بهائیت از آغاز تا دورۀ معاصر

فرقۀ بهایی از ابتدای پیدایش در میان مسلمانان به عنوان یک انحراف اعتقادی (فرقۀ ضالّه) شناخته شد. فرقۀ بهائیه منشعب از فرقۀ بابیه است. بنیانگذار آیین بهائیت، میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله است و این آیین نیز نام خود را از همین لقب برگرفته است.

وی پس از ادعای بابیت توسط سید علیمحمد شیرازی، در شمار نخستین گروندگان به باب درآمد و از فعالترین افراد بابی شد و به ترویج بابیگری بویژه در نور و مازندارن پرداخت. برخی از برادرانش از جمله برادر کوچکترش میرزایحیی معروف به «صبح ازل» نیز بر اثر تبلیغ او به این مرام پیوستند. پس از اعدام علیمحمد باب به دستور امیرکبیر، میرزایحیی ادعای جانشینی باب را کرد. ظاهراً یحیی نامه هایی برای علیمحمد باب نوشت و فعالیتهای پیروان باب را توضیح داد. علیمحمد باب در پاسخ به این نامه ها وصیتنامه ای برای یحیی فرستاد و او را وصی و جانشین خود اعلام کرد. پس از باب عموم بابیه به جانشینی میرزایحیی معروف به صبح ازل معتقد شدند و چون در آن زمان یحیی بیش از نوزده سال نداشت، میرزا حسینعلی زمام کارها را در دست گرفت.

امیرکبیر برای فرونشاندن فتنۀ بابیان از میرزا حسینعلی خواست تا ایران را به قصد کربلا ترک کند و او در شعبان ۱۲۶۷ به کربلا رفت؛ اما چند ماه بعد، پس از برکناری و قتل امیرکبیر در ربیع الاول ۱۲۶۸ و صدارت یافتن میرزا آقاخان نوری، به دعوت و توصیۀ این شخص به تهران بازگشت.

در همین سال تیراندازی بابیان به ناصرالدین شاه پیش آمد و بار دیگر به دستگیری و اعدام بابیها انجامید و چون شواهدی برای نقش حسینعلی در طراحی این سوء قصد وجود داشت، او را دستگیر کردند. حسینعلی به سفارت روس پناه برد و شخص سفیر از او حمایت کرد.

سرانجام با توافق دولت ایران و سفیر روس، میرزا حسینعلی به بغداد منتقل شد و بدین ترتیب بهاءالله با حمایت دولت روس از مرگ نجات یافت. او پس از رسیدن به بغداد، نامهای به سفیر روس نگاشت و از وی و دولت روس برای این حمایت قدردانی کرد. در بغداد کنسول دولت انگلستان و نیز نمایندۀ دولت فرانسه با بهاءالله ملاقات کردند و حمایت دولت­های خویش را به او ابلاغ کردند.

میرزایحیی که عموم بابیان او را جانشین بلامنازع باب میدانستند، با لباس درویشی مخفیانه به بغداد رفت و چهارماه زودتر از بهاءالله به بغداد رسید. در این هنگام بغداد، کربلا و نجف مرکز اصلی فعالیتهای بابیان شد و روز به روز بر جمعیت ایشان افزوده میشد. در این زمان برخی از بابیان ادعای مقام «من یظهر اللّهی» را ساز کردند. میدانیم که علیمحمد باب به ظهور فرد دیگری پس از خود بشارت داده بود و او را «من یظهر الله» نامیده بود و از بابیان خواسته بود به او ایمان بیاورند.

آدمکشی هایی که در میان بابیان رواج داشت و همچنین دزدیدن اموال زائران اماکن مقدّسه در عراق و نیز منازعات میان بابیان و مسلمانان باعث شکایت مردم عراق و بویژه زائران ایرانی گردید و دولت ایران از دولت عثمانی خواست تا بابیها را از بغداد و عراق اخراج کند. بدین ترتیب در اوایل سال ۱۲۸۰ق. فرقۀ بابیه از بغداد به استانبول و بعد از چهارماه به ادرنه (یکی از شهرهای ترکیه) منتقل شدند در این زمان میرزا حسینعلی مقام «من یظهر اللّهی» را برای خود ادعا کرد و از همین جا نزاع اصلی و جدایی و افتراق در میان بابیان آغاز شد. بابیهایی که ادعای او را نپذیرفتند و بر جانشینی میرزایحیی صبح ازل باقی ماندند، ازلی نام گرفتند و پذیرندگان ادعای میرزا حسینعلی بهاءالله، بهائی خوانده شدند. میرزا حسینعلی با ارسال نوشتههای خود به اطراف و اکناف رسماً بابیان را به پذیرش آیین جدید فرا خواند و دیری نگذشت که بیشتر آنان به آیین جدید ایمان آوردند.

منازعات ازلیه و بهائیه در ادرنه شدّت گرفت و اهانت و تهمت و افترا و کشتار رواج یافت و هر یک از دو طرف بسیاری از اسرار یکدیگر را باز گفتند. سرانجام حکومت عثمانی برای پایان دادن به این درگیریها، بهاءالله و پیروانش را به عکا در فلسطین و صبح ازل را به قبرس تبعید کرد. بهاءالله در هفتادوپنج سالگی در ۱۳۰۸ قمری در شهر حیفا از دنیا رفت. میرزا حسینعلی پس از اعلام «من یظهره اللّهی» خویش، به فرستادن نامه (الواح) برای سلاطین و رهبران دینی و سیاسی جهان اقدام کرد و ادعاهای گوناگون خود را مطرح ساخت. بارزترین مقام ادعایی او، ربوبیت و الوهیت بود. او خود را خدای خدایان، آفریدگار جهان، کسی که «لم یلد و لم یولد» است، خدای تنهای زندانی، معبود حقیقی، رب ما یری و ما لایری نامید.

پیروانش نیز پس از مرگ او همین ادعاها را درباره اش ترویج کردند و در نتیجه پیروانش نیز خدایی او را باور کردند و قبر او را قبلۀ خویش گرفتند. گذشته از ادعای ربوبیت، او شریعت جدید آورد و کتاب «اقدس» را نگاشت که بهائیان آن را «ناسخ جمیع صحائف» و مرجع تمام احکام و اوامر و نواهی میشمارند. مهمترین کتاب بهاءالله «ایقان» بود که در اثبات قائمیت سید علیمحمد باب در آخرین سالهای اقامت در بغداد نگاشت.

بهائیه پس از بهاءالله

پس از مرگ میرزا حسینعلی، پسر ارشد او عباس افندی (۱۳۴۰ـ۱۲۶۰هـ.ق) ملقب به عبدالبهاء جانشین وی گردید. در اواخر جنگ جهانی اول، در شرایطی که عثمانیها درگیر جنگ با انگلیسیها بودند و آرتور جیمز بالفور، وزیر خارجۀ وقت انگلیس در صفر ۱۳۳۶/ نوامبر ۱۹۱۷ اعلامیۀ مشهور خود مبنی بر تشکیل وطن ملّی یهود در فلسطین را صادر کرده بود، مسائلی روی داد که جمالپاشا، فرماندۀ کل قوای عثمانی، عزم قطعی بر اعدام عبدالبهاء و هدم مراکز بهائی در عکا و حیفا گرفت. برخی مورّخان منشاء این تصمیم را روابط پنهان عبدالبهاء با قشون انگلیس که تازه در فلسطین مستقر شده بود، میدانند. لرد بالفور بلافاصله به سالار سپاه انگلیس در فلسطین دستور داد تا با تمام قوا در حفظ عبدالبهاء و بهائیان بکوشد. پس از استقرار انگلیسیها در فلسطین، عبدالبهاء در سال ۱۳۴۰هـ.ق درگذشت و در حیفا بخاک سپرده شد.

عبدالبهاء در سفرهای خود تعالیم باب و بهاء را با آنچه در قرن نوزدهم در غرب، خصوصاً تحت عناوین روشنگری و مدرنیسم و اومانیسم متداول بود، آشتی داد. البته باید توجه داشت که خود بهاءالله نیز در مدّت اقامتش در بغداد با برخی از غربزده های عصر قاجار مثل میرزا ملکم خان که به بغداد رفته بودند، آشنا شد. همچنین در مدّت اقامتش در استانبول با میرزا فتحعلی آخوندزاده که سفری به آن دیار کرده بود، آشنا گردید. افکار این روشنفکران غربزده در تحولات فکری میرزا حسینعلی بی تأثیر نبود.

پس از عبدالبهاء، شوقی افندی ملّقب به شوقی ربانی فرزند ارشد دختر عبدالبهاء، بنا به وصیت عبدالبهاء جانشین وی گردید. برخی از بهائیان ریاست شوقی را نپذیرفتند و شوقی به رسم معهود اسلاف خود به بدگویی و ناسزا نسبت به مخالفان پرداخت. نقش اساسی او در تاریخ بهائیه، توسعۀ تشکیلات اداری و جهانی این آیین بود و این فرایند بویژه در دهۀ شصت میلادی در اروپا و امریکا سرعت بیشتری گرفت و ساختمان معبدهای قاره ای بهائی موسوم به مشرق الاذکار به اتمام رسید.

تشکیلات بهائیان که شوقی افندی به آن «نظم اداری امرالله» نام داد، زیر نظر مرکز اداری و روحانی بهائیان واقع در شهر حیفا در اسرائیل که به «بیت العدل اعظم الهی» موسوم است، اداره میگردد. بنابر تصریح عبدالبهاء پس از وی بیست­ وچهار تن از فرزندان ذکورش، نسل بعد از نسل با لقب ولی امرالله باید رهبری بهاییان را بر عهده میگرفتند و هر یک باید جانشین خود را تعیین میکرد. اما شوقی افندی عقیم بود و طبعاً پس از وفاتش دوران دیگری از دودستگی و انشعاب و سرگشتگی در میان بهائیان ظاهر شد. سرانجام همسر شوقی افندی، «روحیه ماکسول» و تعدادی از گروه ۲۷ نفری منتخب شوقی ملقب به «ایادیان امرالله» اکثریت بهائیان را به خود جلب و مخالفان خویش را طرد و بیتالعدل را در ۱۹۶۳م. (۱۳۴۲ شمسی) تأسیس کردند.

گروه ایادیان امرالله با کمک افراد منتخب بیتالعدل که به «مشاورین قارهای» معروف اند، رهبری اکثر بهائیان را برعهده دارند. به موازات رهبری روحیه ماکسول، چارلز میسریمی نیز ادعای جانشینی شوقی افندی را کرد و گروه «بهائیان ارتدکس» را پدید آورد که امروزه در آمریکا، هندوستان و استرالیا و چند کشور دیگر پراکنده اند. عده ای دیگر از بهائیان به رهبری جوانی از بهائیان خراسان، به نام جمشید معانی که خود را «سماءالله» میخواند، گروه دیگری از بهائیان را تشکیل دادند که در اندونزی، هند، پاکستان و آمریکا پراکنده اند.

آیینها و باورهای بهائیان

نوشته های سید علیمحمد باب، میرزا حسینعلی بهاءالله و عبدالبهاء، تا حدّی نیز شوقی افندی ربانی، از نظر بهائیان مقدّس است، اما کتب باب عموماً در دسترس بهائیان قرار نمیگیرد و دو کتاب اقدس و ایقان میرزا حسینعلی نوری در نزد آنان از اهمیت خاصّی برخوردار است.

تقویم شمسی بهائی از نوروز آغاز گشته به نوزده ماه، در هر ماه به نوزده روز تقسیم میشود و چهارروز (در سالهای کبیسه، پنج روز) باقیمانده، ایام شکرگزاری و جشن تعیین شده است. بهائیان موظّف به نماز روزانه و روزه به مدّت نوزده روز در آخرین ماه سال و زیارت یکی از اماکن مقدسۀ ایشان، شامل منزل سید علیمحمد باب در شیراز و منزل میرزا حسینعلی نوری در بغدادند. بهائیان همچنین به حضور در ضیافات موظّف اند که هر نوزده روز یکبار تشکیل می­گردد. در آیین بهایی نوشیدن مشروبات الکلی و مواد مضر به سلامت منع شده و رضایت والدین عروس و داماد در ازدواج ضروری شمرده شده است.

آیین بهایی از ابتدای پیدایش در میان مسلمانان به عنوان یک انحراف اعتقادی (فرقۀ ضالّه) شناخته شد. ادعای بابیت و سپس قائمیت و مهدویت توسط سید علیمحمد باب با توجه به احادیث قطعی پذیرفته نبود. ویژگیهای مهدی موعود(ع) در احادیث اسلامی به گونهای تبیین شده که راه هرگونه ادعای بیجا را بسته است. در احادیث، ادعای بابیت امام غایب به شدّت محکوم شده است. ادعای دین جدید توسط باب و بهاءالله با اعتقاد به خاتمیت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که توسط همۀ مسلمانان پذیرفته شده است، سازگار نبود. از اینرو علیرغم تبلیغات گسترده، بهائیان در میان مسلمانان و شیعیان جایگاهی نیافتند.

تاریخ پُرحادثۀ رهبران بهائی، نادرست درآمدن پیشگوییهای آنان و منازعات دور از ادب از یکسو و حمایتهای دولت­های استعماری در مواضع مختلف از سران بهایی و بویژه همراهی آنان با دولت اسرائیل از سوی دیگر، زمینۀ فعالیت در کشورهای اسلامی، خصوصاً ایران را از بهائیان گرفت.

مؤلفان بسیاری در نقد این آیین کتاب نوشتند. علمای حوزه های علمیه شیعه و دانشگاه الازهر و مفتیان بلاد اسلامی، جدا بودن این فرقه از امّت اسلامی را اعلام داشتند و آنان را مخالفان ضروریات اسلام معرفی کردند. بازگشت برخی مقامات و مبلّغان بهائی از این آیین و افشای مسائل درونی این فرقه نیز عامل مهم فاصله گرفتن مسمانان از این آیین بوده است.

آیا بهائیت یک دین الهی است؟

ما شیعیان با توجه به حروف مقطعۀ قرآن کریم توانستهایم جملهای را بدون تکرار حروف مقطعه بسازیم که این جمله از این قرار است: «علی مع الحق والحق مع العلی». بهائیان این جمله را که از قرآن کریم به دست آمده است را قبول دارند و آن را نشانهای برای بزرگ دین بهایی که نامش علی است، میدانند. که ما شیعیان و مسلمانان این را نشانهای از حکمت خداوند میدانیم و اینگونه توصیف مینماییم که اگر مثلاً منظور خداوند از حروف مقطعه در قرآن کریم این جمله بوده است، منظورشان علی بهایی ملعون نبوده است بلکه حضرت علی ابن ابی طالب (علیه السلام) بوده است.

اگر به غیر از این بود، خداوند از حضرت علی(ع) در قرآن کریم تمجید نمیکرد؛ “اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ ءامَنُوا الَّذِینَ یُقیمُونَ الصَّلواهَ وَیُؤتُونَ الزَّکواهَ وَهُم راکِعُونَ”(همانا ولی و سرپرست شما تنها خدا و رسول اوست و کسانی که ایمان آورده اند؛ همانها که نماز را برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند.)[۱] شأن نزول این آیه در مورد حضرت علی(ع) میباشد که آن حضرت در حال رکوع بودند و وقتی یک سائل از کنار ایشان رد شد، آن حضرت در حال رکوع، انگشتر خود را در آورده و به آن فرد سائل میبخشند. پس به این ترتیب استفادۀ بهاییان از این مورد برای اثبات دین خود قابل قبول نیست و این مورد برای دین آنها صدق نمیکند.

ما یکی از دلائلی را که برای اثبات دین خود یعنی اسلام میدانیم این است که در همۀ ادیان الهی همیشه خداوند به پیامبر آن دین بشارت دین و پیامبر بعدی را میداده است. همانطور که حضرت عیسی(ع) بشارت ظهور حضرت محمد(ص) و آخرین دین یعنی اسلام را داده است. خدای بزرگ در این خصوص در قرآن کریم میفرمایند: “وَإِذْقَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِیإِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللهِ إِلَیْکُم مُّصَدِّقًا لِِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْریهِِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ”(و هنگامى که عیسى پسر مریم گفت: اى بنىاسرائیل! بیتردید من فرستادۀ خدا به سوى شمایم، و تورات را که مقابل من است، تصدیق می‏کنم و به رسولى که پس از من مى‏آید و نامش احمد است بشارت میدهم، ولی او که با دلایل روشن سراغشان آمد، گفتند: این جادویی است آشکار!)[۲]

پس اگر دین بهائیت الهی بود باید از طرف یکی از پیامبران الهی بشارت داده میشد ولی اینگونه نبود و حضرت محمد(ص) در روز غدیر خم بشارتی را به کلّ جهان دادند که حضرت علی(ع) را به عنوان پیشوای بعد از خود و امام امّت اسلامی معرفی نمودند و این امامت تا حضرت مهدی(عج) ادامه یافت که در اینجا بحث قائمیت پیش خواهد آمد که بعداً در موردش صحبت خواهیم کرد.

مورد ظهور قائمیت در بهائیت هم از همان جملهای که از حروف مقطعۀ قرآن کریم به دست آمده است، میباشد. بدین ترتیب که اگر حروف ابجد این جمله را به دست آوریم، برابر با ۱۲۶۰ میباشد، یعنی همان سالی که باصطلاح پیامبر بهائیت ظهور کرد. این مورد کاملاً منتفی است به چند دلیل: بهائیان معتقدند که حضرت عیسی(ع) شهید شده اند و آن حضرت را شهید میدانند که خود مسیحیان حضرت عیسی(ع) را شهید نمیدانند و میگویند که آن حضرت به آسمان­ها رفته است. در این خصوص خدا در قرآن کریم میفرمایند:

“وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَکِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا * بَل رَّفَعَهُ اللهُ إِلَیْهِ وَکَانَ اللهُ عَزِیزًا حَکِیمًا * وَإِن مِِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَیَوْمَ الْقِیَامَه یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا”(و ادعایشان که: ما مسیح عیسى ابن مریم، پیامبر خدا را کشتهایم، در حالى که نه او را کشتند، و نه بر دار زدند، بلکه [حقیقت امر] بر آنها مشتبه شد؛ و کسانى که در بارۀ [قتل] او اختلاف کردند، قطعاً در مورد آن شک دارند، و به آن آگاهی ندارند و تنها از حدس و گمان پیروى مى‏کنند؛ و به یقین او را نکشتند! * بلکه خدا او را به سوى خود بالا برد، که خداوند توانای حکیم است. * و هیچ کس از اهل کتاب نیست مگر آنکه پیش از مرگش حتماً به او [عیسی] ایمان مى‏آورد؛ و روز قیامت بر آنان گواه خواهد بود.)[۳]

حال اگر بهائیان قرآن کریم را قبول داشته باشند باید تمام آن را قبول داشته باشند و به آن عمل کنند و اگر هم که آن را قبول ندارند نباید طبق حروف ابجد حروف مقطعه و مضرب ۱۹ حروف مقطعه، دین خود را اثبات کنند.

حضرت مهدی(عج) که آخرین ذخیرۀ الهی است، غیبت کرده اند. در تمام روایات اسلامی مربوط به ظهور حضرت قائم این­گونه آمده است که وقتی حضرت قائم(عج) ظهور مینمایند، حضرت عیسی(ع) نیز در رکاب آن حضرت ظهور نموده و از یاران آن حضرت میباشند. حال بهائیان پیامبر خود را قائم مینامند و میگویند که او همان قائم است. اگر واقعاً چنین بود باید حضرت عیسی(ع) نیز ظهور میکردند و با وجود چنین تکنولوژی جهانی همه از ظهور این پیامبر بزرگ الهی با خبر میگشتند. پس پیامبر بهائی همان قائم نیست و اصلاً احادیث قائمیت در موردش صدق نمیکند.

یکی دیگر از دلایل ادیان الهی، معجزات پیامبر همان دین است. همانگونه که حضرت موسی(ع) معجزۀ ید بیضا ـ تبدیل شدن عصای آن حضرت به مار وحشی و شکافتن آب رودخانۀ نیل برای عبور قوم بنیاسرائیل ـ را داشتند، حضرت عیسی(ع) در گهواره سخن میگفتند و بیماران کور را شفا میدادند، حضرت محمد(ص) ماه را دو نیمه کردند (شق القمر) و بسیاری از موارد دیگر که احتیاج به گفتن نیست و همه میدانند و احتیاجی هم به منبع ندارد. حال ما از بهائیان میخواهیم که فقط یک معجزه را از باصطلاح پیامبر خود به ما معرفی کنند که اثبات شده باشد. اگر واقعاً اینگونه باشد او نیز پیامبر است زیرا که معجزه فقط مخصوص پیامبران الهی است.

نقدی بر این فرقۀ ضالّه

قریب یکصدوهفتاد سال قبل، ایران سرزمین پاکان شاهد ادعای دروغین و بیاساس یکی دیگر از مکذّبین و سوءاستفاده ­کنندگان از احساسات و عواطف بسیط جامعۀ بشری بود. در کتاب «دید» از کتب مقدّس هندوان آمده: «در آخرالزمان ملکی ظهور خواهد کرد که پیشوای مردم و مقتدای آنها خواهد بود و نامش منصور است و بر تمام اهل عالم چیره خواهد شد و تمام انسانهای مؤمن و کافر را میشناسد.»[۴] و ما نیز با این نام حضرت را در دعای زیارت عاشوراء میخوانیم.

در کتاب «جاماسب» شاگرد زرتشت آمده: «…مردی ظهور خواهد کرد که بر دین جدّش میباشد و زمین را پُر از عدل و داد خواهد کرد و از شدّت عدالت او گرگ و میش با هم در یک ظرف تناول خواهند کرد.»[۵] نظیر همین تعابیر در کتاب «زند» نیز موجود میباشد.[۶]

در کتاب آسمانی «تورات» متعلّق به امّت یهود آمده است: «دربارۀ نسل اسماعیل نیز شنیدم و من نیز مبارک و خجسته میدانم و از نسل آن پیامبر، دوازده امام و سید بزرگوار میآیند و آنها را امّتی بزرگ قرار میدهم.»[۷] در قرآن کریم نیز آیات و روایات فراوانی دال بر این موضوع وجود دارد: سورۀ مبارکۀ انبیاء؛ آیۀ شریفۀ ۱۰۵، سورۀ مبارکۀ نور؛ آیۀ شریفۀ ۵۵، سورۀ مبارکۀ قصص؛ آیۀ شریفۀ ۵، سورۀ مبارکۀ توبه؛ آیۀ شریفۀ ۳۳٫

در کتب برادران شریف اهل سنّت نیز اشارات زیادی شده است که از باب اختصار به چند کتاب اشاره میشود: تفسیر ابن کثیر دمشقی؛ ج۲؛ ص۴۵ و ج۳؛ ص۴۰۱، تفسیر قرطبی؛ ج۸؛ ص۱۱۱، الدر المنثور؛ سیوطی؛ ج۷؛ صص۴۸۳ و ۴۸۴، روحالمعانی؛ آلوسی؛ ج۷؛ ص۱۱۱ و ج۱۲؛ ص۱۴ و ج۱۳؛ ص۱۷۱، المنار المنیف؛ محمد ابن ابی بکر ایوب الزرعی؛ ج۱؛ ص۱۵۵، فتح الباری؛ ابن حجر العسقلانی؛ ج۷؛ ص۱۶۹، الصواعق المحرقه؛ ابن حجر هیثمی؛ ج۲؛ ص۴۸۰، الفتوحات الاسلامیه؛ احمد زینی دحلان؛ ج۲؛ صص۲۹۹ و ۳۰۰، التاج الجامع للاصول؛ شیخ منصور علی ناصف؛ ج۵؛ صص۳۴۱ و۳۶۰، نور الابصار؛ محمد شبلنجی؛ ص۱۸۹ و… که ذکر همۀ آنها در حوصلۀ این مقال نمیگنجد. این اسناد و کتب گواه و شاهدی بر ظهور سیدی مطهر از ذریۀ غضنفر و از احفاد ابی قاسم طوبی و نسل ابی شبیر و شبر حضرت صاحب العصر والقدر میباشند.

نکته ای که در بحث و گفت وگوی منطقی با اتباع فریب خورده و معدود فرقۀ بهاییت به ذهن هر انسان ساده اندیشی خطور میکند آن است که: کدام کتاب آسمانی و الهی مژده و بشارت به ظهور «بهاءالله» را داده است؟ «قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین». بدون تردید در کتب عهد عتیق موجود نمیباشد و شاید در آینده با کمک بنی اسراییل زمان در این کتب ارجمند دستبردی شود و آیاتی مفتریه ساخته شود که جای تعجب نیز نمیباشد چون محصول خودشان میباشد.

جالب است به کج فهمی و عدم درایت این فرقه در فهم بعضی از آیات کریمۀ الهی اشاراتی داشته باشیم.

سوءبرداشت از آیۀ شریفۀ ۵ سورۀ مبارکۀ سجده:

بسیار تلاش نمودند تا بتوانند آیۀ شریفۀ پنجم از سورۀ مبارکۀ سجده را سند قرآنی در بشارت به ظهور باصطلاح پیامبر خود قرار دهند: “یُدَبِّرُ الأمرَ مِنَ السَّماءِ إلَی الأرضِ ثُمَّ یَعرُجُ إلَیهِ فی یَومٍ کانَ مِقدارُهُ ألفَ سَنَهٍ مِمّا تَعُدُّونَم”(او امر عالم را [نظام اکمل و احسن] از آسمان تا زمین تدبیر میکند سپس روزی که مقدارش به حساب شما بندگان هزارسال است، باز به سوی او برمیگردد)/ ترجمۀ مرحوم الهی قمشهای.

فرقۀ بهاییت معتقد است با شهادت امام حسن عسکری(ع) به سال ۲۵۹ قمری با استناد به این شریفه، عدد ۱۲۵۹ حاصل میگردد که به زعم آنها سال ظهور طلعت باب است. چرا با این همه غفلت، دوران ولایت امام زمان(ع) را نادیده انگاشتید و بشارت به ظهور کسی دادید که در هیچ کتاب آسمانی و معتبر ارضی، وجودش قابل اثبات نیست؟

در کتب تعلیمی فرقۀ بهاییت در شرح و بررسی آیات شریفۀ ۱۰۵ و ۱۰۶ سورۀ مبارکۀ انبیاء که مژدۀ به ارث بردن زمین توسط عباد صالح خداست آوردهاند: «از امام باقر علیه السلام نقل شده است مقصود از بندگان در این آیه همان یاران مهدی موعود است و دلیل درستی این روایت اتفاق عامه و خاصه از فرق شیعی و سنّی است».[۸]

چگونه است در کتب سماوی بطور مباشر و غیر مباشر به ظهور حضرت در آخرالزمان اشاره شده ولی فرقه بهاییت معتقد است تدبیر و تنظیم عرش الهی بوسیلۀ محمد ابن عبدالله و یازده وصی او کامل شد و حال آنکه در دیگر کتب آورده­اند: «پیغمبر گفت: اگر نماند از دنیا مگر یک روز خدای آن روز را چنان درازش گرداند تا برانگیزد مردی صالح از اهل بیتم و آن مرد از اولاد فاطمه سلام الله علیها است.»[۹]

کدام مفسّر و عالم علوم قرآن از صدر اسلام تا کنون از این آیۀ شریفه برداشت بشارت به ظهور داشته که وی چنین برداشت نمود! نگارندۀ این مقال که خداوند او را توفیق مطالعۀ هفتادونه دوره از کتب ارجمند تفسیری شیعه و سنّی داده، تاکنون به چنین موضوعی برخورد نکرده است.

سوءاستفاده از واژۀ «خاتَم» و ارادۀ باطل از این سخن حق

در آیۀ شریفۀ ۴۰ سورۀ مبارکۀ احزاب این واژۀ شریف آمده است و در فرهنگهای لغت عربی مانند لسانالعرب ابن منظور آمده است: «ختَم یختِم ختماً و ختاماً و الختَم و الخاتِم و الخاتَم و الخاتام: من الحلی کأنّه اوّل وهله خُتم به» از زیبایی است گویا آن نخستین مرتبۀ چیزی است که بدان نیز پایان یافته است[۱۰] این معنی را قوامیس ذیل نیز آورده­اند:

العین/ خلیل ابن احمد، النوادر/ ابوزید انصاری، جمهره اللغه/ ابن درید، تهذیب اللغه/ ازهری، الصحاح/ جوهری، اساس البلاغه/ زمخشری، القاموس المحیط/ فیروزآبادی، تاج العروس/ زبیدی، مفردات القرآن/ راغب اصفهانی و بسیاری از کتب لغت عربی و تفسیری که این معنی را تأیید نمودند. با این معنی، فرقۀ بهاییت که معتقد است این واژه اسم فاعل نیست و معنی پایانبخشی از آن اراده نمیشود نه تنها اثبات ظهور نیست بلکه اثبات ختم نبوت است چون معتقدیم پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اول و آخر نبوت است و سایر انبیاء و رسل(ع) از نور وجودی ایشان بهرهمندند.

در صورتی که این معنی را نپذیرند و این واژه را به معنی مُهر و انگشتر بدانند بازهم چنانکه بر جامعۀ بشری و مناسبات انسانی و اجتماعی حاکم است مُهر را در پایان و ختم هر قرارداد و قانون میزنند و سطور و مطالب بعد از آن فاقد هر گونه اعتبار است.

چگونه است خط دهندگان فرقۀ ضالّۀ بهاییت، این آیات الهی را در قرآن کریم نمیبینند:

“إنَّ الدّینَ عِندَاللهِ الاِسلامُ…”[۱۱]

“…رَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دیناً…”[۱۲]

“وَمَن یَبتَغِ غَیرَ الاِسلامِ دیناً فَلَن یُقبَلَ مِنهُ وَهُوَ فِی الآخِرَهِ مِنَ الخاسِرینَ”[۱۳]

“…اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَاتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی…”[۱۴]

عوام فریبی در نزد فرقۀ بهاییه

خداوند در قرآن کریم به اختلافات دو گروه یهود و نصاری اشاره دارد: “وَقالَتِ الیَهُودُ لَیسَتِ النَّصاری عَلی شَیءٍ وَقالَتِ النَّصاری لَیسَتِ الیَهُودُ عَلی شَیءٍ وَهُم یَتلُونَ الکِتابَ…”[۱۵] این دو گروه در حالی که صاحب شریعت الهی میباشند، یکدیگر را تحقیر مینمودند.

فرقۀ بهاییت معتقد است: «بدیهی است حلّ این اختلافات و بیان حقیقت مسائل بایستی در این جهان شود تا شاید سبب هدایت شود. این کیفیت در ظهور اعظم الهی و نزول آیات محکمۀ شریعت بهایی به تمام معنی تحقق یافت.»[۱۶] و گفتهاند حلّ این مشکلات در قرآن به قیوم قیامت موکول شد در حالی که در شریعت بهایی حل شد.

ای بهاء!

همین است که امروز شاهد هتاکی و بیحرمتی یهود و نصاری نسبت به هم نمیباشیم. در یک اندیشۀ عقلانی این اختلاف موجود چگونه در فرقۀ بهاییت حل شده و کشور غاصب اسرائیل که به لحاظات مختلف مورد توجه این فرقه است قادر به حل مشکلات فیمابین نمیباشد؟ چگونه همین رژیم غاصب از تفکرات شما استفاده نمیکند؟ پس همان پیش­بینی قرآنی صحیح میباشد.

عرفان در نزد فرقۀ بهاییت

فرقۀ بهاییت در این مورد میگوید: «برای شناخت آن مراحل، شما را به مطالعۀ کتاب هفت وادی نازله از قلم حضرت بهاءالله!!! توصیه میکنیم: وادی اول: طلب؛ دوم: عشق؛ سوم: معرفت؛ چهارم: توحید؛ پنجم: استغناء؛ ششم: حیرت و هفتم: فناء فی الله.»

ای بهاء!

اگر قریب ۱۷۰سال قبل این موضوعات در دیدگاه شما بکر و جدید و با استعانت حق با قلم شما نازل گردید، بهتر است بدانید و به اتباع خود بگویید؛ طی ۱۲۰۰ سال قبل از ولادت خودتان عرفاء و حکماء اسلام شکل کاملتر آن را بیان نمودند که از باب اختصار نام چند تن از این بزرگان را که هرگز مانند تو ادعایی ننمودند، یادآور میشویم:

رابعه عدویه؛ سفیان ثوری؛ فضیل عیاض؛ معروف کرخی؛ بایزید بسطامی؛ سری سقطی؛ سهل ابن عبدالله تستری؛ جنید بغدادی؛ شبلی؛ ابونصر سراج؛ ابوعلی دقاق؛ شیخ ابوالحسن خرقانی؛ شیخ ابوسعید ابوالخیر؛ خواجه عبدالله انصاری؛امام محمد غزالی؛ احمد غزالی؛ شیخ احمد جام؛ سنایی غزنوی؛ عبدالقادر گیلانی؛ شیخ شهابالدین سهروردی؛ ابوحفص سهروردی؛ شیخ عطار؛ ابن عربی؛ صدرالدین قونیوی؛ مولوی؛ حافظ؛ سعدی؛ محمود شبستری؛ صفی الدین اردبیلی؛ علاءالدوله سمنانی؛ اوحدی؛ عماد فقیه؛ سیدقاسم انوار؛ جامی؛ شمسالدین لاهیجی؛ عثمان هجویری و…

نوروز در نزد بهاییان است؟!

در کتاب «اقدس» آنها آمده: «یا قلم الاعلی قل یا ملأالانشاء …وجعلنا النیروز عیداً لکم بعد اکما لها»[۱۷]

قطعاً ایرانیان پاکسرشت و فرّخنهاد و صاحب بیش از ۷۰۰۰ سال تمدّن و فرهنگ میدانند چنانکه تمام ایرانشناسان فرهیخته نیز همچون پروفسور گوستاولوون و پروفسور آرتور کریستن سن و ریچارد و… نیک میدانند نوروز و رسوم و آداب وابسته به آن قبل از ظهور بسیاری از ادیان الهی و حتّی دین مبین اسلام در ایران اجراء میشد و اینک نیز میشود و در آینده نیز خواهد شد.

آیا نوروز متعلّق به تمام جهانیان است یا متعلّق به پارسی زبانان خوشگفتار؟ آیات و احکام یک دین متعلّق به بشریت است یا یک قوم خاص. اسلام نیز با آشنایی کامل از نوروز و این سنّت حسنۀ ایرانی، آن را تصدیق کرد و بدان سفارش نمود. این موضوع چه ارتباطی با اقدس دارد جای بسی اندیشه است. و اگر قرار باشد این آیۀ الهی باشد باید برای تمام آداب و سنن کشورهای جهان آیه آید و در آن صورت اقدس و کتب مشابه آن باید چند صد جلد باشد و این از خصایص کتب الهی دور به نظر میرسد.

ایرادات ادبی «اقدس»

اشکالات صرفی و نحوی و زبانشناسی و بلاغی در کتاب اقدس که در دیدگاه آنان منزل الهی است، بسیار دیده می­شود. چگونه تاکنون ابناءالبشر حتّی یک اشتباه قابل اثبات از قرآن کریم مطرح ننمودهاند ولی هر کسی تنها با مطالعۀ یک دورۀ زبان و ادبیات عربی متوجه بسیطترین اشکالات مذکور در این کتاب خواهد شد. اگر آسمانی است چگونه این همه اشکال وجود دارد؟! آیا نعوذ بالله من الشیطان و شبهه، دانش خداوند به هنگام نزول این کتاب دچار نوسان می­شده؟! بنابراین خلاف این مدعی به سهولت ثابت است.

زبان «اقدس»

در قرآن کریم بیان شده: “وَما أرسَلنا مِن رَسُولٍ اِلّا بِلِسانِ قَومِهِ لِیُبَیِّنَ لَهم…”(و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم…)[۱۸] میرزا حسین علی خان نوری مازندرانی از توابع مازندران که افتخار علوی بودن و اولین نژاد ایرانی در محبّت و عشق به اهلالبیت (علیهم السلام) را دارند میبایست کتاب منزلش یا به لهجۀ مازندرانی باشد یا به زبان فارسی. ولی چنانکه مشهود است به زبان عربی میباشد. نیک میدانیم تورات به زبان «عبری» و انجیل به زبان «سریانی» و قرآن کریم به زبان «عربی» و اقدس به زبان «عربی»! شاید شما نیز مانند نگارندۀ این مقال گمان کنید «مردم مازندران و به دیگر تعبیر، ایرانیان پارسیگوی در ۱۶۹ سال قبل عربی صحبت مینمودند و دوباره ایرانی گشتند؟! و یا باید و منطقاً به بطلان این کتاب و سایر معتقدات این فرقه معتقد باشیم.

ردّ نبوّت بهاء از زبان فرزندش

عبدالبهاء غصن اکبر بهاءالله به میرزاحسن نامی اطلاع داده است: «ما داعیه نداریم. ما که دعوی نبوت و امامت و رسالت نکرده ایم چه سؤالی و چه جوابی؟ من بندهای از بندگان جمال مبارکم. و در راه محبّت در بین بشر خدمت می­کنم. آقای میرزاحسن اگر سؤالی دارد، علماء و فقهاء و حکماء در عالم بسیارند؛ مشکل غامضه و مطالب معضله حل میکنند و ما که دعوی علم و دانش نکرده ایم و به ما چه کار دارد.»[۱۹] نوشتههای عبدالبهاء و یارانش تناقض دارد و آنانکه سخن او و پدرش را وحی میدانند، حکم دلسوزان مشفقتر از مادر دارند.

دعای شگفت انگیز «خدا بودن (الوهیت)» بهاءالله در کتب فرقۀ ضالّۀ بهاییت

قبل از بیان این بخش، استعاذه میکنیم و میگوئیم: اعوذبالله من الشیطان الرجیم و شبهه

ـ میرزا حسینعلیخان نوری معروف به «بهاءالله» در کتاب بدیع گفته: «اننی انا الله لا اله الا انا کما قال النقطه (میرزا علیمحمد الشیرازی) من قبل و بعینه یقول من یأتی من بعد»(بدون تردید من خدا هستم و خدایی جز من نمیباشد چنانکه میرزا علیمحمد شیرازی هم گفت خداست و بعد از این افرادی مدعی این مقام خواهند شد.)!!![۲۰]

ـ عباس افندی در کتاب تاریخ صدر الصدور گفته: «مقام حضرت اعلی میرزا علیمحمد الوهیت شهودی و مقام جمال اقدس و اقدم میرزا حسینعلی احدیت ذات هویت وجودی و رتبۀ این عبد (عباس افندی) عبودیت حقیقی و هیچ تفسیر و تأویلی ندارد.»!!! [۲۱]

ـ جمال مبارک (میرزا حسینعلی) در قصیده و رقاییه میگوید: «کل الالوه من رشح امری تالهت کل الربوب من طفح حکمی تربت»(همۀ خدایان از اثر من به خدایی میرسند و تمام پروردگاران از ریزش حکم من به مقام ربوبیت رسیدند.)!!![۲۲]

ـ یکی از بهاییان از عبدالبهاء پرسید: «مقصود از مالک دنیا در انجیل چیست؟» پاسخ داد: «مالک دنیا جمال مبارک (میرزا حسینعلی) است.»!!![۲۳]

ـ عباس افندی و خواهرش (ورقه علیا) بهاییان را به پرستش و بندگی و ستایش بهاءالله تشویق میکردند و عبودیت اغنام در برابر بهاء را میستودند و بهاییان را «بندگان جمال مبارک ابهی و بندگان صادق جمال مبارک» خطاب می­کردند!!![۲۴]

ـ «اسجدوا الله ربکم العلی الاعلی الذی کان فی جبروت البقاء باسم البهاء وفی ملکوت السماء بالعلی مذکورا»(در برابر پروردگار علی اعلی سجده کنید که در جبروت بقا آسمانها با نام بهاء است و در ملکوت اسما با نام علی خوانده می­شود.)!!![۲۵]

هویت بهاءالله با استفاده از کتب فرقۀ ضالّۀ بهاییت

ـ صفت و نعت «عِلّیه» از آنِ دولت ایران و صفت «فخیمه» از آنِ دولت بریتانیا و صفت و نعت «بهیه» از آنِ دولت روسیه بود. با قبول پناهندگی بهاء به سفارت روس، وی قول داد دینش را به پاسداشت خدمات آنها «بهایی» نامد و دخترش را «بهیه» نامید. آواره مینویسد: «طاهره اولین کسی بود که میرزا حسینعلیخان را بهاء لقب داد.»[۲۶]

ـ مورّخان بهایی معتقدند: لقب «بهاءالله» از روی قرعه در دشت بدشت انتخاب گردید!!![۲۷]

ـ شوقی افندی میگوید: «هدف ما در تلاشهای روس بهیه و انگلیس فخیمه ایجاد دین و مذهب نبود.»[۲۸]

ـ بهاء مشوّق معاشرت بهاییان با تمام ادیان با روح و ریحان است الّا دربارۀ مسلک خود که هیچ بهایی حقّ تحری حقیقت را ندارد.

بندۀ مخلص میرزا حسینعلی (بهاءالله) و آقای عبدالبهاء که در عوامفریبی دست اسلافش را بسته و گوی سبقت را از ایشان ربود، افتخار کشور انگلستان بود و در ازای خدمات صادقانهاش مورد توجه دولت انگلیس قرار گرفت و مفتخر به لقب «سر عبدالبهاء» گردید.[۲۹]

یک حرکت خزنده و فریبنده در فرقۀ بهاییت:

بهاییان در یک حرکت خزنده و حالتی حق به جانب قصد انتخاب دوست برای «بهاءالله» دارند و از تعابیر خدعه آمیز نظیر «اعراض از آیات الهی ظلم است و معرضین به علّت انکار آیات، دلهایشان مختوم و گوشهایشان ناشنوا است و هرگز راه هدایت را نخواهند یافت»، استفاده میکنند. جملات در ظاهر زیباست و بدون ایراد اما نیّت آنها در زیر نهفته است و میگویند یهودیان کتب بسیاری را در ردّ عیسی ابن مریم (علیهما السلام) و عیسویان آثار زیادی را در ردّ پیامبر اسلام نگاشتند و مسلمین نیز دیباچههایی در ردّ بهاییت به زیور طبع رساندند.

به هوش باشیم:

اولاً: میان پیامبران هیچ اختلافی نیست و هرچه هست متعلّق به پیروان کمدانش و متعصّب ادیان قبل از اسلام است و به فرمودۀ خداوند در قرآن کریم:”…لانُفَرِّقُ بَینَ اَحَدٍ مِنهُم…”[۳۰]

ثانیاً: شما نخست «نبوت» بهاءالله ملعون را با کتب آسمانی ثابت کنید سپس وارد این تظلّم و دادخواهی شوید و به قول عامه: اول برادری را به اثبات برسان بعد ادعای ارث نما!

ثالثاً: هیچ پیامبری، رسول قبل از خود را رد نکرد و پیامبر بعد از خود را نیز معرفی نمود و در ختم رسل بودن پیامبر عظیم­الشأن اسلام(ص) و ختم اوصیاء بودن حضرت صاحبالعصر والزّمان(عج) نه تنها شکی نیست که هیچ مجالی برای بحث نمیماند. از باب یادآوری به چند کتاب دیگر مراجعت مینماییم:

ـ در جزء دوم از کتاب پنجم (سفر خامس) تورات آمده:

«نابی أقیم لاهیم مقارب اجئهیم کاموخا ایلا وشیما عون» ترجمۀ عربی آن: «نبیّا أقیم لهم من وسط اخوتهم مثلک به فلیؤمنوا» یعنی: «از میان خودتان پیامبری برای آنها انتخاب شده مانند خودت پس به او ایمان آورید.»[۳۱]

ـ در کتاب دانیال؛ ص۱۵۶۷؛ فصل ۱۲؛ بند ۳۱، کتاب اشعیای نبی؛ باب ۵۹، کتاب حیقوق نبی؛ فصل ۲؛ بند ۳، و همان کتاب ص۱۲۲۰؛ فصل ۱۱؛ بند ۱۰۱ اشارۀ مستقیم به ظهور امام زمان(ع) در آخرالزّمان شده است.

ـ کتاب انجیل (متی)؛ باب ۲۵؛ ص۶۰؛ بندهای ۳۱/۳۳، کتاب انجیل (لوقا)؛ باب ۱۲؛ ص۱۵۴؛ بندهای ۳۵/۳۷، در کتاب انجیل (مرقس)؛ باب ۱۳؛ بندهای ۳۲/۳۷، در کتاب انجیل (یوحنا)؛ باب ۵؛ بندهای ۲۶/۲۸ نیز به ظهور آقا صاحب الامر(ع) در آخرالزّمان اشاره دارند.

ـ در کتب زند بهمن یسن؛ ص۱۹ و جاماسبنامه؛ ص۲۵ و بشارت ظهور؛ ص۲۰ نیز با چنین مفاهیمی برخورد میکنیم.

در مکتب ارجمند اهل البیت (علیهم السلام) نیز ۱۴۸ روایت پیرامون ذریۀ امام حسین(ع) بودن و ۱۴۷ روایت در فرزند امام حسن عسکری(ع) بودن و ۳۹ روایت در اقتدای حضرت عیسی ابن مریم(ع) پیامبر محبّت به وجود نازنین امام زمان(ع) در زمان ظهور موجود میباشد.

این کتب موجود است و فنآوری اطلاعات نیز پیشرفته است، حال نوبت شماست که «بهاءالله» خود را در کتب پیشین ثابت کنید. ولن تفعلوا.

نگارنده قصد تبیین تاریخ پنهان را داشته و بنابر تعالیم زیبای قرآنی “لا اِکراهَ فِی الدّینِ…”[۳۲] نیّت دعوت نداشته و رجای واثق دارد که با مطالعه و کنکاش، رهِ گمکردۀ خویش را بیابید.

منابع ذیل برای مطالعه بیشتر معرفی میگردد:

۱ـ مطهری. مرتضی؛ مجموعه آثار؛ ج ۱۹؛ انتشارات صدرا.

۲ـ آیتی. عبدالحسین؛ کشف الحیل؛ (۳ جلد در یک جلد)؛ چاپ ۶؛ نقش جهان؛ تهران؛ ۱۳۳۶ش.

۳ـ کیائی. سیدحسن؛ بهائی از کجا و چگونه پیدا شده؟؛ چاپ سوم، تهران، آذرماه ۱۳۵۵٫

پی نوشت :

۱ـ سورۀ مبارکۀ مائده (۵)؛ آیۀ شریفۀ ۵۵٫

۲ـ سورۀ مبارکۀ الصف (۶۱)؛ آیۀ شریفۀ ۶٫

۳ـ سورۀ مبارکۀ نساء (۴)؛ آیات شریفۀ ۱۵۷ تا ۱۵۹٫

۴ـ بشارات العهدین؛ ص۲۴۵٫

۵ـ همان؛ ص۲۵۸٫

۶ـ همان مصدر؛ ص۲۳۸٫

۷ـ کتاب التکوین؛۲۰: ۱۷٫

۸ـ گلگشتی در قرآن مجید؛ ص۶۰؛ چاپ کانادا.

۹ـ مسند احمد حنبل؛ ج۱؛ صص۹۹ و ۳۷۶ و۴۳۰ و المستدرک علی الصحیحین؛ ج۴؛ص۵۵۷٫

۱۰ـ ابن منظور؛ لسان العرب؛ ماده ختم.

۱۱ـ سورۀ مبارکۀ آلعمران (۳)؛ آیۀ شریفۀ ۱۹٫

۱۲ـ سورۀ مبارکۀ مائده (۵)؛ آیۀ شریفۀ ۳٫

۱۳ـ سورۀ مبارکۀ آلعمران (۲)؛ آیۀ شریفۀ ۸۵٫

۱۴ـ سورۀ مبارکۀ مائده؛ آیۀ شریفۀ ۳٫

۱۵ـ سورۀ مبارکۀ بقره (۲)؛ آیۀ شریفۀ ۱۱۳٫

۱۶ـ گلگشتی در قرآن مجید؛ ص۱۳۹؛ چاپ کانادا.

۱۷ـ اقدس؛ ص۱۵؛ بند ۴۳٫

۱۸ـ سورۀ مبارکۀ ابراهیم؛ آیۀ شریفۀ ۴٫

۱۹ـ خاطرات نُهساله؛ ص۱۰۷٫

۲۰ـ بدیع؛ ص۱۵۴٫

۲۱ـ تاریخ صدر الصدور؛ ص۲۰۷٫

۲۲ـ مکاتیب؛ ج۲؛ ص۲۵۴ و ۲۵۵٫

۲۳ـ همان؛ ج۳؛ ص۴۰۴٫

۲۴ـ همان؛ ج۲؛ صص۱۲ و ۱۴ و ۳۳ و ۳۷ و ۵۶٫

۲۵ـ مبین؛ ص۱۶۷٫

۲۶ـ کواکب؛ ج۱؛ صص ۲۵۷

۲۷ـ ظهور الحق؛ ص۱۱۰ و کتاب بهاءالله؛ ص۳۹٫

 

نویسنده: غلامعلی نقوی

 به نقل از بهائی پژوهی

منبع: http://old.ido.ir/a.aspx?a=1389112502

telegram4

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *