دین جدیدی پس از اسلام آمده است؟!!!

خاتم النبیین

بهائیان گروهی هستند که معتقدند حدود ۱۷۰ سال پیش، عمر اسلام به پایان رسیده است و اندکی بعد از آن آئین جدیدی با نام بهائیت، بدست پیامبری جدید به اسم میرزا حسینعلی نوری مازندرانی معروف به بهاءالله ظهور کرده است.
در این متن کوتاه در جستجوی حقیقتیم.
از جمله معتبر ترین کتب بهائیان، کتابی است به نام «اشراقات» که نویسنده‌ی آن مؤسس بهائیت و اولین رهبر بهائیان یعنی جناب«بهاءلله» است. در صفحه‌ی ۲۹۳ این کتاب، وی در توصیف حضرت محمد(ص) می‌گوید:
«… الذی بِهِ انْتَهَتَ الرّسالَهَ وَ النُّبُوَّه» یعنی « کسیکه بوسیله او نبوت و رسالت به پایان رسیده است.»
و جالب‌تر از این عبارت آن است که بدانیم، به گفته‌ رهبران بهائی تمام بهائیان به تمام عبارات قرآن اعتقاد کامل دارند.
در این کتاب آسمانی در سوره‌ی احزاب آیه۴۰ می‌خوانیم: «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ» یعنی « محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما رسول خدا و پایان بخش پیامبران است.»
در یکی از معتبرترین کتب بهائیان یعنی « رحیق مختوم» از مشهورترین و والاترین مبلغ بهائی یعنی اشراق خاوری در خصوص این آیه می‌خوانیم:
«در قرآن سوره‌ی احزاب محمد رسول الله را خاتم النبیین فرموده…زیرا نبوت به ظهور محمد رسول الله ختم گردید.» (صفحه‌ی ۷۸ جلد یک)
با توجه به عبارات بالا، خدمت شما خواننده‌ی گرامی عرض می‌کنیم: آیا می‌شود فردی بگوید من اعتقاد دارم که حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر الهی و در نتیجه اسلام آخرین دین الهی ست، اما در جای دیگری ادعای پیامبری و آوردن دینی جدید را داشته باشد؟!
بنابر این عبارات، ما نیز برای روشن شدن حقیقت و پی بردن به این نکته‌ی حیاتی و بسیار مهم که آخرین دین الهی و آخرین نبی و پیامبر الهی چیست و چه کسی است؟ که پس از آنها پیامبر و دین جدیدی نخواهد آمد، توجه همگان را مجدداً به این کلام الهی جلب می‌کنیم: «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ» (قرآن کریم/سوره‌ی احزاب / آیه‌ی۴۰)

telegram4

دیدگاه‌ها

23 پاسخ به “دین جدیدی پس از اسلام آمده است؟!!!”

  1. masoud_kb نیم‌رخ
    masoud_kb

    سلام به جلال محترم
    چند نکته بیان می کنم که خوب است توجه کنیم:
    ۱- ادیان الهی گذشته به ظهور اسلام وعده داده اند اما اسلام علاوه بر اینکه خود را آخرین دین شمرده، هیچ بشارتی برای آمدن دین جدید نداده.
    ۲- جالب اینجاست که خود رهبران بهائی به خاتمیت اسلام معترفند. برای این ادعاها چه پاسخی وجود دارد؟
    وقتی جناب بهاءالله در توصیف حضرت محمد(ص) می‌گوید:
    «… الذی بِهِ انْتَهَتَ الرّسالَهَ وَ النُّبُوَّه» یعنی « کسیکه بوسیله او نبوت و رسالت به پایان رسیده است.»
    وجناب سید باب می گوید: ( وَ لم یُنسَخ شَریعَتُه وَ لم یُبدّل مِنهاجُه وَ مَن زادَ حَرفا ” أو نَقصَ شیئا ” مِن شَریعتِهِ فَیَخرُج فِی الحینِ مِن طاعَتِک وَ أنّ الوَحیَ بمِثل ِ ما نُزّلَ عَلیهِ قد انقَطَعَ مِن بَعدِه ِ مِن عِندک ) ترجمه : شریعت رسول اکرم نسخ نشده و روش او دگرگون نگشته و هرکس که حرفی بر آئین او بیفزاید و یا از آن بکاهد ، بیدرنگ از طاعت تو بیرون خواهد شد و همانا وحی الهی که بر او فرود می آمد پس از او پایان پذیرفت .
    دیگر چه می توان گفت؟ این دو عزیز از رهبران بهائی اند که اینگونه ادعا کرده اند.
    اینکه ما خودمان بر اساس اعتقادات خودمان صحبت می کنیم به کنار، خود رهبران بهائی به خاتمیت اسلام اعتراف کرده اند. بهائیان عزیز حرف رهبران خود را که باید قبول داشته باشند!
    …………………………….
    باران می بارد اگر ببینیم.

  2. جلال نیم‌رخ
    جلال

    دوست عزیزم. مطالب لینکی را که تقدیم کردم خوب بخوانید تا ببینید در همان جا خود حضرت بهاءالله منظور از الذی بِهِ انْتَهَتَ الرّسالَهَ وَ النُّبُوَّه چیست را بیان فرموده اند. یعنی وقتی شما به بیان ایشان استناد می کنید توضیح خود ایشان در بارۀ بیانشان را نیز باید بپذیرید. بیان حضرت باب را نیز بدون آدرس آورده اید. آدرس آن را اگر بدهید و معلوم شود مربوط به چهار سال اول ظهور ایشان است توضیح آن را نیز از خود حضرت باب در این خصوص تقدیم خواهم کرد.
    قربان شما

    1. باربد نیم‌رخ
      باربد

      واقعا به داشتن چیزی به نام عقل در کله شما شک دارم خداوندا ما را از بی خردانی چون شما محفوظ دارد

  3. masoud_kb نیم‌رخ
    masoud_kb

    سلام
    جلال گرامی.
    بنده به احترام شما به آدرس مذکور رفتم و اندکی مطالعه کردم اما آنقدر بحث گسترده و پراکنده بود که نتوانستم آن چه گفتید پیدا کنم. لطفا شما هم اگر توضیحی بر گفته ی جناب بهاءالله دارید، همین جا بفرمایید تا هم بنده و هم بقیه خوانندگان خیلی معطل گرفتن پاسخ نشوند. همین طور که بنده همین جا پاسخ شما را می دهم و شما را به جای دیگر ارجاع نمی دهم.
    گفته ذکر شده از جناب باب هم مربوط به ابلاغیه الف است که در کتاب اسرارُالآثار/جلد یکم ص۱۷۹،(البته طبق آن نسخه که نزد بنده است) آمده است.
    …………………………..
    لطف کنید و گفتگو را به همین فضا محدود کنید.

  4. نقي ام نیم‌رخ
    نقي ام

    ,واقعا برام روشن شد از سایت جالبتون که در جهت یافتن حقیقت است تشکر میکنم من کاملا با بهائیت آشنایی دارم و معتقدم اگر کسی از در حقیقت و وجدان نه غرض ورزی و لجاجت مطالب وبلاگ را مطالعه فرماید حقیقت مثل خورشید برایش روشن میگردد و درهای جدیدی برویش گشاده میشود دوباره از مطالب روشنگرانه تان تشکر و قدردانی میکنم.

  5. جلال نیم‌رخ
    جلال

    دوست عزیزم. تعجب می کنم! چطور نتوانستید یک مقاله را با کامنت های آن بخوانید و مطالب مهم آن را پیدا کنید؟! دوست عزیزم تحقیق در مورد مسائل مهمی چون حقیقت یک دین، وقت و حوصله می برد. مضافاً بنده فقط برای آن عزیز ننوشتم. بلکه برای مخاطبینی نوشته ام که مطلب مختصر و ناقص شما را خوانده اند. بنابراین تقاضا دارم مجدداً به همان لینک مراجعه فرمایید. در مورد سؤال دوم نیز به لینک زیر توجه فرمایید. این تقاضا را به این جهت دارم که مطالب شما در دهها سایت قبل از شما تکرار شده است و پاسخ همه نیز در سایت های بهائی موجود است. زمان آن گذشته که بهائیان پیش ار این وقت صرف پاسخ به این ایرادات تکراری نمایند. خود بنده پاسخ های مشابهی برای چندین سایت فرستادم. ولی باور بفرمایید همه فقط مایل به طرح ایراد هستند و برای توجه به پاسخ ها حوصله و توجه ندارند. مضافاً دیدن کل لینک های زیر مطالب بیشتری را هم در معرض دید محققین حقیقی و منصف می گذارد. دوستدار حقیقی شما، جلال
    http://new.noghtenazar.org/node/662
    http://new.velvelehdarshahr.org/node/58

    1. masoud_kb نیم‌رخ
      masoud_kb

      سلام
      شما لطف بفرمایید اگر جوابی دارید همین جا بفرمایید و برای هر سؤال، لینک ندهید.
      ما هدفمان این است که حقیقت همین جا روشن شود.
      آدرسی را هم که دادید مطالعه کردم. اما پاسخی قانع کننده(!) نیافتم.
      بنده باره با دوستان بهائی صحبت کرده ام اما تا بحث به اینجا می کشید، موضوعات فرعی به میان می آمدند.
      از شما می خواهم که پاسخی مناسب و عقل پسند بدهید تا هر انسان آزاداندیشی بپذیرد.
      منتظر پاسخ شما هستم.

  6. جلال نیم‌رخ
    جلال

    یکی از کامنت هایی را که در آدرس فوق بود می آورم:” چنددهه است که دوستان مخالف آئین بهائی به جایی رسیده اند که چون ازخود متون اسلامی دلیلی قاطع برای اثبات خاتمیت حضرت محمّد ارواح البهایین له الفدا ندارند، به جای آن به شهادت حضرت بهاء الله، محبوب ابدی اهل بها ، درمجموعه ی ” اشراقات” ، صفحه ی ۲۹۳ مبنی برمنتهی شدن رسالت ونبوّت به حضرت محمّد ص ، استنا د می کنند! اوایل انقلاب با چندتن ازاین دوستان که درخصوص خاتمیت صحبت می کردیم، بنده به آیات قرانی استناد کردم که معنی خاتمیت نه چنان است که مفهوم شده، بلکه پس ازحضرت رسول نیزکما کان مربیان آسمانی خواهندآمد. ایشان چون دلیل قاطعی ازقران مجید درجواب این حقیقت نداشتند ــ چه که مستحضرید لفظ خاتم النبیین فقط دریک آیه آمده است وبس ودلایل دیگری نیزکه عنوان می شود سست ترازآن است ــ به همان آیهء ص۲۹۳ ” اشراقات” استنادکردند. به ایشان عرض شد، آیا حضرت بهاءالله راقبول دارند که به آثارایشان استنادمی کنند؟ ایشان گفتند نه! گفتم پس چطوربیان ایشان رادراثبات ختمیت حضرت رسول می آورید؟ گفتند خوب باید برای هرگروهی ازکتبی که خودشان قبول دارند دلیل آورد. عرض کردم کاملاً صحیح است. چنان که بنده نیزازخودقران دلیل می آورم. ولی فرق بنده وشما این است که شما ازکتب آئینی دلیل می آورید که قبولش ندارید، اما بنده ازقرانی دلیل آوردم که قبولش دارم! بدیهی است استدلال به چیزی که موردقبول شخص است، نتیجه وثمری دائمی دارد وقلب راراحت می کند. گیریم که ازبیان مزبورازحضرت بهاءالله دوستان نتیجه گیرند که حضرت رسول آخرین پیامبر هستند، ولی حقیقتاً چه ثمرواثری؟! ایشان که حضرت بهاءالله راقلباً وباطناً وظاهراً قبول ندارند! دراین صورت،آیات واحادیث اسلامی راکه معنی ومفهومی مخالف آخرین بودن حضرت رسول دارد، چه می کنند؟! باری اینها مقدمه ای بود که عزیزان ما یک باردیگرتفکرعمیق و بدور از تعصّب کنند وآنچه را که حقیقت است مهم دانند تا ثمری درقلب وروح وجان وحیات انسان آشکارگردد. والا چه ثمرازاین همه بحث. اما چندکلمه ای هم راجع به بیان مزبورازحضرت بهاءالله عرض نمایم.
    مقصودبنده ازاین که به آن دوستان مخالف عرض کردم آیا حضرت بهاءالله را قبول دارند که ازبیان ایشان برای خاتمیت رسول گرامی استناد می کنند، این بود که دراین صورت توضیح همان بیان را منطقاً باید ازخود حضرت بهاءالله بپذیرند! چه که اگرچنین نکنند، مصداق آیهء شریفهء قران می شوند که بعضی هستند که به آیاتی ایمان دارند وآن راقبول دارند ولی درهمان حال آیات دیگر را انکارمی کنند وبه آن کفرمی ورزند! اگراستناد به گفته های فرد یا گروهی برای اثبات یا ردّ چیزی منطقاً صحیح است، استناد به سایرگفته های ایشان نیزدرتوضیح آن منطقاً باید موردقبول قرارگیرد. حضرت بهاءالله بارها درآثارشان مفهوم همان آیهء ص۲۹۳ کتاب مبارک” اشراقات” را توضیح وبیان فرموده اند. چرا دوستان عزیزمزبور توضیحات ایشان راتوجه ندارند؟! اگرچنین باشد، بدیهی است که استنادبه آیهء ” اشراقات” برای ایشان ثمری ندارد!حضرتشان درکتاب مستطاب ایقان که نزدهمهء گروه های مخالف بهائی معروف ومشهوراست به طوری که ده ها ردیه فقط درموردآن نوشته اند، ازجمله توضیح فرموده اند که چون حقیقت انبیا ورسل یکی است،همه عبارت ازیکدیگرهستند وهمه هم اوّل اند وهم وسط اند وهم آخر. به این دلیل حضرت رسول نیزهم آخراند وهم وسط اند وهم اوّل. اما چون بحث برسرآیهء ص۲۹۳ ” اشراقات” است، وتأکید برروی کلمهء “انتهت”،ملاحظه می کنیم که اصلاً دراینجا نیزآخرین بودن مطرح نیست!
    دونمونه ازبیانات دیگرحضرت بهاءالله را درزیرمی آورد تا کل بدانند، مفهوم ” انتهت” نیز مفهوم نشده است! تمنّا آن که صرفاَ به خاطر نفس حقیقت وارزش الهی وانسانی آن به دوآیهء زیرتوجه فرمائید تا ملا حظه فرمائید منظورحضرت بهاءالله از” انتهت” چیست. آن گاه دوستان عزیز خودمی دانند وپروردگارشان.بیان اول : در لوحی می فرما یند،” هو الله تعالی شأ نه العظمه و الا قتدار. فی الحقیقه حمد این عباد لایق بسا ط غیب مکنون و سرّ مخزون و رمز مصون نبوده ونیست؛ غیبٌ منیعٌ لا یُد ْرَ ک؛ السّبیلُ مَسْدود و الطّلبُ مردود. ولکن حمد وشکر وذکر وثنا قا ئم مقام ِحق جلّ جلاله را لایق وسزاست، واوست مَطلع ِ صفات علیا و مشرق أ سماء حُسنی. محل این مقام اعلی وذروه ی علیا و مقصد اقصی منتهی به خاتم انبیا روحُ ما ِسواه فداه شد. اوست ختمی که بدء از او ظاهر واوست آخری که اوّل از او باهر و اوست مَظهر ِ یَفْعَلُ ما یَشاء و مَظْهَر ِ کلمه ی هوَ الاول والآخر و الظّاهر و الباطن . والصّلوه و السّلام علیه وعلی آله واصحابه ا لّذین بهم نُشِرَ لواءُ التّو حید و انتشر حکمُ التّجرید.”(مجموعه الواح سمندر، به خط عند لیب ، صفحه ی ۲۶۳) . از این بیان، هم معنی کلمه ی ” منتهی شدن” آشکار است و هم معنی وحدت انبیا که کل مظاهر اولیّت وآ خریّت و ظاهریّت وبا طنیّت هستند. می فرمایند چون راه به سوی شناخت وحمدوسپاس ذات خدای غیرقابل ادراک مسدوداست( فرمایش حضرت امیراست)، پس این شناخت به قائم مقامان حق که انبیا ورسل هستند، راجع می شود. پس ازانبیاء قبل ازحضرت رسول که هریک دردورهء خود قائم مقام حق بودند، نوبت به حضرت رسول که رسید،مقام مزبوربه حضرتشان منتهی شد.(درادامه معنی منتهی شد، روشن ترمی گردد)
    بیان دوم ازحضرت بهاءالله مطلب راروشن ترمی کند؛ می فرمایند،”أ ْرَسلتَ سُفرائَک إ لی عِبادِک وَ جَعَلْتََهُم مَها بِطَ وَحْیِک وَ مَخازنَ علمِک وَ أ نْزلتَ إلیهم کتَبَک وَ شَرَعْتَ فیها امرَک َو احکامَک إ لی أ ن ِ “ا نتهتِ الکتبُ إ لیَ” ا لبیا ن ِ وِ الرّ سلُ “باِ لّذی” سَمّیْته ِبعلیٍّ فی جبروتِ القضا و ملکوت ِالأ سماء…”.( کتاب تسبیح و تهلیل ، صفحه ی ۴۲) معنی به فارسی : فرستادی سفیران وپیامبران خود را به سوی بند گانت و آ نها را محل نزول وحی خود و گنجینه های علم خود قرار دادی وبر ایشان نازل فرمودی کتاب های خود را ودر آن کتب امر واحکام خود را تشریع فرمودی تا این که کتاب های آسمانی “منتهی شد به” کتاب “بیان”(از حضرت باب) ورسولان الهی “منتهی شدند به” کسی که او را در جبروت قضا وملکوت اسم ها به نام علی (مقصودحضرت باب می باشند) تسمیه فرمودی ).همان طور که آشکار است می فرمایند پس ازاسلام، کتب وانبیا منتهی به کتاب بیان وحضرت باب شد(درادامه ی بیان مزبور به بشارت حضرت باب به ظهور بهایی پس از حضرتشان نیز اشاره فرموده اند مراجعه شود) درهمین خصوص چندین بیان دیگرنیزدرهمان ” مجموعه الواح سمندر” موجوداست که برای طولانی نشدن مطرح نشد). ملاحظه می فرمائید که مفهوم ” انتهت” نیزاشتباه برداشت شده است!این معنی ابدأ به مفهوم پایان یافتن رسالت و وحی والهام ربّانی نیست!! اما ازانجا که دوستان عزیزما حضرت بهاءالله راقبول ندارند، اجازه دهید سری به کتب لغت بزنیم تا معلوم شود که درزبان عرب نیزمعنی آن همانی است که حضرت بهاءالله فرموده اند. درلغت عرب”انتهی” یعنی تمام شد وپایان پذیرفت، امّا همین فعل درترکیبش با حروف اضافه ، معانی دیگری می یابد. دربیان حضرت بهاءالله دراشراقات ونیز دربیان فوق ازمجموعه الواح سمندر، کلمه ی “انتهی” با دوحرف اضافه ی “ب” و “الی” آمده که معنی آن “به چیزی انجامیدن” و” منجرشدن به چیزی” می باشد(فرهنگ نوین عربی- فارسی سیّد مصطفی طبا طبایی،ذیل کلمه ی “نَهَی”) که به معنی پایان یافتن نیست.
    به این ترتیب معنی آیات حضرت بهاءالله درفوق این است که زمستان دین قبل فرا رسید وسیرتکامل جامعه ی بشری تحت هدایت پیامبران قبل “منجر به” رسیدن بهار معنوی جدیدی شد که درآن حقیقت اسلام عزیزوسایرادیان آسمانی حیات دوباره گرفته، قراراست درسایه ی تعالیم جدید الهی دردین جدید بهایی بشر به سیر کمالی خودادامه دهد ووارد مرحله ی جدید بلوغ وکمال خود گردد، وبدیهی است پایان دوره ی دین بهایی نیز “منتهی ومنجر به” ظهور دینی جدید درآینده خواهد شد وبه این ترتیب بشر درمسیر دائمی رشد کمالی خودقرارخواهد گرفت ودرمیان تارهای اوهام وگمان ها وتعصّبات وتقالید متوهّمین درجا نخواهد زد، وآنانی نیزکه به خاطر برداشت های اشتباه پیروان، ادیان را چیزی جزمشتی دستورات مرتجعانه وپوچ نمی دانند، دوباره با دین حقیقی آشتی خواهند کردومتوجّه خواهند شد که خدا آنقدر حکیم هست که خودبموقع قبل از اینکه دهها نظریه ی اصلاح دینی ازمغزهای روشنفکران دینی وغیردینی تراوش نماید، دستورات ناکارامد دین قبل را مطابق نیاز حقیقی روز بشر تغییر دهد، وتا حال نیزبا فرستادن مستمر ادیان آسمانی یکی پس از دیگری چنین فرموده وخواهد فرمود. اما با این حال ازعجایب جامعیّت معانی لانهایهء آیات الهی آن که حتی اگرخاتمیت را به معنی آخرین بودن هم که بگیریم، منظورآن است که دورهء ۶۰۰۰ سالهء کودکی بشرگذشته وحضرت رسول آخرین مربّی این دوره بودند، واینک دورهء بلوغ وآغازسیرکمالی بشریت به سوی صلح ووحدت پس از۶۰۰۰ سال جنگ وجدال دوران کودکی، می باشد که این نیزخودبحث مفصل دارد، طالبین رجوع فرمایند به کتاب “نگاهی تازه به دیانت بهائی” (دراین آدرس: http://www.aeenebahai20.info/component/option,com_docman/task,cat_view/g… ).
    واما پس از توضیحات فوق، یک خواهش از آن عزیز دارم. شما را به روی و خوی ملکوتی حضرت محمد ص قسم می دهم قدری تفکر فرمایید که چرا با استناد به این بیان حضرت بهاءالله از اشراقات آن هم با اشتباه در ترجمهء آن سعی در اثبات مدعای خاتمیت دارید، اما در همین بیان مبارک دقت نمی فرمایید که حضرتشان حضرت محمد را سید عالم و مربی امت ها نامیده اند و بر ایشان و آل ایشان و اصحابشان صلوات وسلام دائمی و ابدی و سرمدی وهمیشگی فرستاده اند؟!(«الصّلوه و السّلام علی سیّد العالم و مربّی الامم الّذی به انتهت الرّساله و النّبوّه و علی آله و اصحابه دائماً ابداً سرمداً»)
    چرا به آنان که دائماً دیانت بهائی را ضد اسلام و دشمن پیامبرص و مسلمین گفته و می گویند، نمی فرمایید در اشتباه اند و دروغ می گویند؟! شما پیش قدم شوید!می دانید با این تهمت ناروا تا حال چقدر به بهائیان هموطن شما ستم شده؟! چقدر از ایشان به همین افترا کشته و حبس شده اند؟!
    سعید عزیزم! ایرانیان عزیز مسلمان در حال آشنایی با دیانت بهائی هستند و با خواندن آثار بهائی در حال درک این حقیقت اند که حقیقتاً دیانت بهائی وبهائیان ضد اسلام نیستند. شما هم در این خصوص تفکر فرمایید. به خدا بس است این همه بحث های تکراری! بیایید به مصداق آیهء مبارکهء قران مجید که جانم فدای کلماتش،
    مظاهر«اتقواالله و یعلمکم الله» گردیم تا خداوند به خاطر تقوی وقلوب پاکمان حقایق را به ما بفهماند. باور بفرمایید که هم در خصوص شما و هم درخصوص خودم و هم درخصوص دیگران این را عرض می کنم. فهم آیات کتب آسمانی وابسته به میزان خلوص و صفا و پاکی وتقوای قلوب و انصاف افکار وارواح ماست و نه وابسته به مجادله در قول واستدلال وکلام. فدای هر پاک دل منصف ، از هرآئین وعقیده ای.
    قلبت شاد وجانت آزاد باد

    1. masoud_kb نیم‌رخ
      masoud_kb

      سلام
      پاسخ به جلال گرامی
      ۱- اینکه ما از کتاب های مورد تأیید شما مدرک میاوریم نه به این دلیل است که می خواهیم خودمان قانع شویم. ما با مدارک بیشمار موجود در آیات و روایات معتبر شیعی قانع شده ایم. این مدارک برای این است که شما قانع شوید کسی که به عنوان پیامبر و رهبر شماست، سخنی گفته که خلاف ادعاهای خودش است. این کار هم در مناظرات و گفتگوها کاری کاملا طبیعی است و واکنش نسبت به این نوع استدلال نشان از بی تجربگی است. همیشه برای قانع گردن فرد مقابل باید از مباحثی سخن گفت که مورد قبول اوست.
      ۲- اما در مورد کلمه انتهت باید خدمتتان عرض کنم که گویا شما معنا را اشتباه برداشت کرده اید.
      همان گونه که ذکر کردید انتهت در لغت عرب به معنای پایان یافتن و خاتمه پیدا کردن است. اما اینکه شما می فرمایید اگر قبل از آن حرف یا حروف اضافه ای بیاید معنای آن عوض می شود، جای کمی بحث دارد. فرمودید اگر حروف “الی” و یا “به” قبل آن بیاید، معنایش “به چیزی انجامیدن و یا منجر به چیزی شدن” می شود. با این تفاسیر اگر بخواهیم لفظ جناب بهاءالله را معنا کنیم می شود سلام بر آن کسی که رسالت و نبوت به او انجامید؟؟!؟!! یا بی معنی تر از این؟!!!!معنایش چه می شود جلال گرامی؟ (ضمنا این را هم باید بگویم که “به” در این جمله به هیچ وجه پیشوند فعل نیست، بلکه به اصطلاح عربی، جار و مجرور است که به اسم(حضرت محمد (ص)) بر می گردد نه به فعل!!!)
      ما که با ترجمه ی لغوی شما هم نتوانستیم معنای بهتری پیدا کنیم. همچنین چنین حقی را هم نداریم. چون طبق فرموده رهبران بهائی خوانندگان به هیچ وجه حق تأویل و تفسیر و دستبرد در معنی و مفهوم بیانات ندارند و باید طبق لغت مصطلح ترجمه کنند.(گنجینه حدود و احکام(باب ۵۴))
      با این تفاسیر معنای بیان”الصّلوه و السّلام علی سیّد العالم و مربّی الامم الّذی به انتهت الرّساله و النّبوّه” جز آن چه گفتیم نمی تواند باشد. و بدین ترتیب هر آن چه درباره آمدن دین جدید گفتید، بی ارزش می گردد چون اعتقاد رهبرتان غیر از این است.
      …………………..
      ضمنا جلال گرامی شما بنده را متهم کردید به اینکه در مطالعه و تحقیق کوتاهی می کنم؛ اما می بینم که شما متنی را که از جای دیگر کپی کرده و در اینجا قرار داده اید، حتی یکبار هم بررسی نکرده اید. در ضمن متن به مخاطبی به نام سعید اشاره شده که گویا متن در جای دیگر برای او نوشته شده بود!!!!
      من مسعود هستم. اینجا هم کسی به نام سعید نداریم!!!!!
      ……………………
      به امید پاسخی روشنگر.

  7. جلال نیم‌رخ
    جلال

    در مورد سؤال دوم از لینک دوم کپی پیست می کنم: «درخصوص سیر تدریجی اظهار امرحضرت باب که هدف از آن آماده کردن مردم برای درک حقیقت بوده، حضرتشان می‌فرمایند: «نظر کن در فضل حضرت منتظر که چقدر رحمت خود را در حقّ مسلمین واسع فرموده تا آنکه آنها را نجات دهد. مقامی که اوّل خلق است و مظهر ظهور آیه انّی أنا الله چگونه خود را به اسم بابیّت قائم آل محمّد ظاهر فرمود.»[xvii] و نیز می‌فرمایند: «چون حدّ ِاین خلق را می‌دانستم از این جهت امر به کتمان اسم نموده بودم. این همان خلقند که در حقّ رسول‌الله (ص) که لامثل بوده و هست گفتند انّه لمجنون و اگر می‌گویند ما آنها نیستیم عمل آنها دلیل بر کذب قول آنهاست.»[xviii] به این دلیل حضرتشان در مرحله اوّل خود را باب نامیدند، سپس در همان اوایل در شهر مکّه و بعدها در مجلس علمای اسلام در حضور ناصرالدّین میرزا، ولیعهد محمّدشاه قاجار، در تبریز قائمیّت خود را اعلان، و در کتاب بیان فارسی که در ماکو به وحی الهی از قلم ایشان نازل شده است رسالت و تعالیم مستقل خود را بیان فرمودند و اعلام نمودند که منظورشان از بابیّت، بابیّت قائم موعود نبوده بلکه ظهور ایشان باب و مقدّمه‌ای برای ظهور بعد از ایشان بوده است، یعنی دومین موعود همۀ ادیان، حضرت بهاءالله، که در سال نهم ظهور حضرت باب امر خود را اظهار فرمودند.
    امّا حضرتشان با وجود حقیقت فوق، ازهمان اوّلین سال ظهورشان، ۱۲۶۰ هـ ق یا۱۸۴۴ میلادی، به خواصّ اصحاب خود که بالنّسبه به اشخاص عادی، مستعدتر وآماده تر و مورد اعتماد برای پذیرش حقیقت مقام موعود عزیز اسلام بودند، مقام مهدویّت وقائمیّت ونزول آیات وحیانی الهی خود را آشکارفرمودند وبه آن «مطالع انوار» و «سحرخیزان بیدار» امرفرمودند که حقیقت مزبوررا تا وقت مناسب که مردم مستعدّ قبول وتحمّل نورخورشید ظهورمربّی جدیدآسمانی شوند، مستوردارند. البتّه تصوّر بیشتر مسلمین از قائم آن بوده وبعضاً هست که ایشان یکی دیگر از ائمۀ اطهارند، امّا با توجه به احادیث مربوط به ظهور قائم معلوم می‌شود که قائم با کتاب جدید و شرع جدید می‌آید[xix]، یعنی قائم پیامبر جدیدی است که با ظهورش اسلام وهمۀ ادیان به هدف و کمال خود می‌رسند. همچنین علاوه برادّعای آشکار آیات وحیانی از همان سال اوّل در آثاری چون تفسیر سورۀ یوسف معروف به احسن القصص و تفسیرسورۀ کوثر و تفسیرسورۀ والعصر و امثال آن، که خود گویای مظهریّت ایشان ازهمان ابتداست، حتّی درتواریخ ضدّبهائی دوران قاجاریّه نیزکه بیش ازمردم عادی درجریان اموربودند، به آشکاری ِ مقام ایشان ازهمان ابتداء اشاره شده است. ازجملۀ آنها، درکتاب فتنۀ باب از اعتضاد السلطنه، به تصحیح وتحشیّۀ عبدالحسین نوائی، ص۲، می نویسد: «میرزا علی محمّدباب…هرکس رانزد خودمحترم وصدیقتر دانست… گفت آن مهدی صاحب الامر که مردم انتظارش را برند منم…» و در ناسخ التّواریخ[xx] می نویسد: «…و با خاصگان خویش گفت مهدی صاحب الامر که مردم انتظارش برند منم.»[xxi]

    1. masoud_kb نیم‌رخ
      masoud_kb

      سلام
      لطفا لطف نموده و در ذیل این پست مطالب مربوط به خاتمیت اسلام را مطرح کنید.
      بحث در مورد جناب سید باب در این آدرس پیگیری خواهد شد:
      http://haghighat.info/?p=61

  8. نیما کیهانی نیم‌رخ
    نیما کیهانی

    سلام جلال.

    زیاده گویی و پر حرفی، شما را از مسیر اصلی بحث با مسعود خارج کرده.
    ضمناً کپی کردن مطالب از سایت های دیگر، کاریست آسان، اما برای رسیدن به حقیقت، باید چشم دل را باز کنیم تا حقایق بر ما روشن گردند و به جای کپی کردن از فکر و وجدانمان استفاده کنیم.

    شما مقدمه ای کاملاً غیر منطقی ارائه دادید. البته این مقدمه از نظر شما منطقی ست؛ چون شما ابتدا بدون تحقیق و تتبّع مسائل را قبول میکنید و بعد از آن تازه میخواهید به دنبال تحقیق بروید. رهبران دینی، کسانی نیستند که بشود آنها را بدون تحقیق قبول کرد.

    بنده اگر بخواهم جناب بهاء الله را قبول کنم، ابتدا باید در خصوص او تحقیق کنم و وقتی صدق آن برایم روشن شد، او را بپذیرم. وقتی در سخنان جناب بهاء الله تناقض یافتم، خوب مشخص میشود که او از سوی خداوند نخواهد بود.

    وقتی سخن از خاتمیت در اسلام است، پس باید مدارک خاتمیت در اسلام را در کتب اسلامی جستجو کنیم، نه در کتب بهائی.
    اگر فردا شخصی بگوید اسلام آخرین دین نیست و در کتابی به خط خویش بنگارد که اسلام آخرین دین نیست، و صحت گفتارش را دستنوشته خود بداند، آیا راست گفته؟ کاملاً روشن است که بدون تحقیق در مسائل اسلامی، و فقط به جهت اینکه پدر و مادرتان بهائی بوده اند به بهائیت روی آورده اید.

    جلال عزیز،
    چگونه است وقتی مسعود سخنی از جناب بهاء الله در خصوص خاتمیت دین اسلام ذکر کردند و در آن کلمه ی “انتهت” بود، معنی خاتمیت نداشت؛ اما وقتی شما سخنی از جناب بهاء الله در کتاب “تسبیح و تهلیل” ذکر میکنید که در آن همین کلمه است، معنی خاتمیت میدهد؟؟!! این مطلب دو دلیل میتواند داشته باشد؛ یا اینکه کپی کرده های خود را کامل نخواندید و یا اینکه جهت شما در بحث فریب دادن است.
    ما برای روشن شدن حقیقت اینجا جمع شده ایم، لطفاً آن را کتمان نکنید.

    بار دیگر به آیه ی ۴۰ سوره احزاب بنگرید و لطفاً تفسیر آن را در منابع اسلامی ببینید، نه در منابع بهائی.

  9. جلال نیم‌رخ
    جلال

    دوست من، دوباره مطالب فوق را بخوانید و دقت کنید! کجای مطلبِ نوشته شده، انتهت مذکور در آیۀ تسبیح و تهلیل را به معنی خاتمیت گرفته که شما چنین نوشته اید؟ دوست من، مطلب روشن تر از آن است که در صدد ادامۀ پاسخ برآیید. چندین بار دوباره آن را بخوانید و به لینک هایی که تقدیم شد مکرر رجوع و تعمق کنید. طالبان حقیقی مقصود را می فهمند.
    نوشته اید: «وقتی سخن از خاتمیت در اسلام است، پس باید مدارک خاتمیت در اسلام را در کتب اسلامی جستجو کنیم، نه در کتب بهائی. اگر فردا شخصی بگوید اسلام آخرین دین نیست و در کتابی به خط خویش بنگارد که اسلام آخرین دین نیست، و صحت گفتارش را دستنوشته خود بداند، آیا راست گفته؟ کاملاً روشن است که بدون تحقیق در مسائل اسلامی، و فقط به جهت اینکه پدر و مادرتان بهائی بوده اند به بهائیت روی آورده اید.» یهودیان و مسیحیان نیز به سبک شما دینشان را آخر می دانند و به قران مجید کاری ندارند که فرموده حضرت موسی و مسیح آخری نیستند. لذا همان طور که در فوق نوشتید از ایشان نیز باید چنین استدلالی را بپذیرید.
    دوست من شما را به خدا می سپارم. خوشحال شدم که چند باری به سایتتان سر زدم. با تشکر

  10. نیما کیهانی نیم‌رخ
    نیما کیهانی

    سلام.

    اگر کمی تحقیق کرده باشید، به راحتی متوجه خواهید شد که کتب ادیان قبل از اسلام تحریف شده اند و تنها خداوند در قرآن است که خبر از جاودانگی آن داده است.

    کتاب آسمانی قرآن با همان شیوه که ویژه ی اوست ” بیان حقایق بسیار ، درون یک آیه کوتاه ” از این حقیقت نیز به تکرار یاد می کند و هر بار از دریچه ای تازه بدان می پردازد ، یکجا آئین خود را – معتدلانه ترین و پایدارترین می شمارد ـ

    سوره اسراء آیه ۹:
    ( اِنَّ هذا القُرآن یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوَم وَ یُبَشِّرُ المؤمِنین ) یعنی : همانا براستی این قرآن به آئینی مردم را راهنماست که دادگرانه ترین و استوارترین کیش می باشد و ایمان داران را نوید می دهد .

    جائی دیگر از خودش به عنوان ” هشدار دهنده ی همه زندگان ” یاد می کند – سوره یس آیه ۶۸ و ۶۹-:
    ( اِن هو الّا ذِکرٌ وَ قرآنٌ مبین لِیُنذِرَ مَن کانَ حَیّآ و یحِقَّ القَولُ عَلی الکافرین ) یعنی : این کتاب نیست مگر یاد آورنده ای گویا و قرآنی آشکارا ، تا هر کس که زنده باشد بیم دهد و کلام خدا درباره ی کافران به اثبات رسد.

    در سوره ابراهیم آیه ۵۲ نیز ” قرآن را برای ” تمامی انسانها ” کافی بشمار می آورد :
    ( هذا بَلاغ ٌلِلناسِ وَ لِیُنذِرُوا بِه و لِیَعلَموا اَنَّما هوَ اِلهٌ واحدٌ و لِیَذَّکَّراوُلوُاالالباب ) یعنی : این قرآن برای هدایت همه ی انسانها کافیست و بایستی بدان ترسانده شوند و هشدار شوند و بدانند که تنها اوست خدای یکتا و مردمان خردمند نیز از آن پند گیرند .

    دسته دیگری از آیات قرآن ، پیامبر را به عنوان ” فرجام انبیاء ” و ” فرستاده ی بسوی همه بشر ” نام می برد . در سوره۹ احزاب آیه۴۰ ، به دنبال رَدِ ایرادِ نکته گیران ، به ازدواج پیامبر با همسر پیشین پسر خوانده اش میفرماید :
    ( ما کانَ مُحَمَدٌ اَبا اَحَدِِ مِن رجالِکُم و لکن رَسولَ اللهِ و خاتمَ النَبیینَ ) یعنی: حضرت محمد پدرهیچیک ازمردانِ شما نیست ولی فرستاده ی خداو پایان دهنده ی پیامبران است .

    قرآن همچنین رسول اکرم را بر” تمامی آدمیزادگان ” مبعوث می داند- سوره اعراف آیه ی ۱۵۸ –
    ( قُل یا ایها الناس انی رسولُ الله الیکم جمیعا ) یعنی : بگو گروه انسان ها همانا من فرستاده ی خدا بسوی همگی شما – در هر مکان و هر زمان – هستم .
    همانند این آیات در قرآن کریم بسیار است .

    باز شما بگویید دین جدیدی باید بیاید!!!

    در پناه خدا و رهبرانتان محفوظ باشید.

  11. جلال نیم‌رخ
    جلال

    دوست من. نمی خواستم دیگر کامنتی بگذارم. این آخرین کامنت است. دوست من، از قضا در قران مجید خداوند تصدیق کتب قبل از اسلام را فرموده و تحریفی که فقط در مورد تورات در قران ذکر شده-ونه در مورد انجیل- فرموده در مواضعی خاص بوده است. مضافاً اگر حضرت موسی و مسیح از طرف خدا بوده اند و امت داشته اند و امتشان نیاز به هدایت در دورۀ دین خود داشته اند از عدالت خدا بدور است که اجازه دهد کتب ایشان تحریف شود. آیۀ انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون شاهد مقال است. از عجایب آن که بعضی علمای شیعه و سنی قران را تحریف شده میدانند و کافی است به کتاب اصول کافی و الاتقان سیوطی سری بزنید تا متوجه شوید. بنده اگر حضرت بهاءالله شهادت به عدم تحریف قران نداده بودند، از نظر منطقی نمی توانستم عدم تحریف را قبول کنم. کافی است نحوۀ جمع آوری قران مجید را در کتب اسلامی بخوانید و منصفانه قضاوت کنید. به هر حال حضرت بهاءالله مثبت همۀ کتب مقدسه اند. روحی فداء کلمات ربنا. بیشتر در منابعی که معرفی کردم دقت فرمایید. جهت اطلاعتان عرض می کنم که به سایت های ضد بهائی زیادی سر زده ام و سال هاست که مطالب تکراریشان را خوانده ام. تمنا دارم یک بار هم که شده منصفانه آثار بهائی را بخوانید. شما را به خدا می سپارم و اگر جوابی عنایت کنید، پاسخ نخواهم داد چه که در سایت هایی که لینکش را دادم به وفور پاسخ ها موجود است و نیاز به تکرار در اینجا نیست. دوستتان دارم. قربانتان جلال

  12. sasan نیم‌رخ
    sasan

    جلال جون سلام داداش خوبی؟!

    آقا دمت گرم، خوشم می یاد حس و حال داری زیاد می نویسیا…ایول…!

    ولی من دوست دارم هم شما هم مسعود خان یه کم کمتر بنویسین تا ما ها هم بفهمیم داداش، البته اگه ممکنه عزیزم.

    این مطلبی که تو پست قبلیت گفتی از اصول کافی و …. مدرکی ام داره عزیز؟

    مسعود جون داداشی!!!

    تو خودت نقد می کنی بعد خودت همون کار و انجام می دی عزیزم!

    قرار نشد پاس بدین به جای دیگه همین جا صحبت کنین خب…!!!

    دیگه هی آدرس این کامنت اون کامنت ندین جون عزیزتون.

    کل هم فدای همتون…با بای

  13. masoud_kb نیم‌رخ
    masoud_kb

    سلام
    ساسان عزیز
    من به جای دیگه پاس ندادم این آدرس که دادم مال همین سایته. بحث هم تازه اونجا شروع شده.
    خواستم دوتا موضوع با هم قاتی نشن.

  14. سارا نیم‌رخ
    سارا

    مسعود گرامی نوشته اید که” این مدارک برای این است که شما قانع شوید “اگر اینطور است پس شمامطالب جلال را یا نخوانده اید یا با دقت نخوانده اید چون قبلا خودتان را برحق دانسته اید اگر میخواهید ارشاد کنید دیگر چرا در مباحثه وارد میشوید بروید سر منبر وارشاد کنید رسم مباحثه آنستکه هر دوطرف بر مطالب یکدیگر بدون تعصب تفکر میکنند حال آنکه شما از قبل مطالب جلال را باطل دانسته اید فکر نمی کنید این دقیقا همان کاری بود که اهل کتاب در زمان ظهور حضرت محمد (ص) انجام دادند وحاصل آن بیخبری از حیات تازه ای بود که ظهور حضرت محمد برای بشریت به ارمغان آورد.

    1. masoud_kb نیم‌رخ
      masoud_kb

      سلام
      دوست عزیز؛ سارا گرامی
      منظور من از بیان این حرف این نبود که بدون مطالعه تصمیم گرفته ام. بنده بر حسب طبیعت تحقیق و آزاداندیشی، تمام آنچه جلال گرامی نوشته و چندین برابر آن را خوانده ام و سپس تصمیم گرفته ام. این تصمیم بر اساس مطالعات من روی منابع شیعی و بهائی بوده. هدف بنده از گفتن این عبارت، پاسخ به جلال گرامی بوده که نوشت چرا با اینکه ما شیعیان اعتقادی به سخنان رهبران بهائی نداریم، روی آنها استدلال می کنیم. اینکه من، اینجا، از قول رهبران بهائی مطلب می نویسم و استدلال می کنم برای این است که همه متوجه شوند خود رهبران بهائی هم در سخنان خود به نکاتی اشاره کرده اند که خلاف اعتقادات بهائیان است.
      از سوی دیگر اسلام برای اثبات خاتمیت خود نیازی به گفته های دیگران ندارد. این اصلا منطقی نیست که منِ مسلمان برای اینکه بفهمم دینم آخرین دین و پیامبرم آخرین پیامبر است، بیانات آنهایی را مطالعه کنم که می گویند دین جدیدی آورده اند. در نتیجه آوردن سخنان رهبران بهائی در موضوع خاتمیت (و یا هر موضوع دیگر) برای اثبات حقانیت اسلام نیست بلکه برای اثبات وجود اشکال و کاستی در بهائیت است.
      ………………………….
      منتظر پاسخی روشنگر هستم.

  15. جلال نیم‌رخ
    جلال

    ضمن تشکر از سارای عزیز، اگر چه تصمیم نداشتم مجدداً پاسخ دهم، اما به خاطر نکتۀ مهمی که سارای عزیز اشاره کرده اند و نیز به مصداق بیان مبارک حضرت علی ع عرفت الله بفسخ العزائم، مجدداً عرض می کنم دوست عزیزم پاسخ شما دقیقاً در دو لینک زیر و نظرات ذیل آن موجود است.
    http://new.noghtenazar.org/node/662
    http://new.velvelehdarshahr.org/node/58
    عدم دقت شما از جمله از اینجا معلوم است که ایراد می گیرید مسعودید و نه سعید و توجه نمی کنید که خود بنده نوشته ام مطلب مزبور را از سایت نقطه نظر عیناً کپی پیست کرده ام و لابد اسامی مذکور در آن متعلق به طرفین بحث بوده است. آن را اینجا آوردم تا شما مطالعه فرمایید و ببینید که اگر از بیان حضرت بهاءالله شاهد می آورید که «به انتهت الرساله و النبوه» و می گویید بهائیان حق تفسیر ندارند، باید تفسیر خود حضرت بهاءالله را نیز در خصوص این قبیل آیات قبول فرمایید. آنچه در فوق آمده تفسیر بهائیان نیست بلکه از خود حضرت بهاءالله است. خوب بخوانید فرموده اند: «اوست ختمی که بدء از او ظاهر واوست آخری که اوّل از او باهر و اوست مَظهر ِ یَفْعَلُ ما یَشاء و مَظْهَر ِ کلمه ی هوَ الاول والآخر و الظّاهر و الباطن» یعنی همۀ انبیاء دارای حقیقت واحد هستند و همه مظاهر اول و اخر و ظاهر و باطن هستند. همچنین در مورد حضرت باب فرموده اند: «ا نتهتِ الکتبُ إ لیَ” ا لبیا ن ِ وِ الرّ سلُ “باِ لّذی” سَمّیْته ِبعلیٍّ» که دقیقاً همان معنی در بارۀ حضرت محمد را دارد یعنی ظهورات سابق بر هر یک از ایشان به ظهور هر یک از ایشان منتهی شد و پس از هر یک از ایشان مربی آسمانی جدیدی خواهد آمد چنانکه پس از حضرت محمد حضرت باب و پس از ایشان حضرت بهاءالله آمدند و پس از حضرت بهاءالله نیز ظهورات ادامه خواهد داشت. شما همۀ اینها را درست نمی خوانید و دوستمان جناب نیما کیهانی می نویسند: «چگونه است وقتی مسعود سخنی از جناب بهاء الله در خصوص خاتمیت دین اسلام ذکر کردند و در آن کلمه ی “انتهت” بود، معنی خاتمیت نداشت؛ اما وقتی شما سخنی از جناب بهاء الله در کتاب “تسبیح و تهلیل” ذکر میکنید که در آن همین کلمه است، معنی خاتمیت میدهد؟؟!! این مطلب دو دلیل میتواند داشته باشد؛ یا اینکه کپی کرده های خود را کامل نخواندید و یا اینکه جهت شما در بحث فریب دادن است.» حال آنکه بنده هر دو را یک معنی کرده ام.
    باری دوست من اگر دلایلی را که برای مسألۀ خاتمیت می آورید محکم بود، چه حاجت بود که از آثار حضرت بهاءالله به دنبال تأیید دلایل خودتان استفاده کنید؟ بنده می دانم که جامعۀ اسلامی دچار چه مشکلاتی از برداشت اشتباه از آیۀ خاتمیت شده است. به طوری که نه مرحوم اقبال لاهوری و نه مرحوم شریعتی و نه مرحوم مطهری و نه دکتر سروش و دیگران نتوانسته اند گره آن را بگشایند:
    http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=6563&id=76325
    دوست من همان طور که در عنوان این مطلب در سایت «حقیقت» آمده واقعاً «دین جدیدی پس از اسلام آمده است». قربانتان گردم بیایید با انصاف و تقوی و منقطع از تقالید و تعصبات مطالبی را که حضرت بهاءالله در کتب وحیانیشان نوشته اند مطالعه فرمایید تا شاید حقیقت این دین جدید را دریابید. همچنین متوجه شوید تناقضی بین بیان حضرت بهاءالله در خصوص به انتهت الرساله و آیۀ خاتمیت در قران نیست.
    آنچه شما نوشته اید بارها در سایت های ضد بهائی مطرح شده و تکرار بحثها بی ثمر بوده است. سری به این سایت ها بزنید: الوهیت و چگونگی اعتقاد به خدا در آیین بهائی؛ ره یافتی به واقعیت جایگاه زن در بهائیت؛ بهائیت پیوند با بیگانه خصومت با ملت؛ ارتباط بهائیت با اسرائیل صهیونیسم؛ انجمن دختران ضدبهائیت رفسنجان؛ نشریه الکترونیکی افشا شماره ۱؛ به اصطلاح دین بهائی و سیاست؛ شناخت بهائیت در محیط اینترنت؛ بهائیت در گذر زمان و تصویر؛ پژوهشی پیرامون بهائیت مهدویت و رد فرق ضاله؛ بررسی و نقد بهائیت؛ بیائید کمی فکر کنیم؛ تحلیل جامع بهائیت؛ بهائیت در ایران؛ حقیقت بهائیت؛ سراب بهائیت؛ بهائی پرس؛ بهایی و؛ … بهائیت؛ سایت بهائی پژوهی؛ آشنایی با بهائیت؛ وحدت عالم انسانی؛ بهائیت افیون استعمار؛ مرزبانان دین؛ رهپویان وصال( مکاتیب انحرافی)؛ وبلاگ تخصصی مهدویت؛ حامیان شیطان؛ نشریه الکترونیکی افشا؛ – بهائیت حجاب در آئین بهائیت؛ وبلاگ بهائی پژوهی؛ منتظران مهدی؛ بهائیت و روسیه؛ بهشت بی نشان؛ انجمن شریف حجتیه وتهمت های ناروا؛ دریچه ای به سوی حقیقت بهائیت: http://okaliptoos.blogfa.com/
    http://bahaism.persianblog.ir/
    بارها مباحث تکراری امثال آن عزیزان را در آنجاها دیده ام. خوب بیش از این مزاحم نمی شوم و با آروزی قلبی پر از شادی حقیقی برای شما دوستان عزیز، دو حدیث از حضرت محمد روحی فداه را می آورم. امیدوارم این دو بیان که از خود آثار اسلامی است و طبق خواستۀ خود مسعود عزیز و نیمای عزیز است روشن کنندۀ معنای «انتهت الی…» و حقیقت واحد و اول و آخر بودن هر یک از انبیاء و اوصیاء، که در فوق تقدیم شد بشود. می فرمایند:«انا خاتم النبیین و انت یا علی خاتم الوصیین الی یوم الدین»؛ نیز: «انتهت الدعوه الیّ و الی علی لم یسجد احدنا لصنم قطّ فاتخذنی نبیّاً و اتخذ علیاً وصیا»(ص۶۴۸، کتاب «شبهای پیشاور» از سلطان الواعظین شیرازی).

    1. masoud_kb نیم‌رخ
      masoud_kb

      سلام
      جلال گرامی
      قبل از شروع: اینکه گفتم در متن نام سعید آمده منظورم این نبود که شما نباید متن را از جای دیگر کپی می کردید(که البته این خود جای بحث دارد)؛ هدفم این بود که بگویم شما متنی را که اینجا کپی کردید، حتی یکبار هم از رو نخواندید.
      اما پاسخ:
      اولا شما تحلیلی از خودتان(!) درباره فعل “انتهت” و پیشوندهای آن!!! آوردید که پاسخ داده شد. یعنی تحلیل عربی شما درست نبوده و تفسیر عبارت به نظر خودتان بود.
      ثانیا بنده پاسخ این سؤال را که چرا از منابع بهائی مدرک میاوریم هم در پاسخ به سارا گرامی دادم. گویا شما هم پاسخ های من را …
      ثالثا می فرمایید ما شیعیان مدارک کافی برای اثبات خاتمیت پیامبرمان نداریم. در پاسخ ابتدا می گویم مشکل اکثر بهائیان عزیز این است که منابع شیعی را مطالعه نکرده اند و تنها به تکه کاغذهایی که به دستشان می رسد بسنده می کنند. حال آن که منابع و تفاسیر روائی شیعه پر است از مدارکی که خاتمیت پیامبر اسلام را اثبات می کند. بنده مانند شما عمل نمی کنم که خواننده را لینک بدهم به این سو و آن سو؛ یک نمونه از این مدارک را می آورم. خواستید بیشترش را هم تقدیم می کنم:
      شیخ عالم ِ مفسر، امین الاسلام ابوعلی طبرسی ، دانشمند بزرگ شیعه ، در تفسیر کبیر خود ” مجمع البیان ” و حافظ نیشابوری و حافظ بخاری و حافظ ترمذی و حافظ نسائی و حافظ ابن مردویه ، رجال حدیث اهل سنت در کتب ” صحیح ” یا ” سُنَن ” خود آورده اند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود : ” مَثل من و مَثل انبیاء دیگر مانند مَثل ِ مردی است که کاخی ساخت و آن را از هر جهت کامل و زیبا نمود ، جز آنکه جای یک خشت را خالی گذارد آنگونه که هرکس وارد کاخ می شد و بدان می نگریست می گفت : ” چه زیباست ، فقط جای این خشت خالی مانده ” پس بدانید که من همان خشت آخرین کاخ انبیاء هستم و از اینرو پیامبران به من پایان یافتند . ”
      رابعا من نمی دانم این حرفهای شما چگونه با هم جمع می شود: شما می فرمایید منظور جناب بهاءالله آخر بودن پیامبر اسلام نبوده و همه ی پیامبران هم آخر بوده اند. اما سخن جناب اشراق خاوری، از معروف ترین و معتبر ترین مبلغین بهائی، در کتاب رحیق مختوم، جلد یکم درباره عبارتی از جناب بهاءالله شنیدنی است که می نویسد: نبوت به ظهور محمد رسول الله ختم گردیده و این دلیل است که شهور موعود عظیم(بهاءالله) ظهور الله است(!) و دوره نبوت به حضرت محمد منطوی و پیچیده گردید!!!!! جلال گرامی! شما بگو کدام را بپذیریم؟!!!!
      جناب بهاءالله پیامبر است؟ پیامبر اسلام آخرین پیامبر است؟! یا چیزی دیگر؟!!!
      و آیا با این تفاسیر می توان پذیرفت که دین جدیدی پس از اسلام آمده است؟!
      ……………………..
      منتظر پاسخی روشنگر هستم.

  16. sasan نیم‌رخ
    sasan

    آقا جلال داااااااااااااش این ضایه بازیا چیه ؟؟؟؟
    آقا از خودت متن بذار…….سعید کیه؟؟!!!

    تحری حقیقت کن عزیز دل من نه کپی و پیییییییییییییییس!!!!!

    البته من خیلی دوست دارما ولی می گم از خودت متن بذار یا لا اقل یه بار بخونش عزیزم

  17. تندخوانی نیم‌رخ

    ممنون بابت اطلاع رسانیتون.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *