشی از آن به خود،گویی که خود شخص آن را خلق کرده است». دستبرد فکری اگر در حوزه ی ادبیات باشد،دزدی ادبی ،اگر در حوزه ی هنر باشد،سرقت هنری  و اگر در حوزه ی پژوهش های دانشگاهی انجام شود سرقت علمی نامیده می شود.به زبان ساده دستبرد علمی یا ادبی یعنی رونویسی کارها یا ایده های دیگران  و انتساب آنها به خود.۱

«دستبرد علمی» و اصطلاحاتی مانند دزدی یا سرقت علمی، ادبی یا فکری در فارسی، در برابر واژهPlagiarismبه کار می‌روند.کاربرد این واژه در مفهوم «دزدی ادبی» را به «مارکوس والریوس مارتیلیوس» شاعر هجوسرای رومی سده نخست میلادی نسبت داده‌اند. وی خود را ارباب و صاحب و کلمات را برده خویش می‌دانست و به کسانی که اشعار وی را به نام خود عرضه می‌کردند، لقبplagiarius(به معنای بچه دزد، غارتگر، فریب دهنده) داده بود.

حال به یکی از مهمترین دستبردهای فکری در تاریخ می پردازیم.مسلک بهاییت تعالیم خود را بدیع و نوظهور قلمداد می کند(تا آنجا که جناب عبدالبها در صفحه۱۱۴ جلد سوم مکاتیب می نویسد:«این تعالیم پیش از ظهور بهاءالله کلمه ای از آن در ایران مسموع نشده بود.این را تحقیق فرمایید تا برشما ظاهر و آشکار شود.». جالب است که ایشان در خطابات یک صفحه۱۸و۱۹در تناقض بااین سخن خود بیان می دارند:«حضرت بهاءالله تجدید تعالیم انبیا فرمود.»)  این مسلک نیز به نوعی دست به دزدی فکری زده است و تعالیمش را از ادیان مختلف به نفع خویش گرفته است.برای مثال تعلیم اول بهاییت(تحری حقیقت و ترک تقالید) ابتکار خاص  و ابداع ویژه بهاییت نمی باشد بلکه عموم مکاتب و همه ی ادیان الهی مردم را به حق جویی و حق پذیری خوانده اند.چنان که در تورات کتاب ارمیاه،باب ۶عبارت۱۶می خوانیم :«خداوند چنین می فرماید که بر راه ها ایستاده بنگرید و سوال نمایید که از راه های قدیم کدامین خوب است و در آن راهی شوید که فراغت از جان خود خواهید یافت.»

هم چنین در قرآن می خوانیم:«پس بشارت ده آن بندگانی را که هرسخنی می شنوند پس نیکوترین گفتار را پیروی می کنند ایشانند که خدا رهنمایشان فرمود و همانا ایشانند که از خرد و بینش کامل برخوردارند.»۲

و نیز حضرت علی علیه السلام فرمودند:«سخن خردپذیر گمشده هر مومنی است.پس آن را بجویید اگر چه از مشرکان باشد»۳

جالب اینجاست که جناب بهاءالله هم سخن فوق را تصدیق دارد:«ثانی تعلیم بهاءالله تحری حقیقت است.اگر ملل و ادیان تحری حقیقت نمایند،متحد شوند،حضرت موسی ترویج حقیقت کرد و همچنین حضرت مسیح و حضرت ابراهیم و حضرت رسول و حضرت باب و حضرت بهاءالله کل تاسیس و ترویج حقیقت نمودند.»۴   پس می بینیم که تحری حقیقت ابتکار بهاییت نمی باشد و همه ادیان الهی انسان را به حق جویی می خوانند.

تعلیم دوم بهاییت(تطابق دین با علم و عقل) هم همانند تعلیم اول ابداع و نوآوری به شمار نمی آید؛چنان که جناب عبدالبهاء خود عقیده دارد که این آموزه بازگویی سخنان حضرت علی علیه السلام است و در آغاز فصل دوازدهم «کتاب بهاءالله و عصر جدید» می گوید:«حضرت علی داماد حضرت محمد فرموده اند:هر مسئله ای با علم موافق است،باید با دین نیز موافق باشد؛آن چه را عقل ادراک نماید دین آن را نباید قبول کند.دین و علم توأم اند؛هر دینی مخالف با علم نباشد،صحیح نیست.»۵

پس وقتی خود جناب عبدالبهاء پیشینه داری این آموزه را در سخن حضرت علی علیه السلام ذکر کرده،دیگر نوآوری بودن آن را نمی توان ادعاکرد. پس مشخص است که این تعالیم سرقت شده از ادیان مختلف است و همچنان که گفته شد مسلک بهاییت از این تعالیم به نفع خود سود برده است.

——————————————————–

۱٫ویکی پدیا

۲٫سوره زمر،آیه ۱۹

۳٫مقدمه جلد یکم اثبات الهداه

۴٫خطابات بزرگ صفحه۲۳۶ وخطابات۲صفحه۵

۵٫جناب عبدالبهاء مدرک اسلامی این نقل قول را مشخص نکرده است.استفاده ما در اینجا تنها این است که از زبان خود ایشان نونبودن این آموزه را بشنویم.

مردمان ترک

Verbreitungsgebiet_der_Turkvlker

مردمان ترک، گروه های قومی اوراسیایی(۱) اند که در آسیای شمالی، مرکزی و غربی در کشورهاییهمچون مغولستان، چین، روسیه، قرقیزستان، ازبکستان، ترکمنستان، تاجیکستان، افغانستان، ایران، جمهوری آذربایجان،عراق، قبرس، ترکیه و یونان سکونت دارند. مهم ترین پیوند تاریخی آنان، جداازتاریخ زبان، این است که جز یاقوتستان و چوواش در سیبری همگی مسلمان اند. مردمان ترک را می توان به دوگروه غربی و شرقی تقسیم کرد که گروه غربی شامل مردمان ترک جنوب غرب اروپا و جنوب غرب آسیا ساکن ترکیه و شمال غرب ایران هستند و گروه شرقی شامل آسیای مرکزی،قزاقستان و منطقه ی خود مختار اویغور در سینکیانگ چین هستند(۲).

هموطنان ترک زبان ما افتخارات بزرگی دارند که تنها اهل فرهنگ و خرد، قدر آن ها را می دانند.

از مشاهیر ترک می توان به ستار خان و باقر خان (از سردران جنبش مشروطه خواه ایران)، لیلا محمداوا (اولین خلبان زن مسلمان)، لو لاندانو (فیزیکدان و برنده ی جایزه ی نوبل)، محمد حسینشهریار و پروین اعتصامی (شاعر)، علی دایی (فوتبالست و مربی)، کریم باقری (فوتبالیست)، حسین رضازاده (وزنه بردار و قهرمان جهانی المپیک برای سال های متمادی)، علامه ی مجلسی (دانشمند شیعه و نویسنده ی کتاب الغدیر) و … اشاره کرد.

 و حال اگر کسی ادعای فهم و کمال کند و خود را رهبر و پیشوای مرام و مسلکی بداند و از همه مهم تر خود را مدافع وحدت عالم انسانی و برابری همه ی ملت ها شمارد، دیگر این همه تعصبات را برای چه با خود به دوش می کشد؟

این تعجب انسان را بر نمی انگیزاند که جناب عبدالبهاء مردم ترک زبان را از نظر عقل و شعور و ادراک در آن حد نداند که حتی پاسخ پرسش ایشان را بدهد و حتی اگر بداند مخاطب از نژاد ترک است، پاسخی بگوید که  در عین مضحک بودن، پرسنده دیگر دم بر نیاورد؟

عبدالبهاء خود، بنا بر آنچه فاضل مازندرانی در جلد سوم اسرار الآثار صفحه ۴۲ آورده، می گوید: ( جمال پاشا چون به عکا رسید و ملاقات مرا خواست بر الاغ سوار شده و به قصد خانه اش رفتم. همین که مرا دید استقبال کرد و مرا به کنارش نشاندو چنین گفت: …

پاسخ جناب عبدالبهاء به جمال پاشا:  اندیشیدم که ترک است و باید جوابی مضحک و مسکت داد! )

این گونه تصورات ناصحیح در مورد مردم ترک زبان در بابیت و بهاییت، چندان هم بی سابقه و عجیب نیست.

آری، این است تکه ای از پازل پنهان وحدت عالم انسانی از دیدگاه مسلک بهاییت.

 ……………………………………..

۱٫       به دو قاره ی اروپا و آسیا، اوراسیا می گویند.

۲٫       دانشنامه ی ویکی پدیا

۳٫      معنی: از ترک زبانان دوری کن و فاصله بگیر، اگر چه پدرت باشد که اگر دوستت بدارد خواهدت خورد و اگر دشمن بدارد خواهدت کشت.

عید رضوان بهائی جشنی به بهای هرج و مرج عمومی

عید رضوان بهائی یک روز مختل کننده برای عموم مردم
یک روز را فرض می کنیم که خداوند حکم می کند هر کاری در این روز تعطیل است باز تاکید می کنیم هر کاری . شاید مفهوم تعطیلی هر کاری واضح نباشد خداوند می فرماید اشتغال به کسب ، تجارت ، صناعت ، و زراعت به هیچ وجه جایز نیست و همچنین اجرای مناصب و وظایف یعنی اجرای خدمت حکومت ( اداره کشور ) و باز توضیح می دهد اشتغال به هر امری حرام است و در نهایت تاکید می کند که در این روز اشتغال به امور نهی شده است نهی عظیم .
آیا ممکن است چند لحظه به مفهوم و آثار مترتب بر این حکم تأمل نمایید .
زیاده گویی نمی کنیم مثلا بیمارستان ها تعطیل چرا که انجام هر شغلی در این روز حرام اعلام شده است ( با تاکید بر تعطیلی ) بهتر است سری به آمار مراجعه روزانه مردم در سرتاسر عالم به بیمارستان ها بزنید . فقط یک درمانگاه پزشکی در شهری با جمعیت تقریبی ۲۳۰ هزار نفر، اعلام می دارد میانگین روزانه ویزیت بیماران در یک روز ۸۰۰ نفر است که از این تعداد ۳۵ درصد اورژانسی هستند . احتمالا خداوند باید حکم نماید که در آن روز هیچ فردی حق مریض شدن هم ندارد و ضمن آنکه تصادفات منجر به جرح نیز در آن روز تعطیل باید گردد . و کسی هم حق مردن ندارد چرا که سردخانه ها از پذیرش اموات معذور هستند .
و آن روزی است که خانه ای و مالی از مردم نباید  آتش بگیرد  چرا که آتش نشانی تعطیل است .و مردم هم نباید اشتغال به امری مثلا نجات افرادی که در آتش می سوزند نمایند چرا که اشتغال به هر امری تعطیل است .
یک روز پر جرم و جنایت  و البته بدون پلیس و شهربانی چرا که نیروهای دولتی و انتظامی اشتغالشان در این روز تعطیل است .
و همین طور شما به تامل و  تفکر خود بیفزایید در مشاغلی که باید تعطیل گردد به هر قیمتی ولو مختل شدن زندگی مردم و این یعنی ایجاد هرج و مرج عمومی .
دیانت بهائی فرقه ای است نوظهوربرای بشر امروزی که اولیای بهائی داعیه حکومت جهانی را در سر می پرورانند و در این دیانت با تفسیر فوق ۹ روز را روز شادی و سرور قرار داده اند که در آن ۹ روز هرگونه اشتغال اعم از صنعت کسب زراعت و غیره تعطیل شده است .

اول ، نهم و دوازدهم اردیبهشت نیز سه روز از این روزها است که مشهور به عید رضوان می باشد . 
پیامبر بهائیت میرزا حسینعلی بهاءالله در آوریل سال  ۱۸۶۳ و در آخرین روزهای حضورش در بغداد  مدت ۱۲ روز در باغ نجیبیه موسوم به رضوان اقامت کرد ، وی در این باغ در حضور عده ای از خواص اصحاب ، خود را موعود بیان اعلان کرد .
بهائیان برای این دوازده روز اهمیت فوق العاده قائل هستند و چند روز آن را جشن می‌گیرند که به عید رضوان یا عید گل معروف است.
جهت اطلاع حضرات بهائی قسمتی از کتاب گنجینه حدود و احکام که رهبران بهائی به صراحت این حکم را بیان داشته اند در ادامه می آید تا بیش از پیش با یکی دیگر از دستپاچگی های حسینعلی نوری در صدور احکام سعادت بخش برای بشریت آشنا شوند و از طرفی اصول دوازده گانه خود را ” مطابقت دین با علم و عقل ”  با آثار غیر معقول و بی پایه و اساس این حکم بررسی نموده ، با کنار گذاشتن پرده های تعصب . صراط حق و حقیقت را انتخاب و پیشه راه خود قرار دهند .

حقیقت یافتنی ست...

چگونگی پیدایش تعالیم دوازده گانه

بهاییت آیین نوظهوری است که رهبرانش برای آن دوازده تعلیم می شمرند و در کتب خود به این دوازده تعلیم پیوسته مباهات کرده و آن را بدیع و بکر معرفی می کنند؛ چنانکه جناب عبدالبهاء می نویسد: « این تعالیم پیش از ظهور بهاءالله کلمه ای از آن در ایران مسموع نشده بود این را تحقیق فرمایید تا بر شما ظاهر و آشکار شود.»[مکاتیب ج۳ ص ۱۴] بنابراین طبق دعاوی بزرگان این آیین، تعالیم دوازده گانه را می توان معرفی نامه ی بهاییت قلمداد کرد چراکه آن را از ابتکارات و امتیازات خاص آیین خود می دانند و با شناساندن آن ها به عنوان وجه تمایز بهاییت با سایر ادیان سعی در تبلیغ بیشتر آن دارند. جناب عبدالبهاء اینگونه می گوید: « از جمله این تعالیم وحدت عالم انسانی است این در کدام کتاب است؟ نشان بدهید و صلح عمومی است این در کدام کتاب است؟ و دین باید سبب محبت و الفت باشد اگر نباشد عدم دین بهتر است در کدام کتاب است؟ و دین باید مطابق با عقل سلیم و علم صحیح باشد این در کدام کتاب است؟ و مساوات بین رجال و نساء در کدام کتاب است؟ وترک تعصب مذهبی و دینی و تعصب وطنی و تعصب سیاسی و تعصب جنسی است این در کدام کتاب است؟ »[خطابات بزرگ ص۱۹۱]

بحث درباره ی بررسی اینکه آیا گفتار بهاییت صرفاً یک ادعا بوده ویا در ورطه ی عمل چه قدر توفیق داشته، از مجال این نوشتار خارج است اما اگر بخواهیم تنها بدیع و جدید بودن این تعالیم را موشکافی کنیم لازم نیست سراغ یک به یک ادیان دیگر رفته و مقایسه بنماییم چراکه جناب عباس افندی در جایی دیگر در نوشتار خود موضوع را برایمان واضح و آشکار می سازد : « اساسی که جمیع پیغمبران گذاشتند آن اساس بهاءالله است و آن اساس، وحدت عالم انسانی است آن اساس، محبت عمومی است و آن اساس، صلح عمومی بین دول است»[خطابات دو ص۲۸۶]  و یا اینکه « حضرت بهاءالله تجدید تعالیم انبیاء فرمود.»[خطابات یک ص ۱۸و۱۹]

چگونه رهبران بهاییت به خود اجازه می دهند تعالیم انبیاء گذشته را ابتکار و امتیاز خود عنوان کرده و با استفاده از آن به تبلیغ بپردازند؟ آیا بهاییت که خود را دینی جدید معرفی می کند، حرف تازه ای برای طرح کردن ندارد که تنها به تجدید تعالیم پیامبران سلف اقدام نموده است؟ آیا درجه ی اهمیت و ارزش دین آنقدر تنزل داشته که رهبران مسلکی بخواهند با فریب، مردم را به آیین خود دعوت کنند و چگونه دروغ در امر هدایت انسان ها راه می یابد؟

و اساساً چرا آثار بهایی مشحون از تناقض و دوگانه گویی است؟ واین تناقضات چه امری را تداعی می کند؟

طــــــلا و مـــــس

imgcopper

همه جا ساکت بود. آن قدر که حتی صدای پرنده ها هم به گوش نمی رسید و باد که تا چند لحظه پیش داشت با پنجره های نیمه باز اتاق بازی می کرد، خسته شده بود. حالا می شد سکوت و تمرکز را در تک تک چوب های کلبه قدیمی حس کرد. سکوت همیشگی کلبه به ناگهان با فریادی در هم شکست: «درستش کردم. درستش کردم». بعد برگه ها را به آرامی و با دقت فراوان در کیف چرمی کوچکش گذاشت و درِ پر سر و صدای کلبه را باز کرد و با عجله به سمت شهر دوید. آری؛ مندلیف نابغه شیمی ۱۸۶۹، بالاخره توانسته بود جدول تناوبی عناصر را طراحی کند. جدولی که پرونده نیمه باز تبدیل مس به طلا را برای همیشه بست و در قسمت علوم بی اساس تاریخ بایگانی کرد.

این جدول پر سر و صدا، فریاد های گوش خراش علم کیمیا را به زانو در آورد و تنها با چند خانه ی کوچک، ارزش مس را هم چنان پایین تر از طلا نگاه داشت و سال ها تلاش دانشمندانی چون زکریای رازی را به گونه ای دیگر به ثمر رساند. اما چند سال بعد از کشف شگفت انگیز مندلیف، ادعایی جالب دانشمندان علم شیمی را متعجّب ساخت و برخی را به خنده واداشت؛ تبدیل شدن مس به طلا!

جناب میرزا حسینعلی نوری ( متوفی ۱۸۹۲) ادعا کرد که اگر مس به مدت هفتاد سال در معدن خود از خشک بودن محفوظ بماند به طلا تبدیل می شود: «در ماده نحاسی ملاحظه فرمایید که اگر در معدن، از غلبه یبوست محفوظ بماند، در مدت هفتاد سنه به مقام ذهبی می رسد».[ایقان صفحه ۱۰۴] نحاسی: مس- ذهب: طلا- یبوست: خشکی.

این ادعّا از دو جهت شگفت آور بود: اول شگفتی آن تناقض با علمی بود که سال ها با زحمت فراوان بدست آمده بود و تبدیل شدن مس به طلا را بیشتر شبیه به یک شوخی و عنوانی برای کتاب های تخیّلی می دانست. شگفتی دیگر این ادعا آن است که با گفته فرزندش جناب عبدالبهاء، امام اوّل بهائیان نیز تناقض دارد که می گوید: «دیگر آن که دین باید مطابق عقل باشد، مطابق با علم باشد، زیرا اگر مطابق علم و عقل نباشد اوهام است».[خطابات ۲ صفحه ۲۱۹]  پس به گفته جناب عبدالبهاء دین باید علمی و عقلی باشد و نباید حرفی مخالف علم و عقل در آن مطرح شود و الا وهمی بیش نیست.

حضرت علی علیه السلام: «هر مسئله ای با علم موافق است، باید با دین نیز موافق باشد، آن چه را عقل ادراک نماید، دین آن را باید قبول کند. دین و علم تؤامند، هر دینی مخالف با علم باشد، صحیح نیست.»