عدم مشروعیت بیت العدل بدون حضور ولی امرالله

photo_2016-11-26_16-36-10

نظام رهبری کننده بهائیان در زمان حاضر سازمان و تشکیلاتی است به نام ” بیت العدل”.

این سازمان متشکل از نه نفر است که همگی باید مرد بوده و ظاهراً باید منتخب از میان بهائیان باشند.

مطابق نصوص و پیش بینی های رهبران بهائی ، مشروعیت بیت العدل به حضور ” ولی امر الله ” است. لیکن چون آخرین رهبر بهائیان یعنی شوقی افندی عقیم بود و بچه دار نشد، ” بیت العدل” اکنون به تنهائی بهائیان را اداره می کند و وظیفه قانونگزاری در بهائیت و تبیین و تفسیر نصوص بهائی به عهدۀ آنهاست.
اما این “بیت العدل” بدون” ولی امر الله” به گفته شوقی افندی در کتاب دور بهائی، “اساسش متزلزل” و الی الابد “بی اعتبار” است.

حال بهائیان می مانند و نظام رهبری و به ظاهر دینی که الی الابد بدون اعتبار و ارزش شده است.

حلقه های یک زنجیر (۲)

photo_2016-09-01_18-51-24

خانم روحیه ماکسول، همسر آمریکایی جناب شوقی افندی (ولی امر بهائیان) است که در مورد ارتباط بهائیت با اسرائیل ابراز داشته: “من ترجیح می دهم که جوان ترین ادیان (بهائیت) از تازه ترین کشورهای جهان (اسرائیل) نشو و نما نماید و در حقیقت باید گفت آینده ما (یعنی بهائیت و اسرائیل ) چون حلقه های زنجیر بهم پیوسته است” (اخبار امری دی ماه ۱۳۴۰ شماره ۱۰، شماره صفحات مسلسل ۶۰۱، ژانویه ۱۹۶۲)

واقعاً چشم مردم مستضعف جهان بویژه ملت آواره فلسطین به این کلمات روشن باد!!! حتماً شایسته است که تمامی محافل بهائی جهان این جمله سرکارخانم را بر سر در ورودی مراکز خویش نصب کنند تا خیلی صریحتر “متحدان اسرائیل ” شناسائی شوند و آرمانهای بهائیت واضح گردد و معلوم شود که اهداف بهائیت چیست؛ که با اهداف دولت اسرائیل چون حلقه های یک زنجیر به هم پیوسته است!

شوقی آمد، اما کسی را نیاورد!

56

دهم اسفند سالروز تولد جناب شوقی افندی است. بجاست به همین مناسبت کمی بیشتر با ایشان آشنا شویم.

جناب شوقی در تاریخ ۱مارس۱۸۹۷ میلادی به دنیا آمد. ایشان نوه ی دختری جناب عبدالبهاء می باشد. ایشان بر طبق وصیت نامه ی جناب عبدالبهاء(الواح وصایا) در تاریخ ۲۸نوامبر۱۹۲۱ میلادی به عنوان اولین ولی امر جامعه ی بهائی شد و بر طبق همین وصیت نامه قرار شد بعد از شوقی افندی، فرزندان پسر از نسلش یکی پس از دیگری به عنوان ولی امر بهائیان باشند که اگر ولی امر نباشد وحدت بهائیان به خطر می افتد و بنیان جامعه ی بهائی متزلزل خواهد گردید و از منزلتش کاسته می شود و ولی امر عضوی است که هیچ گاه عزل و برچیده نخواهد شد.(کتاب دور بهائی)

بر طبق این پیش بینی از جناب عبدالبهاء، شوقی افندی ولی امر بهائیان شد اما از آنجا که شوقی عقیم بود و فرزندی نداشت، بعد از مرگش بهائیان بدون ولی امر ماندند و تمام پیش بینی های عبدالبهاء برای هدایت بهائیان بر طبق کتاب الواح وصایا پوچ از آب درآمد.

حال سؤال اینجاست که مگر می شود رهبری الهی باشد اما برای هدایت قومش به گونه ای پیش بینی کند که پیروانش بدون رهبر بمانند؟!

شاید عقیم بودن شوقی از ناحیه خداوند برای آن بوده که مردمان، رهبران راستین را از دروغین راحت تر تشخیص دهند.

telegram4

حلقه های یک زنجیر

816226455_55111

خانم روحیه ماکسول، همسر شوقی افندی، نخستین ولی امر بهائیان تاکید نموده است: “…ما به اینجا (اسرائیل) تعلق داریم اگر قرار باشد قائل به تمیز و امتیاز هم شد، من ترجیح می دهم که جوانترینِ ادیان در یکی از تازه ترین کشورهای جهان نشو و نما نماید و در حقیقت باید گفت آینده ما چون حلقات(حلقه های) زنجیر به هم پیوسته است.” (مجله اخبار امری سال ۱۳۴۰ شماره دی ماه). جناب شوقی افندی در لوح نوروز ۱۰۸ بدیع،تاسیس مرکز بهائیت در اسرائیل را تحقق وعده الهی میداند… اسناد متعدد دیگر هم بر همکاری صمیمانه و خارج از حد معمول میان شوقی افندی و دولت اسرائیل وجود دارد. دولتی که از تشکیل تا کنون هیچ ارتباط عملی و شعاری با شعارها و آموزه های بهائی ندارد و این خیلی عجیب است.
و حال این سوال بیشتر قوت میگیرد که چرا دولتی که تا این حد با سران بهائی رابطه صمیمی و دوستانه دارد، اجازه تبلیغ بهائیت در اسرائیل را نمیدهد؟ آیا این دوستی مشکوک نیست؟

داعیه داران تساوی پاسخ دهند!

tasavi

داعیه داران تساوی پاسخ دهند!

تساوی حقوق زن و مرد!
این شعار نیست، این یک هدف و یا آرزو هم نیست.
باید به شما مژده دهم، بالاخره با تلاش چندین نفر از مردان و زنان تاریخ، این آرزوی دور و دراز بشریت، این هوای خنک و مطبوع “تساوی حقوق انسانیت بدون توجه به جنسیت” بر صورت داغ دیده و رنجور اَبناء بشر به خصوص بانوان عزیز وزیده است و زین پس، از تلألؤ انوار پُر برکت این افراد، حقوق زنان و مردان در سرتاسر این کره خاکی به احترام گذارده خواهد شد.
چرا که آنقدر همین زحمت¬کشان اصلی این عرصه به زیبایی و با درایت، با عمل و رفتار خودشان این اصل اصیل را به اثبات رسانده اند که دیگر هیچ بنی بشری به خود اجازه ی تضییع حقوق جنس مؤنث را نخواهد داد و پیوسته آدمیزادان در تحقّق بیش از پیش این آرزو کمر همّت خواهند بست.
آری چقدر قشنگ است که ما این شعارهای زیبا و وعده های پر طرفدار را به عدّه ای بدهیم و اصرار بورزیم که ماییم نخستین کسانی که برای این هدف قدم برداشته ایم و هزینه داده ایم؛ آری قشنگ است…
امّا اگر در حد یک شعار و یک تابلوی تبلیغاتی برای فریب اَذهان تشنه ی تساوی حقوق زن و مرد به کار برود چه بسیار زشت و کریه خواهد بود!
و حال اگر پیدا شود این مدّعیان طلایه داری این جنبش و حرکت به سمت تساوی حقوق چه کرده اند و با این پرچم عدّه ای را به دور خود و مسلک قلّابی خویش دعوت کرده اند، بر خلاف افکاری که فریاد می زنند، پیوسته و در گاه گاه مختلف، آنجا که پای هوس، و منافع شخصی و یا جناح و یا جنس مذکر به میان می آید، زیرکانه پرده ی ریاکاری و تفسیر و توجیه را بر رفتار متناقض خود می افکنند و کارهای زشت خود را توجیه می کنند، چه رسوایی شنیعی بر دامان کُنش¬گران واقعی این عرصه، یعنی جنبش تساوی حقوق زن و مرد خواهد نشست. نه تنها بر این عده، بلکه بر تاریخ بشریت بسیار سخت خواهد بود تا از کسانی نام ببرد که داعیه ی دیانت داشتند و بی دین بودند، داعیه ی تساوی و عدالت داشتند و پیوسته بر خلاف آن رفتار کردند، ادعای انسانیت داشتند و …
آری سخن از بهائیت است…
گروهی که اعتقاد خود را به دروغ دین می خوانند!
گروهی که به دروغ شعائر زیبایی را به خود نسبت می دهند!
گروهی که خود را اولین کسانی می پندارند که در جهت نشر افکار به ظاهر زیبایشان تلاش کرده اند!
گروهی که به دروغ دم از تساوی حقوق زن و مرد می زنند و پی در پی و لا به لای تاریخ و هم اکنون، لاف تساوی زده اند، همین بهاییتی است که اساس مشروعیتش بر “تساوی حقوق زن و مرد” استوار است و با اینکه در جای جای حرفها و لاف هایشان پر است از تساوی حقوق زن و مرد، آنگاه که پای دموکراسی و تساوی حقوق زن و مرد در انتخابات دوره ای شان اجازه ی کاندیداتوری هیچ جنس مؤنث، هیچ بنی بشر دختر و بانویی را نمی دهند و با انواع و اقسام توجیهات بعضاً خنده آور، سعی در پیچاندن و پرده پوشی این گاف برزگشان می کنند؛
که البته تقصیر خودشان نیست؛ همان طور که اشاره شد اساس اعتقادشان به ایشان چنین دستوری داده است.
در لا به لای همه ی شعارهای به ظاهر قشنگی که دم از حقوق زنان می زند عباراتی¬ست که افکار انسان های آزاد اندیش را به سادگی به چالش می کشد:
اولین چالش اینکه با وجود این تعلیم (تساوی بین زن و مرد)، چرا خانم ها از عضویت در بیت العدل محروم هستند؟ چنانکه در کتاب اقدس می خوانیم: اعضای بیت العدل باید از بین مردان انتخاب گردند! [۱] و جالب اینکه در چرایی آن، جناب عبدالبهاء گفته است که حکمت این موضوع در آینده ظاهر خواهد شد!!! جناب شوقی افندی نیزدر پاسخ به همین سئوال از سوی یکی از بهائیان، در پیام ۵ جولای ۱۹۴۷ گفته است: «مردم باید بپذیرند که نساء صلاحیت عضویت در بیت العدل عمومی را ندارند…»
بهائیت از یک طرف در طبل تساوی حقوق زن و مرد می کوبد و فریاد برمی آورد که فقط ما این تساوی را رعایت کرده ایم اما وقتی به مرحله عمل می رسد حتی در مهم ترین مرکز تجمعش یعنی بیت العدل، زنان را از عضویت در آن محروم می نماید!!!
همچنین در دورانی که یکی از مظاهر رعایت تساوی حقوق زن و مرد، انتخاب شدن در پارلمان ها شناخته می شد، جناب عبدالبهاء با یک جمله زنان را از انتخاب شدن در محافل روحانیه بهائیه که به منزله پارلمان داخلی است، محروم کرده: «… و در لوح مبارک دیگر نازل: در بلاد شرق در هر بلده و قریه که عدد مؤمنین از رجال از سن بیست و یک و مافوق آن نه تجاوز نموده محفل روحانی در نهایت روحانیت و صفا و حکمت و متانت تاسیس گردد و حضرات اِماء الرحمن منتخِب اند نه منتخَب …» [۲]
از جمله چالش های دیگر آنجاست که جناب عبدالبهاء اجازه نمی دهد زنان ولی امرالله شوند:
«ای یاران مهربان، بعد از مفقودی این مظلوم باید اغصان و افنان سدره مبارکه و ایادی امرالله و احبّای جمال ابهی توجّه بفرع دو سدره که از دو شجره مقدّسه مبارکه انبات شده و از اقتران دو فرع دوحه رحمانیّه بوجود آمده یعنی (شوقی افندی) نمایند زیرا آیت اللّه و غصن ممتاز و ولیّ امرالله و مرجع جمیع اغصان و افنان و ایادی امرالله و احبّاء اللّه است و مبیّن آیات اللّه و من بعده بکراً بعد بکر یعنی در سلاله او.» [۳]
یعنی بعد از جناب شوقی که اولین ولی امر در بهائیت است، فقط فرزندان پسر از نسل او می توانند به این مقام برسند!!
از این دست تناقض در خصوص عدم رعایت تساوی حقوق زن و مرد در بهائیت ـ که داعیه دار این تساوی است ـ بسیار به چشم می خورد که در این مقال مجال ذکر آن نیست.
آری، همین گفته هاست که محقق را در شناسایی بهتر بهائیت رهنمون می شود و می یابد که بهائیت نه تنها دین الهی نیست، بلکه از بسیاری از امتیازات مکتب های بشری نیز محروم مانده است.

منابع:
۱- این مطلب در کتاب اقدس و گنجینه ی حدود و احکام ص ۲۱۹ آمده است.
۲- گنجینه حدود و احکام، ص ۶۰
۳- الواح وصایا، صفحات ۱۱ تا ۱۴

آئین چراغ، خاموشی نیست؛

آئین چراغ، خاموشی نیست؛
۱۷ مرداد، روز خبرنگار مبارک باد.
سیل پیامک های فدایت شوم… ارسال الواح رنگارنگ… با ادبیات پر طمطراق… و واژه هایی از قبیل “تو چقدر خوب و عزیزی…”! اینها چیزهایی است که برای پاس داشت خبرنگاران، این قشر زحمتکش جامعه، در هفدهمین روز از مرداد سرازیر می شود و روزشان را تبریک می گوییم؛ اما…
بعید است که هر کدام از ما روزانه در ملاقات ها و مکالمات روزمره چند بار با این پرسش مواجه نشده باشیم که چه خبر؟ و پاسخ ها هم عموماً خبری نیست! به قولی در این بی خبری، خبرنگاران چه کار سختی در پیش دارند! واقعیّت این است که خبرنگاری از جمله کارهای سخت و دشوار است و در قانون هم در ردیف مشاغل سخت آورده شده که بدون عشق و علاقه در مواجهه با موانع و دشواری های طبیعی و غیر طبیعی به سختی بتوان در آن موفق شد، آن هم در جامعه ای که عموماً طرف مقابل بیشتر علاقه مند به منولوگ باشد تا دیالوگ!
در این آشفته بازار، خبرنگاران که رسالت انتقال اطلاعات دقیق، صحیح و سریع، و نیز گزارش حقیقت ها را به مردم بر عهده دارند، وجدان زنده و دیدگان بیدار پیشرفت جامعه اند.
به همین مناسبت توجه شما را به خبری بسیار مهم که برای بسیاری از هموطنان مان حیاتی است، جلب می کنم:
جناب عبدالبهاء (دومین پیشوای بهائیان) سال ها پیش وعده ی ولی امرهای متوالی را بعد از شوقی افندی (اولین ولی امرالله بهائیان) به بهائیان دادند که خواهند آمد و حافظ و مروج و مبین نصوص الهیه خواهند بود
اما از آن جایی که عقیم بودن جناب شوقی افندی نه تنها وعده ی جناب عبدالبهاء را باطل کرد، بلکه امروزه کلّ بهائیت را زیر سؤال برده است. چراکه در پی این بی ولی امر بودن در بهائیت، بهائیان زیادی صف جدا کردند. گروهی از ایشان یکی از ایادیان امر به نام «چارلز میسن ریمی» را که در زمان شوقی افندی رئیس هیئت بین المللی بهائی بود، به ولایت امر برداشتند. آن ها در عصر حاضر، در گوشه و کنار دنیا، از جمله ایران، وجود دارند و نشریاتی در اثبات مقامی ریمی و رد بیت العدل حیفا نشر می کنند و اخیراً در ایران موفق به تأسیس محفل های محلّی و ملّی هم شده اند و نزدیک است به ریاست ریمی، بیت العدلی هم تشکیل دهند. چه مناسب است یادآوری این کلام جناب عبدالبهاء در چنین اوضاعی:
“اگر بهائیان دو فرقه شوند و هر یک بیت العدلی بنا کنند و مخالفت یکدیگر نمایند هر دو باطل است.”
گروهی دیگر، دست از بهائیت شستند و جوانی از بهائیان خراسان و محصّلان دبیرستان البرز تهران را به عنوان حضرت سماء الله الاعظم به پیشوایی برداشتند. وی که “جمشید معانی” نام دارد، فعلاً در اندونزی به سر می برد و خود را ظهور تازه ای پس از بهاء الله می شمارد و نظم نوینی را آورده است.
از همراهی شما با این بخش خبری سپاسگزارم.

پاورقی ها:
۱. نظر اجمالی در دیانت بهایی ص۳۸
۲. بدایع الآثار، میرزا محمود زرقانی ص۱۱۹

لوح فاطمی، هدیه آسمانی

کرامت انسان های والا مقام به چیست؟

بزرگی شخصیت آن ها چگونه آشکار می شود؟

اگر خداوند متعال با کسی سخن گوید و او را مورد خطاب خود قرار دهد، ارزشمند بودن وجود او را می رساند. خداوند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را مورد خطاب قرار داده و قرآن که عین کلام اوست، بر رسولش نازل کرده است.

لذا شأنی از شرافت پیامبر صلی الله علیه و آله با نزول آیات رحمانی قرآن آشکار می گردد.

خداوند بر حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز «حدیثی قدسی» توسط پیامبر صلّی الله علیه و آله و جبرئیل فرو فرستاده و هدیه کرده است که به حدیث لوح فاطمه نیز مشهور گردیده است.

خوب است ماجرای این حدیث را از بیان مبارک امام ششم حضرت صادق علیه السلام به نقل از (صفحه ۴۷۱ جلد دو اصول کافی) بشنویم. پدرم امام باقر علیه السلام به جابربن عبدالله انصاری (از اصحاب و یاران رسول خدا که تا زمان امام باقر علیه السلام زیسته است) فرمودند: من با تو کاری دارم، چه وقت برایت آسان تر است که تو را تنها ببینم و از تو سؤال کنم؟ جابر با رعایت آداب ادب می گوید: هر وقت شما بفرمایید. بالاخره روزی را با هم به خلوت نشستند. امام فرمودند: می خواهم درباره آن لوح بدانم، همان لوحی که تو در دست مادرم فاطمه دیده ای! برایم بگو! تعریف کن! در آن لوح چه نوشته بود؟

جابر پاسخ داد: مولایم! خدا را شاهد می گیرم که من در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله برای عرض تبریک تولد امام حسین علیه السلام خدمت مادرتان شرفیاب شدم. بر دستان مادرت لوح سبز رنگی دیدم و گمان کردم از جنس زُمرّد باشد. مکتوبی سفید و نورانی بود. عرض کردم: پدر و مادرم به قربانت، این لوح چیست؟

 مادرتان این گونه از آن یاد کردند: این لوحی است که خداوند بر پیامبرش اهدا نموده. اسم پدرم، همسرم، دو پسرم و تمام جانشینان از فرزندانم در آن نوشته شده است. و پدرم آن را به عنوان مژدگانی به من عطا کرده است. آن گاه مادرتان آنرا به من دادند، آن را خواندم و رونویسی کردم: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفِیرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِیلِهِ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِینَ… ( این نوشته ایست از جانب خدای نفوذ ناپذیر با حکمت قرین، برای محمد صلّی الله علیه و آله که نبیّ او، نور او، سفیر او، حجاب او و راهنمای اوست.) جبرئیل با این لوح از جانب پروردگار عالمین بر پیامبر نازل شده است. سپس خداوند به پیامبری رسول خدا و به وصایت تمام جانشینانش اشاره می کند. اسم تک تک آن ها را می آورد و آن ها را با ویژگی هایی گرانقدر می ستاید. امام حسین علیه السلام را دارای بالاترین مقام در بین شهدا معرفی می کند… امام حسن عسکری علیه السلام را مخزن علم خود معرفی می کند و در پایان به آخرین وصی پیامبر از امامان معصوم اشاره می شود:

وَ أُکْمِلُ ذَلِکَ بِابْنِهِ م‏ ح ‏م ‏د (محمد) رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ عَلَیْهِ کَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أَیُّوبَ… (و تکمیل می گردانم  امامت را به فرزند امام حسن عسکری علیه السلام ، م ح م د (محمد) و بر این فرزند امام حسن عسکری علیه السلام، کمال موسی، شکوه عیسی و صبر ایوب است.)

امام باقر علیه السلام به جابر فرمودند:

ای جابر آن را بر من عرضه می داری؟ گفت: آری

آنگاه پدرم (امام باقر) به همراه جابر به منزل او رفتند. جابر لوح را آورد. حضرت فرمودند: ای جابر لوح در دست تو باشد به نوشته ی خود نگاه کن و من مطابق اصل نسخه می خوانم. جابر در نسخه ی رونویسی خویش نگریست و پدرم قرائت کردند. حتی حرفی با حرفی اختلاف نداشت.

 

حدیث لوح فاطمه سند محکم الهی بر امامت دوازده معصوم

این ماجرا به حدیث لوح جابر نیز معروف گشته و صحت ماجرا را دو امام بزرگوار نقل کرده اند و از طریق جابر نیز که مورد اعتماد ائمه علیهم السلام بوده و از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله تا امام باقر علیه السلام را درک کرده، بیان شده است. که البته این ماجرا شاهد دیگری است بر عظمت بانوی یگانه ی عالم، زیرا او تنها زنی است که خداوند او را این گونه مورد خطاب قرار داده و جبرئیل چنین هدیه ای برای چشم روشنی فرزند آخرین پیامبرش تقدیم نموده است. خداوند در این لوح تمام فرزندان این مادر را برگزیده و برای هدایت انسان ها انتخاب فرموده است. و وعده فرموده که (دین و) امامت را با فرزند امام حسن عسکری علیه السلام که مهر و رحمت برای اهل عالم است تکمیل می کند. آن کسی که همچون موسی با استقامت بر فرعون های زمان پیروز می شود و انسان ها در مهر و عدالتی که او می گستراند رستگار می گردند.

چه عظمت و شخصیتی والاتر از این  برای حضرت زهرا سلام الله علیها!

… و دشمن که از حقانیت این مکتب آگاه است، برای پوشش ادعاهای باطل خود حتی از همین اسناد الهی سؤ استفاده می کند. فرقه های جعلی و ساختگی همواره برای تثبیت ادعاهای خود مجبورند به شواهد و آیات و روایات حق متمسک شده تا با تقطیع و تحریف آنها به اهداف شوم خود نائل گردند.

 

سوء استفاده فرقه بهائیت

در میان مدعیان دروغین مهدویت، میرزا حسینعلی نوری مازندرانی در نوشته های خود به این حدیث قدسی اشاره کرده؛ وی پس از تأیید آن، برای اثبات مهدویت میرزا علی محمد و اغفال طرفدارانش، این روایت را تقطیع و تغییراتی را به نفع خود (رهبر بهائیان) در آن وارد کرده است. اگر چه خورشید حق همواره پشت ابر باقی نمی ماند.

 وی در کتاب ایقان (صفحه ۱۹۰) در شرح حالات میرزا علی محمد و برای اثبات قائمیت (امام زمان بودن) او می گوید: “عَلَیهِ کَمالُ مُوسی وَ بَهاءُ عیسی و صَبرُ اَیُّوبَ فَیَذِلُّ اولیاؤُه فی زَمانِهِ و تُتَهادی رُؤُوسُهم کَما تُتَهادی رُؤوسُ التُّرکِ و الدَّیلَمِ فَیُقْتَلُونَ و یُحرَقُونَ”

(بر اوست کمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب، پس در زمان او دوستان من ذلیل باشند و سرهای ایشان مانند سرهای ترک و دیلم به هدیه فرستاده شود. ایشان کشته و سوزانیده خواهند شد.)

در حالیکه کوچکترین نشانه در مقدمه و مؤخره این حدیث شریف نیست که به مقصود میرزا حسینعلی تناسب و سنخیّت داشته باشد. چگونه وی به خود اجازه می دهد این حدیث قدسی را که مستندترین سند در اثبات امامت و ولایت نزد شیعیان و مؤید قائمیت و مهدویت حضرت محمدبن الحسن العسکری بوده است را مصادره به مطلوب شیطانی خود کند و میرزا علی محمد شیرازی را دارنده این صفات ارزشمند الهی بداند و پیروان گمراه وی را به عنوان شیعیان امام زمان علیه السلام قلمداد کند؟ اگر میرزا حسینعلی نوری کمی صداقت می داشت، کل حدیث لوح حضرت فاطمه و اسناد و مدارک آن را نقل می کرد: آنجا که خداوند اسم دوازده جانشین خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله که نسبشان به حضرت فاطمه سلام الله علیها می رسد را معرفی و به امام دوازدهم با نام خاص و اسم پدرشان، امام حسن عسکری علیه السلام اشاره می فرماید. در حالی که میرزا علی محمد فرزند میرزا رضا بزّاز شیرازی است، نام مادرش فاطمه بیگم می باشد[۱] و نه در سامرا بلکه در شیراز متولد شده است.

و از جانب دیگر کدام یک از صفات این انبیاء الهی در این شخص وجود داشته است:

میرزا علی محمد چه نشانی از صبر حضرت ایّوب داشته است وقتی که در سال ۱۲۶۰ قمری بعد از ادعای بابیت امام زمان، در برابر یک سیلی حاکم شیراز ادعای خود را انکار و توبه می کند[۲] و یا در سال ۱۲۶۴ قمری در مجلس ناصر الدّین میرزا در تبریز در برابر چند ضربه شلاق از ادعاهای دروغین خود دست کشیده و توبه می کند و کتباً اعلام می دارد: “مرا مطلق علمی نیست که منوط بر ادعایی باشد” و صراحتاً در نوشته های خود اعتراف می کند که امام دوازدهم، محمد ابن الحسن العسکری است.[۳]

میرزا علی محمد چه نشانی از کمال حضرت موسی و بهاء حضرت عیسی داشته است؟ وقتی که به کتاب های او که ترشح همه ی افکار و عقائد اوست، مراجعه می کنیم مملو از ادعاهای گوناگون و متضاد، احکام غیر عملی و غیر انسانی و غلط های دستوری و لغوی می باشد.

 

گوهر لوح زرّین

ذرّه ای از این ویژگی های مهدی موعود ادیان الهی و نشانه های انبیای الهی که در لوح زرّین فاطمه سلام الله علیها آورده شده، در میرزا علی محمد شیرازی و دیگر رهبران بهائیت و در تمامی مدعیان دروغینی که در زمان های مختلف از تاریخ اسلام، ادعای امام زمانی کرده اند، وجود نداشته است.

… و ما با شناخت و معرفتی که از امام عصر علیه السلام داریم، تجلّی و ظهور تمام صفات انبیاء را مختص به وجود مقدس آن حضرت می دانیم. و امید داریم که خداوند تبارک و تعالی به سبب شرافت مقام حضرت فاطمه سلام الله علیها، دشمنان فرزندش امام عصر علیه السلام را رسوا نماید و ظهورش را اذن فرماید.



[۱] ـ آئین باب، صفحه ۴٫

[۲] ـ تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۴۱٫

[۳] ـ کشف الغطاء، صفحه ۲۰۴ و ۲۰۵

گزارشی از یک گفتگو پیرامون عضویت زنان در بیت العدل

با اعلام اسامی اعضای بیت العدل اعظم الهی در رضوان ۲۰۱۳ و مشاهده عکس ۹ نفرمرد انتخاب شده ، یک بار دیگر صدای گروهی از خانم ها در اعتراض به عدم حضور زنان در بیت العدل بلند شد و صفحه فیس بوک جناب عرفان ثابتیو جناب حسن ممتاز سروستانی جولانگاه بحث و گفتگو در این موضوع گردید ویاد آور مقالات آقای تورج امینی (اینجا واینجا) در سال ۸۵ در سایت «نگاه » وبحث و گفتگو های پیرامون آن شد.بحث از اینجا آغاز شد که دیانت بهایی زن و مرد را از نظر حقوق مساوی اعلام کرده وهیچ امتیازی بین آنها قرار نداده است.

حضرت عبدالبها میفرمایند:« . . . و همچنین وحدت نوع را اعلام نمود که نساء و رجال کل در حقوق مساوی و به هیچوجه امتیازی در میان نیست زیرا جمیع انسانند فقط احتیاج به تربیت دارند، اگر نساء مانند رجال تربیت شوند هیچ شبهه ای نیست که امتیازی نخواهد بود. . . »

ایشان در جایی دیگر میفرمایند :« . . . برخی معترفند که زنان از لحاظ توانایی با مردان مساوی نیستند و در خلقت ضعیف تر از مردان خلق شده اند . این وهم صرف است ، تفاوت مراتب زن و مرد بعلت تفاوت در امکان تحصیل است . تا زمانی که زنان از حقوق و امتیاز پیشرفت مادی محروم باشند وضع به همین منوال است و نهایتاً اینکه تا مساوات تامه بین اناث و ذکور در حقوق حاصل نشود عالم انسانی ترقیات خارق العاده ننماید . . . »

با توجه به بیانات فوق این سؤال به طور طبیعی مطرح است که با وجود این تعلیم، چرا خانم ها از عضویت در بیت العدل اعظم محروم هستند؟پاسخ مشخص اینکه بر اساس آیات کتاب مستطاب اقدس ، اعضای بیت العدل اعظم باید از بین مردان انتخاب گردند و در چرایی آن ، حضرت عبدالبها فرموده اند که حکمت این موضوع در آینده ظاهر خواهد شد. حضرت ولی امرالله نیزدر پاسخ ،به همین سئوال از سوی یکی از احبا در پیام ۵ جولای ۱۹۴۷فرمودند :« مردم باید بپذیرند که نساء صلاحیت عضویت در بیت العدل عمومی را ندارند از آنجا که حضرت عبدالبها فرمودند حکمت این موضوع در آینده ظاهر خواهد شد، ما با اطمینان به صحت مطالب ، باید آن را قبول نماییم ولی نمیتوانیم برای فرو نشاندن اعتراض حامیان نهضت زنان توجیهی ارائه دهیم . . . »

بنابراین در هیچیک ازنصوص به علت واقعی عدم حضور زنان دربیت العدل اشاره نشده است و بیت العدل اعظم نیز که قرار است رافع مشکلات بین احبا باشد در این رابطه سکوت اختیار نموده است و همین سکوت به احبا اجازه داده است تا در این رابطه وارد بحث شوند و اعلام نظر نمایند.

گزارش زیر خلاصه ای از گفتگو های مفصل و جالب توجه انجام شده در صفحات فیس بوک بین تعدادی از احباست تا نظر شما چه باشد ؟برخی از احبا با قرار دادن کامنت و یا تاٌیید کامنت های داده شده به عدم حضور زنان در بیت العدل اعظم انتقاد داشتند و با جملاتی مانند : « . . . چرا همه مرد هستند ؟. . . این تناقض باید حل گردد !. . . چرا یه زن توشون نیست ؟. . . چرا خانمها در این عکس غایب هستند ؟. . . همه مرد ! ! . . . همیشه آقایان در رأس امور بوده و خواهند بود ! . . . خدا هم زن ستیز است ! . . . »

وامثال آن مخالفت خود را با این حکم اعلام کردند.دکترعرفان ثابتی به عنوان متولی این بحث در کامنت های متعدد خود حکم عدم عضویت زنان در بیت العدل را به چالش کشیدند و با ذکر جملاتی همچون :  « این حکم استثنایی است و با دیگر تعالیم بهایی همخوانی ندارد »   «متأسفانه این مشکل وجود دارد » « این حکم با اصل برابری  حقوق مدرن همخوانی ندارد » و مطالبی از این دست ، بازار بحث را گرم نگه داشته و وعده میدهند که این مشکل بتدریج وبه مرور زمان حل خواهد شد و بیت العدل اعظم با تفسیر کتاب اقدس و تعمیم کلمه رجال به خانمها ، راه را برای ورود زنان به بیت العدل باز خواهد نمود.

اما در این میان جناب حسن ممتاز سروستانی در صفحه فیس بوک خود ضمن انتقاد از خانم درسا سبحانی ، ایراد به تعالیم و احکام بهایی و تبعیض آمیز و نادرست خواندن آنرا ، نوعی تناقض در ایمان به حساب آورده و میگویند :

«. . . وقتی دیانت بهایی را قبول کردی و به آن معتقد شدی، اعتراض به آن معنا ندارد.»

درسا اعتراض کرده بود که :«. . . همه سهم دارند به غیر از زنان! دیدن این عکس(عکس اعضای جدید بیت العدل اعظم ) حس بد تری در این مورد به من داد. ۹ مرد !، این مرد سالارانه است و مایه تأسف . . . فکر میکنم همین که همچنین حکمی وجود داشته باشد که زنان نباید وارد کاری بشوند این تبعیض آمیز و مرد سالارانه است »

ایشان ضمن متعصب خواندن جناب سروستانی میگوید: «. . . به هر صورت این حکم برای من قابل پذیرش نیست و فکر میکنم با توجه به حکم برابری حقوق زن و مرد و تطابق علم و دین که جزء تعالیم ۱۲ گانه است و اینکه دین باید مطابق زمان باشد ، با گذر زمان این حکم نیز تفسیر دیگری پیدا خواهد کرد. »

همانطور که گفته شد تعداد زیادی از احبا از جمله جناب عرفان ثابتی امیدوارند که این حکم توسط بیت العدل اعظم به نفع زنان تغییر یابد.جناب عرفان ثابتی می گویند :« . . . همانطور که بیت العدل اعظم حکم همجنس گرایی را تغییر داد ، میتوان انتظار داشت که در آینده این حکم را نیز به گونه ای تفسیر نماید که زنان را نیز در بر گیرد. »

ایشان ادامه میدهد :« . . . فقط بیت العدل اعظم است که می تواند این حکم را اصلاح کند ، همانطور که برخی از جملات کتاب اقدس را که خطاب به مردان بود به زنان نیز سرایت داد ، منتهی این کار یک دهه نیاز به زمان دارد .»در مقابل ، گروهی از احبا عقیده داشتند که حضرت عبدالبها نفرموده اند که این حکم در آینده عوض و یا تفسیر می شود بلکه فرموده اند حکمت آن در آینده معلوم می شود.آنها معتقد بودند نمیشود شب خوابید و صبح بلند شد و حکم منصوص را عوض کرد. گروهی نیز به عنوان سؤال مطرح کردند که آیا حضرت عبدالبها نمیتوانستند بگویند تفسیر این حکم در اختیار بیت العدل باشد تا هر زمان که صلاح دیدند آنرا اصلاح نمایند؟ و جلوی این همه بحث وگفتگوو حدس و گمان را پیشاپیش بگیرند؟ چرا اینکار را نکردند و فرموند حکمت آن در آینده مانند ظاهر شدن خورشید در وسط آسمان واضح خواهد شد. اگر بحث بر سرتفسیر معنی رجال بود که احتیاج به آینده نداشت !

در مقابل ، بعضی دیگر از احبا ضمن اعتراض به جناب ثابتی، حکم عدم شرکت زنان در بیت العدل را حکم منصوص دانستند که تغییر یا تفسیر آن در حوزه اختیارات بیت العدل اعظم نیست . آنان معتقدند اگر قرار باشدنصوص امری تغییر یا تفسیر یابد سنگ روی سنگ بند نمیشود و هر قانونی را می توان به این ترتیب دور زد .

جناب سروستانی نیز معتقدند :« . . . هیچکس حق تغییر احکام منصوص را ندارد و چون مبین رسمی و منصوص دیانت بهایی هم که حق تفسیر رسمی احکام را داشته است نظر خود را بیان کرده است. این مطلب تا پایان دور بهایی به همین صورت خواهد ماند .

توضیح اینکه بر طبق مفاد الواح ووصایا :«مرجع کل کتاب اقدس. وهر مسئله ی غیر منصوصه راجع به بیت العدل است .بیت العدل فقط می تواند قرارها وتصمیمات خویش را نسخ نماید«

بر طبق بیان فوق ، بیت العدل اجازه ندارد تا احکامی را که در کتاب اقدس ذکر شده است وجنبه ی منصوص دارد تغییر دهد ویا تفسیر نماید، بلکه حیطه ی مسئولیت اودر مورد بیان احکامی است که در گذشته ذکر نگردیده ویا صدور آن توسط حضرت بهاء الله به بیت العدل ارجاع شده باشد.با توجه به اینکه عدم حضور زنان در بیت العدل به طور صریح در کتاب مستطاب اقدس آمده است ودر طول زمان این حکم توسط حضرت عبدالبها وحضرت ولی امرالله تفسیر نگردیده است لذا قطعی وغیر قابل تغییر خواهد بود. »

بنابراین به نظر می رسد بیان جناب سروستانی در این مورد از استحکام وقوت بیشتری برخوردار باشد.

گروهی نیز اطاعت از معهد اعلی را لازم دانسته و معتقدند که اگر بیت العدل اعظم تفسیری را در مورد حکمی ارائه دهد قبول واطاعت بی چون وچرای آن ضروری است.

عده ای نیز مدعی هستند که خانمها به دلایل زیادی دارای توان بالا نیستند و باید ازبرخی خدمات معاف شوند .آنها به این حکم حضرت ولی امرالله استناد می کنند که فرمود :« . . . و زنان از درگیری نظامی معاف هستند ، چون زنان قلوبی حساس دارند و طاقت دیدن قتل و خونریزی های وحشتناک را ندارند، حتی اگر به منظور دفاع باشد باز از وظیفه معافند . . . »

حضرت بهاءالله نیز در جواب خانمی که سؤال کرده بود که چرا تا حال از جانب خدا زنی به پیامبری مبعوث نشده و همه مظاهر الهیه رجال بوده اند ، فرمودند: « . . . هرچند نساء با رجال در استعداد قوا شریکند ولی شبهه ای نیست که رجال اقدمند و اقوی ، حتی در حیوانات مانند کبوتران و گنجشکان و طاووسان و امثال آنان هم این امتیاز مشهود. . . »

بنابر این با توجه به اینکه جایگاه اعضای بیت العدل در حوزه تشریع احکام و اجرای قوانین جزایی دیانت بهایی قرار دارد بنظر میرسد خانمها در این حیطه بدلیل روحیه ظریفی که دارند صلاحیت نداشته و نمی توانند به خوبی انجام وظیفه نمایند.از طرف دیگر بنظر میرسد مفهوم تساوی حقوق رجال و نساء از دیدگاه حضرت بهاءالله با تساوی از دیدگاه امروزی ما ، قدری تفاوت داشته باشد، در کتابمستطاب اقدس تساوی کامل بین زن و مرد مشاهده نمیگردد. فی المثل بر طبق احکام کتاب مستطاب اقدس :

۱- زنان از رفتن به حج معافند و انجام این عبادت فقط به مردان سپرده شده است.

۲- تقسیم ارث بین دختر و پسر به صورت مساوی تعیین نشده است و مردان ارث بیشتری می برند، بطور مثال سهم پدر از ارث ، ۵/۵ سهم و سهم مادر۵/۴ سهم است. سهم برادر ۵/۳ سهم و سهم خواهر ۵/۲ سهم می باشد .

۳- منزل مسکونی متوفی، متعلق به پسر ارشد است ودختران از آن سهمی نخواهند داشت.

۴- مهریه و نفقه بر عهده مردان است در حالیکه زنان با وجود تساوی با مردان مسئولیتی در این رابطه ندارند.

۵-در کتاب مستطاب اقدس به مردان اجازه گرفتن دو زن در یک زمان و گرفتن یک دختر باکره به عنوان کنیز داده شده است هرچند که حضرت عبدالبها اجرای عدالت را محال عنوان کردند اما گرفتن دختر باکره به عنوان کنیز رد نشده و خود حضرت بهاءالله نیز سه همسر در یک زمان اختیار نمودند در حالیکه این اجازه به خانمها داده نشده است که چند شوهر بگیرند و برای خود غلام بیاورند.بنابراین محرومیت زنان از بعضی حقوق در دیانت بهایی مختص به عدم عضویت در بیت العدل نیست و موارد دیگری را نیز شامل میگردد.

جناب تورج امینی به مسئله ممنوعیت حضور زنان در بیت العدل با دیدگاه دیگری نگریسته است . ایشان در مقالات قبلی خود با پیش فرض اینکه این اعتراض را معمولا مخالفین امر مطرح می کنند با انتقاد از رویکرد دیانت اسلام و دیگر ادیان ابراهیمی و گروه های سوسیالیست ، سکولار و فمینیست ، آیین بهایی را در بازپس دادن حقوق اجتماعی به زنان یک سر و گردن از بقیه بالاتر دانسته است. در صورتیکه در حال حاضر اولا معترضین به این حکم خود احبا هستند و ا فراد شاخصی مثل جناب عرفان ثابتی میدان دار آن میباشند و ربطی به مخالفین ندارد در ثانی اسلام و دیگرادیان ابراهیمی در زمینه ی لزوم تساوی حقوق زن ومرد ادعا واصراری ندارند و اصلا« مدعی نیستندکه مورد مقایسه با دیانت بهائی قرار گیرند . در مورد دیدگاه گروه های فمینیست و سوسیالیست نیزاگر بدون تعصب مورد بررسی قرار گیرند در زمینه آزادی وحقوق زنان ، پیشتاز بوده و به لحاظ تاریخی قدمتی بیش از دیانت بهایی دارند.

جناب امینی ضمن رد دلایل مطرح شده برای عدم حضور زنان در بیت العدل از جمله : بارداری و شیردادن زنان، موضوع تمیز بودن یا کثیف بودن زنان در دوران قاعدگی ، تربیت فرزندان، رافت در اجرای احکام الهی ، مسائل فیزیولوژی و روانشناختی زنان و غیره ، کشف دلیل اصلی این حکم را منوط به آینده نموده و بحث عقلی و علمی در مورد آن را بدلیل ناقص بودن عقل و علم بشر بی فایده می داند ! !ایشان در خاتمه با بیان اینکه عدم حضور زنان در بیت العدل تا کنون هیچگونه خللی را در کار ایجاد نکرده است ! ! انتخاب نشدن خانمها را به نفع آنان دانسته و از طرف خانم ها اعلام کرده اند که :« . . . زنان خوشحال میشوند که از چنین مسئولیتی معاف هستند و می توانند به گردش و تفریح خود برسند ! »بعد هم برای اینکه خانمها ( ویا به تعبیر ایشان نسوان ) را آرام نماید، عضویت در بیت العدل را آش دهن سوزی ندانسته و جز گرفتاری و درد سر برای مردان چیز دیگری نمیشمارند. ایشان می گویند :« . . . در تشکیلات بهایی هیچ کس به خاطر عضو شدن حقوق دریافت نمی کند، این میدان ، میدان وقت گذاشتن بدون اجر است ، اعضای بیت العدل نه تنها گرفتاری های روزانه خود را دارند بلکه در موقع استراحت نیز مجبور به خدمت به آیین بهایی هستند. نه شغل دارند و نه شأن و نه مقام و نه احترام شخصی و نه دار و دسته ای . وقتی از مجمع بیرون می آیند در حقوق اجتماعی همسان و برابر با کسانی هستند که عضویت تشکیلاتی ندارند ، عضویت در بیت العدل زمانی امتیاز است که عضو در آن دارای قدرت و یا صاحب منافعی باشد. »

در اینجا بد نیست از جناب امینی سؤال شود که مگر در بقیه تشکل ها مثل محافل ملی ، هیئت های مشاورین قاره ای و دارالتبلیغ بین المللی اعضاء در قبال فعالیت خود حقوق دریافت می دارند و یا از موقعیت ظاهری برخوردارند؟. همان شرایطی که برای عضویت محافل ملی برقرار است در مورد بیت العدل اعظم هم می تواند برقرار باشد.اگر سختی کار، دلیل عدم عضویت خانمها در بیت العدل باشد می بایست به همین دلیل خانمها را از عضویت در محافل ملی و محلی و دارالتبلیغ بین المللی و مشاورین قاره ای نیز حذف نمود چرا که مسئولیت این سمت ها به هیچوجه سبکتر از مسئولیت آحاد اعضای بیت العدل نیست. از طرف دیگر، بحث قبلی ما در مورد جایگاه اعضای بیت العدل و سخت یا آسان بودن کار آنان نیست ، برفرض که اثبات گردد اعضای بیت العدل با وجود کار و فعالیت زیاد جایگاه فوق العاده ای ندارند، این هم با بحث تساوی حقوق مغایر خواهد بود. به چه دلیل مردها باید همه ی کار های سخت را بعهده داشته باشند و خانم ها از آن کار ها معاف باشند؟بحث در مورد لزوم تساوی حقوق زن و مرد بعنوان یک اصل در دیانت بهایی و عدم اجرای آن در برخی از شئون است نه بحث های متفرقه دیگر.

یکی از کاربران استدلال می کند که وقتی قرار است بیت العدل اعظم بعنوان بالاترین مقام رهبری اتخاذ تصمیم نماید، زنان هم به عنوان بخش مهمی از جامعه بهایی باید در آن سهیم باشند. تعدادی مرد نمی توانند بدون شناخت از مسائل و مشکلات زنان، برای آنان به طور یکجانبه تصمیم گیری نمایند.برعکس تصور آقای امینی عضویت در بیت العدل یک امتیاز است و با قبول اصل تساوی حقوق بین زن و مرد ، یک حق نیز تلقی می گردد. حال اگر کسی بخواهد با وجود تمام سختی ها و مشکلات موجود از این حق استفاده نماید ما اجازه نداریم او را از حق خود محروم نماییم.

جناب دکتر ثابتی به نکته مهم دیگری نیز اشاره داشتند و آن اینکه: « امروزه خانم ها در اکثر محافل ملی دنیا ، در هیئت های مشاورین قاره ای و هیئت های معاونت و در دارالتبلیغ بین المللی و جاهای مهم دیگر حضور فعال دارندو در برخی امور حضور خانمها از حضور آقایان پررنگتر است.ما در جامعه زنانی را داریم که از نظر تحصیلات ، تجربه، کارایی، قدرت و خدمت، به تعبیر حضرت عبدالبها گوی سبقت را از مردان ربوده اند. بنابر این دست کم گرفتن خانم ها و مناسب ندانستن آنان برای عضویت در بیت العدل می تواند تأمل برانگیز باشد.»

کوتاه سخن اینکه بحث و گفتگو در مورد عضویت زنان در بیت العدل اعظم از اهمیت زیادی برخوردار است، مباحث مطرح شده فوق هرچند ممکن است در ظاهر باهم همخوانی نداشته باشد، لیکن دریچه ای است تا احبای فرهیخته و اندیشمندان بهایی بتوانند ضمن مشارکت در اینگونه گفتگو ها ، راه حل های مناسبی یافته و به ساحت بیت العدل اعظم پیشنهاد نمایند.

به نقل از بهائی پژوهی

سوالاتی مهم و خواندنی از پیروان آیین بهائیت

میرزا حسینعلی نوری (مؤسس فرقه ضاله بهائیت) ادعا می کند،ازجانب خدا آمده و برای ادعای خود آئین وشریعتی آسمانی وجدید را عرضه می کند.درحالی که با کمی بررسی معلوم می شود احکامی که او به عنوان الگو قرارداده و استفاده ابزاری نموده است تعریفی برعکس و مغرضانه ازدین مبین اسلام می باشد.

بهائیت

آنان ادعا دارند آئینی آسمانی هستند. اما به راحتی به یکدیگر توهین و فحاشی می کنند.به عنوان نمونه به درگیری میرزا حسینعلی با برادرش (صبح ازل) بر سرجانشینی باب اشاره می کنیم، این دو برادر یکدیگر را با القابی زشت و به هدف رسیدن به قدرت؛ با القابی مانند: گاو و … مورد خطاب قرار دادند و کار تا جایی پیشرفت که یکدیگر را حرام زاده خواندند. سؤال اینجاست چگونه می شود پیامبری که ادعا می کند از سوی خدا آمده است به خود اجازه دهد، به راحتی و به هر بهانه ای به دیگران توهین کند، حتی نسبت به برادر خود که ادعای جانشینی باب را دارد! درحالی که چنین افرادی باید به عنوان الگو و سرمشق باشند.

میرزا حسینعلی نوری ادعا دارد ازسوی خدا آمده و لذا باید برنامه ای کامل وجامع به پیروان خود ارائه نماید تا بتواند زمینه هدایت افراد را مهیا سازد، درحالیکه مشاهده می کنیم هرگز برنامه ای درجهت هدایت از طرف وی به پیروانش نرسیده است.نکته اول: مورد دیگری که از سوی آنان مطرح می شود، دخالت نکردن بهائیان درسیاست است.

در این باره بهاء در کتاب اقدس آورده است: «حق هیچ کسی نیست که بربندگان خدا حکومت کند واعتراض کند. رها کنید، کار آنها را و فقط توجه کنید به امور قلبی.» با خواندن این حکم از سوی وی این سؤال مطرح می شود، اگرحکام خوب هستند نیازی به اعتراض نیست، ولی اگر بد هستند (که هستند) چرا شخص حق انتقاد و اعتراض ندارد؟!! چرا این فرقه ضاله حق انتقاد را ازمردم گرفته و خیلی عادی پیروانش را مورد ظلم قرار می دهد؟؟

نکته قابل تأمل این جاست، بهاء که به دیگران توصیه می کند با سیاست کاری نداشته باشید چه طور به سفیر روس پناه می برد و درکتابش خطاب به پادشاه روس می نویسد: «یکی از سفیران تو ای پادشاه به من کمک کرد و به خاطر این رفتار او خداوند به شما مقامات عالی میدهد.» چه دلیلی دارد فردی ایرانی از شخصی خارجی کمک بگیرد و آنها هم به وی کمک کنند و او هم از آنان تشکر نماید؟؟؟

آیا این عمل سیاسی کاری نیست؟؟؟

عباس امانت « یکی از مبلغین بهائیت » حتی وجود پرنس دالگورکی (سفیر روسیه) را نیز نفی می کند، و وی را موجودی خیالی می داند . شوقی از بهاء(جدش) چنین نقل می کند: « ایامی که این مظلوم دراسارت بود سفیر دولت روس ضامن ایشان می شود و او را از زندان بیرون می آورد، ولی پاره ای از علماء شهرتهران در اجرای این منظورممانعت می کنند تا بالاخره براثر پا فشاری و اصرار حضرت سفیر انجام شد.» ( منبع کتاب قرن بدیع قسمت دوم صفحه ۱۷۶ )

سؤالی که درباره همین مطلب مطرح می باشد این است چگونه پادشاه روس فردی را که متهم به سوء قصد به جان پادشاه ایران است و در زندان به سر می برد، با اصرار فراوان نجات می دهد و مورد حمایت قرار می دهد؟!! چرا برای بقیه زندانیان کاری را انجام ندادند؟!! شوقی درادامه کلام خود درقرن بدیع می نویسد: « وسیله استخلاص آن یوسف رحمانی یعنی بهاء از آن چاه ظلمانی ازهر جهت فراهم گردید و ابواب سجن مفتوح شد.(از طرفی دیگر دخالت و اصرار پرنس دالگورکی سفیر روس در ایران را می بینیم، با همه امکانات ممکن در صدد آزادی برای بهاء الله کوشید) و موجب استخلاص هیکل مبارک ازچنگال دشمنان لجوج فراهم آورد.» (منبع: قرن بدیع قسمت دوم – ترجمه نصرا..مودت- صفحه ۴۳-۴۴)

میرزا حسینعلی درکتاب اقدس به جانشینی عبد‌البهاء بعد ازخود اشاره نموده و بعد از وی پسر دیگرش میرزا محمد علی را به عنوان جانشین بعد از وی معرفی نمود.اما چرا اینگونه نشد؟

چگونه این افراد به خود اجازه دادند کلام کتاب به اصطلاح مقدس خود را نقض کنند؟
عباس افندی (عبد‌البهاء) برادرخود محمدعلی را عزل نمود، دقیقاً همان کاری که میرزا حسینعلی با برادرش صبح ازل انجام داد.عباس افندی سپس نوه‌ی دختری خود شوقی افندی را به جانشینی بعد از خود انتخاب نمود.این رفتار وی نیز نمونه‌ای دیگر از توهین به کتاب به اصطلاح مقدس بهائیان می‌باشد.درحالی که طبق گفته‌ها وپیش بینی جد وی قرار بر این بود که ۲۳ نفرعلاوه برشوقی به عنوان جانشینان بعد از وی در رأس این فرقه ضاله قرار بگیرند، درصورتی که شاهدیم شوقی مقطوع النسل (عقیم) بود. اما ازطرفی دیگرحس جاه طلبی ازسوی رهبران این فرقه باعث اختلافات شدیدی درمیان طرفداران این فرقه شد و منجر به درگیری بهائیان، ازلیان و بابیان با یکدیگر گشت و هریک ازدیگری دوری گزینند و دیگری را قبول نکردند.میرزا حسینعلی نوری درصفحه ۲۲۷ کتاب اقدس (به منزله وصیت‌نامه) تصریح می‌کند: «عباس همه فرزندان پدر را جمع می‌کند و اعلام می‌کند همانا حسن اکبر (محمد علی) بعد از حسن اعظم (عباس افندی) را به جانشینی برگزیدم.» اگر بهائیان این انتخاب را فرمان خداوند می‌دانند که البته می‌دانند و تردیدی ندارند، چگونه آن را به اجرا نمی‌گذارند؟

مازندرانی درکتاب اسرار الاثار درمورد نامه‌ای از عباس افندی می‌نویسد: «عباس افندی نامه‌ای به این مضمون نوشته است:ای دوستان حقیقی، امروز شوقی شهرت یافته و ازنفوس موثق شنیده شد اخوی (‌بنده) میرزا محمد علی غیراز اینکه محرک لایه مفترحات بوده، بلکه تقریری داده که حضرت بهاء الله طریقتی موافق شرع انور (شرع اسلام) داشته‌اند ولی عباس افندی تغییر و تبدیل داده ومخالفت شریعت کرده و ما به هیچ وجه با وی نیستیم و از وی بیزاریم. همچنین شنیده شد اخوی مذکور بعضی نوشته‌ها را اختراع نموده و نسبت به من داده و به این و آن نشان می‌دهد.» (منبع کتاب اسرار الاثار، نوشته مازندرانی، صفحه ۳۵۶)این اختلافات وفحاشی حتی میان دو برادر در فرقه‌ای که ادعا دارد یکی از روش‌های جذب و تبلیغش اظهار دوستی با یکدیگر است نشان دهنده پوشالی بودن فرامین این فرقه ضاله می‌باشد.

درکتاب مکاتیب عباس افندی چنین آمده: «ای یاران مهربان، بعد از مفقودی این مظلوم (بعد از مرگش) به شوقی مراجعه کنید.» با توجه به اینکه این کلام‌ها ازسوی خدا است به ادعای خودشان چگونه می‌شود این افراد از مقطوع النسل بودن شوقی خبر نداشته باشند؟؟؟!!

با توجه به آنچه گفته شد، به این نتیجه می‌رسیم جانشینی در بابیت و بهائیت همواره مورد اختلاف بوده، و افرادی به دروغ و در راستای هدف و نیت خاصی در پوشش روشن فکر مآبانه به حمایت و طرفداری از چنین افرادی پرداخته‌اند.عبد‌البهاء ادعا می‌کند در هر دوره‌ای به عنوان مثال: در دوران حضرت مسیح (ع) حواریون ۱۲ نفر بودند، در دوران پیامبر خاتم حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) جانشینان (فرزندان) بعد از ایشان نیز ۱۲ نفر بودند. با توجه به این دو عدد، دراین دوره ۲۴ نفر جانشین بوده و در رأس امور قرار می‌گیرند این ۲ برابری به این خاطر است که عظمت ظهور بیشتر بوده و چنین اقتضاء می‌کند. (کتاب مفاوضات صفحه ۴۵-۴۶ سال ۱۹۰۸ میلادی)

این ۲۴ نفر چه کسانی و کجا هستند؟ همه این افراد از ابتدای شکل‌گیری این فرقه به دنیا نیامده بودند و وجود خارجی نداشتند! بلکه تنها ۴ نفر بودند که شامل: باب – بهاء –عبدالبهاء و شوقی افندی است.۲۰ نفر باقی مانده کجایند؟؟؟

مصاحبه با خانم‌ مهناز رئوفی یک‌ نجات‌ یافته‌ از بهائیت

خانم‌ مهناز رئوفی، در محیط‌ بهائی رشد یافت، اما فسادها و تناقض هایی‌ که‌ در کار هم کیشان‌ خود (به ویژه‌ سران‌ محفل‌ بهائیت) دید،‌وی را به شدت‌ از این‌ مسلک‌ بیزار کرد‌ و این‌ امر، همراه‌ با مطالعه‌ مستقیم‌ درباره‌ اسلام، باعث‌ تشرف‌ او‌ به‌ اسلام‌ و تشیع‌ گردید.

mahnaz-raoofi
به گزارش “خدمت”؛ خاطرات‌ خانم‌ رئوفی‌ که‌ اخیراً‌ تحت‌ عنوان‌ «سایه‌ شوم؛ خاطرات‌ یک‌ نجات‌ یافته‌ از بهائیت» توسط‌ انتشارات‌ کیهان‌ نشر یافته، حاوی‌ نکات‌ بسیار جالبی‌ در افشای‌ مواضع‌ ضد اسلامی‌ و ضد انقلابی‌ تشکیلات‌ بهائیت‌ است.

با هم‌ بخشهایی‌ از آن‌ را می‌خوانیم:

بهائیان‌ دو دسته‌اند‌

فساد اخلاقی‌ در بهائیت‌ :

در بهائیت‌ هر گونه‌ تعصبی‌ ممنوع‌ است‌ و این‌ ریشه‌ در سیاست‌ استعمار دارد که‌ با ترویج‌ این‌ اعتقاد، تعصب‌ ملی، تعصب‌ دینی، تعصب‌ وطنی‌ و هر عرق‌ و علاقه‌ و غیرتی‌ را از انسان‌ می‌گیرد تا به‌ راحتی‌ بتواند بهره‌کشی‌ کند… خیلی‌ از خانمها[ی‌ بهائی]… لباسهای‌ نازکی‌ می‌پوشیدند و منظره‌ بسیار کریه‌ و زشتی‌ به‌ وجود می‌آوردند و روسای‌ تشکیلات‌ چیزی‌ به‌ آنها نمی‌گفتند و آزادی‌ مطلق‌ داده‌ بودند. دیگر کسی‌ حق‌ اعتراض‌ نداشت.‌ ‌

بی‌بند و باران‌ تشویق‌ هم‌ می‌شوند! :

در جامعه‌ مسلمان ها، هر کس‌ در رعایت‌ حجاب‌ و یا خلوت‌ با اجنبی‌ کوتاهی‌ نماید مورد اعتراض‌ و بازخواست‌ افکار عمومی‌ (و نه‌ تشکیلاتی) واقع‌ شده‌ و با او برخورد می‌شود و در جامعه‌ بهائی‌ هر کس‌ بی‌حجاب تر باشد به‌ اصطلاح‌ باکلاس تر و بافرهنگ‌ جلوه‌ می‌کند و هر کس‌ برای‌ ایجاد ارتباط‌ با اجنبی‌ راحت ‌تر و در واقع‌ گستاخ ‌تر باشد امروزی‌ تر و در تشکیلات‌ از عزت‌ و احترام‌ بیشتری‌ برخوردار خواهد بود. من‌ در مقایسه‌ این‌ دو جامعه‌ وقتی‌ به‌ اعمال‌ و رفتار بعضی‌ از مسلمانان…، خصوصاً…به‌ خلافکاران‌ و معصیت‌کاران، فکر می‌کردم، می‌دیدم‌ آنها کسانی‌ هستند که‌ تربیت‌ مذهبی‌ نشده‌اند و از احکام‌ و دستورات‌ اسلام‌ سرپیچی‌ کرده‌اند… اما در بهائیان‌ اگر اعمال‌ خلافی‌ سر می‌زند برای‌ این‌ است‌ که‌ هیچ‌ گونه‌ مانع‌ شرعی‌ ندارند. در واقع‌ اسلام‌ را نمی‌شود در اعمال‌ مسلمانان‌ جستجو کرد ولی‌ بهائیت‌ را در اعمال‌ بهائیان‌ می‌توان‌ یافت؛ چون‌ اگر اعمال‌ نابجایی‌ از افراد مسلمان‌ سر می‌زند به‌ علت‌ بی‌ توجهی‌ به‌ تعلیمات‌ اسلام‌ است.‌ ‌

ارتباط‌ با علما ممنوع!‌ :

بهائیان‌ فقط‌ در صورتی‌ با مسلمانان‌ رفت‌ و آمد دارند که‌ مطمئن‌ باشند هیچ‌ خطری‌ آنها را تهدید نمی‌کند و ضمناً‌ می‌توانند بهائیت‌ را تبلیغ‌ کنند و باعث‌ تبلیغ‌ افکار بهائی‌گری‌ شوند. آنها فقط‌ با افراد کاملاً‌ بی‌سواد و عامی‌ صحبت‌ می‌کردند و من‌ هیچ‌ وقت‌ ندیدم‌ که‌ یک‌ بهائی‌ با یک‌ عالم‌ مسلمان‌ بنشیند و از بهائیت‌ حرفی‌ بزند؛ می‌دانستند که‌ محکوم‌ می‌شوند. لذا اصلاً‌ با عالمان‌ و تحصیل ‌کردگان‌ و خـصـوصـاً‌ روحـانـیـون‌ هـیـچ‌گـونـه‌ بـحـثـی‌ پـیش‌ نمی‌کشیدند.‌ ‌

شستشوی‌ مغزی‌ کودکان‌ :

[زمانی‌ که] معلم‌ مهد کودک‌ بهائیان‌ شدم… برنامه‌هایی‌ که‌ به‌ من‌ می‌دادند تا به‌ بچه‌ها بیاموزم‌ کاملاً‌ در راستای‌ شستشوی‌ مغزی‌ آنها بود و من… می‌دیدم‌ که‌ چگونه‌ از ۳ سالگی، کودکان‌ را نسبت‌ به‌ اسلام‌ و مسلمانان‌ بدبین‌ می‌کردند و… مغز کوچک‌ آنها را با خرافات‌ و اوهامی‌ که‌ ارمغان… بهاء و عبدالبهاء بود پر می‌کردند و چگونه‌ با آوردن‌ مثالها و بیان‌ داسـتـان هـایـی، آنـان‌ را از خارج‌ شدن‌ از بهائیت‌ می‌ترساندند و با [وجود] این‌ ترس‌ و وحشتی‌ که‌ در دل‌ کودکان‌ از انتخاب‌ راهی‌ به‌ جز راه‌ بهاء می‌انداختند و با وحشتی‌ که‌ آنان‌ از طرد شدن‌ و اخراج‌ شدن‌ از خانه‌ و خانواده‌ داشتند، شعار بی‌اساس‌ «تحرّ‌ی‌ حقیقت» را سر می‌دادند و به‌ ظاهر وانمود می‌کردند که‌ بهائیان‌ در پانزده‌ سالگی‌ پس‌ از تحری‌ حقیقت‌ می‌توانند راه‌ خود را انتخاب‌ نمایند…، در حالی‌ که‌ هیچ‌ کدام‌ از بهائیان‌ حق‌ نداشتند… کتابهای‌ سایر جوامع‌ را مطالعه‌ کنند، حق‌ نداشتند کتابهای‌ ردیه‌ را که‌ بیشتر، بهائیان‌ مسلمان‌ شده‌ آنها را نوشته‌ بودند مورد مطالعه‌ قرار دهند…‌

در زمان‌ جنگ‌ [ایران‌ و عراق] وقتی‌ مردم‌ کشته‌ می‌شدند، بهائیان‌ با بی‌رحمی‌ تمام‌ می‌گفتند از این‌ مسلمانان‌ هر چه‌ کشته‌ شود کم‌ است. خصوصاً‌ وقتی‌ رادیوهای‌ خارجی، آمار شهادت‌ رزمندگان‌ را در جبهه‌ها به‌ اطلاع‌ مردم‌ می‌رساندند… با ناسزاگویی‌ به‌ رزمندگان‌ ابراز مسرت‌ و خشنودی‌ می‌کردند

بگذار مردم‌ با موشک‌ باران‌ صدام‌ بمیرند!‌ :

در زمان‌ جنگ‌ [ایران‌ و عراق] وقتی‌ مردم‌ کشته‌ می‌شدند، بهائیان‌ با بی‌رحمی‌ تمام‌ می‌گفتند از این‌ مسلمانان‌ هر چه‌ کشته‌ شود کم‌ است. خصوصاً‌ وقتی‌ رادیوهای‌ خارجی، آمار شهادت‌ رزمندگان‌ را در جبهه‌ها به‌ اطلاع‌ مردم‌ می‌رساندند… با ناسزاگویی‌ به‌ رزمندگان‌ ابراز مسرت‌ و خشنودی‌ می‌کردند. بهائیان‌ در زمان‌ جنگ‌ با کناره‌جویی‌ از شرکت‌ در جبهه‌ها اعلام‌ کردند که‌ مخالف‌ جنگ‌ هستند و به‌ بهانه‌ عدم‌ دخالت‌ در سیاست‌ از به‌ دست‌ گرفتن‌ سلاح‌ امتناع‌ کردند و کوچک ترین‌ فعالیتی‌ برای‌ دفاع‌ از کشور از خود نشان‌ ندادند… آنها که‌ دائماً‌ در کلاسها و مجالس‌ از عشق‌ به‌ عالم‌ بشریت‌ دم‌ می‌زدند، آنان‌ که‌ از الفت‌ و محبت‌ طوری‌ سخن‌ سرایی‌ می‌کردند که‌ گویی‌ برتر و مهربانتر از همه‌ اقشار عالمند، در عمل‌ نه‌ تنها بویی‌ از انسانیت‌ و محبت‌ نبرده‌ بلکه‌ درنده‌خویی‌شان‌ گُل‌ می‌کند و از خبر شهادت‌ جوانان‌ عزیز این‌ مرز و بوم‌ اظهار خوشحالی‌ و مسرت‌ می‌کنند.‌ ‌

شادی‌ در رحلت‌ امام‌ :

[در جـریـان] رحـلـت‌ امـام(رحمت الله علیه) ازدحام‌ جمعیت‌ دل‌ سوخته‌ و آن‌ نمایش‌ حقیقی‌ مراسم‌ عزاداری‌ در باور نمی‌گنجید. آن‌ همه‌ ایمان…، عشق… و… التهاب، انسان‌ را وادار به‌ حسرت‌ و غبطه‌ می‌کرد. سنگ‌ در آن‌ روز می‌گریست‌ و من‌ شاهد اشک‌ بچه‌های‌ برادرم‌ بودم‌ که‌ قلبشان‌ رئوف تر و پاکتر بود. قلب‌ خودم‌ از جا کنده‌ می‌شد…، اما بهائیان‌ وقتی‌ به‌ هم‌ می‌رسیدند این‌ خبر ناگوار و این‌ مصیبت‌ گران‌ مردم‌ دلسوخته‌ را به‌ هـم‌ تـبـریـک‌ مـی‌گفتند و اگر جشن‌ و پایکوبی‌ نمی‌کردند از ترس‌ مردم‌ بود.‌

یک‌ بسیجی، مرا آگاه کرد‌ :

با اشاره‌ به‌ گفتگویش‌ با یک‌ بسیجی‌ خدمتگزار به‌ نام‌ مهدی‌ صالحی‌ (که‌ چندی‌ پس‌ از جنگ‌ تحمیلی، هنگام‌ خنثی ‌سازی‌ مین‌ در شلمچه‌ به‌ شهادت‌ رسید) می‌نویسد:‌

مهدی‌ ذهنیت‌ مرا نسبت‌ به‌ اسلام‌ تغییر داد و طوری‌ به‌ تبلیغ‌ اسلام‌ پرداخت‌ که‌ واقعاً‌ منقلب‌ شدم‌ و شک‌ و تردیدم‌ نسبت‌ به‌ حقانیت‌ بهائیت‌ بیشتر شد. آن‌ روز… من‌ به‌ مطالبی‌ پی‌ بردم‌ که‌ قبلاً‌ از آنها بی‌اطلاع‌ بودم‌ و در اثر تبلیغات‌ سوء تشکیلات، عکس‌ قضیه‌ در مغزم‌ فرو رفته‌ بود. عمده‌ مطالب‌ این‌ که‌ تشکیلات‌ اسلام‌ را برای‌ ما دینی‌ کوچک‌ و عقب‌افتاده‌ که‌ پر از خرافات‌ و اوهام‌ است‌ معرفی‌ کرده‌ بود و من‌ فهمیدم‌ که‌ بهائیان‌ اعتقادات‌ خرافی‌ بعضی‌ از مردم‌ بی‌سواد و بی‌اطلاع‌ را به‌ عنوان‌ اسلام‌ به‌ ما معرفی‌ کرده‌اند، در حالی‌ که‌ خود اسلام‌ دینی‌ بسیار جامع‌ و کـامـل‌ و بـی‌نـقـص‌ اسـت‌ کـه‌ بسیار انسان‌ ساز و تعالی ‌بخش‌ است.‌

دیگر به‌ بهاء و عبدالبهاء ایمان‌ ندارم!‌ :

خانم مهناز رئوفی در شرح‌ گفتگوی‌ خود با یک‌ فرد بهائی‌ (به‌ نام‌ آقای‌ منطقی) در خانه‌ خویش، در ایام‌ ناراحتی‌ شدید خود از سران‌ محفل‌ بهائیت‌ می‌گوید:
در حالی‌ که‌ وسایلم‌ را جمع‌ می‌کردم‌ چشمم‌ به‌ تابلوی‌ عکس‌ عبدالبهاء افتاد. با عصبانیت‌ تابلو را برداشتم‌ و بر زمین‌ کوبیدم‌ و با هر دو پا روی‌ آن‌ ایستادم‌ و گفتم: تشکیلاتی‌ که‌ ارمغان‌ اراجیف‌ توست‌ مرا بدبخت‌ کرد… آقای‌ منطقی‌ لبخند تلخی‌ زد و گفت: تو خیلی‌ اشتباه‌ کردی. اتفاقاً‌ اعضای‌ محفل‌ حرفه‌ای‌ ترین‌ خلاف‌ کارهای‌ دنیا هستند و کثیف ‌ترین‌ گناهان‌ از آنان‌ صادر می‌شود. خود من‌ شاهد تعویض‌ زنان‌ محفل‌ با همدیگر بوده‌ام‌ و به‌ حدی‌ از آنان‌ کثافت کاری‌ و رذالت‌ دیده‌ام‌ که‌ اگر پاکترین‌ افراد عضو محفل‌ شوند هرگز به‌ آنان‌ اعتماد نخواهم‌ کرد. حرفهای‌ آقای‌ منطقی‌ برایم‌ تازگی‌ داشت‌ او از غیرانسانی‌ترین‌ اعمال‌ که‌ از اعضای‌ محفل‌ قبل‌ از انقلاب‌ سر می‌زد برایم‌ گفت‌ و ایرادهایی‌ اساسی‌ از خود بهائیت‌ گرفت… من‌ مبهوت‌ و متحیر به‌ آقای‌ منطقی‌ نگاه‌ می‌کردم. او به‌ چه‌ جرأتی‌ چنین‌ چیزهایی‌ را می‌گفت‌ به‌ او گفتم: از این‌ که‌ طرد شوید نمی‌ترسید؟ گفت… تصمیم‌ داریم‌ به‌ خارج‌ از کشور برویم‌ و از دست‌ بکن‌نکن‌های‌ این‌ تشکیلات‌ راحت‌ شویم. گفتم‌ پس‌ چه‌ کسی‌ واقعاً‌ بهائی‌ است؟ همه‌ که‌ یا از ترس‌ بهائی‌ مانده‌اند یا منفعتی‌ را دنبال‌ می‌کنند یا مثل‌ شما، ظاهراً‌ بهائی‌ هستند. پرسیدم‌ به‌ بهاء و عبدالبهاء چه؟ به‌ آنها هم‌ ایمان‌ ندارید؟ عینکش‌ را کمی‌ بالاتر برد، دستی‌ بر محاسن‌ خود کشید و گفت: آدمهای‌ زرنگی‌ بوده‌اند؛ خوب‌ توانستند چیزی‌ مشابه‌ با ادیان‌ دیگر درست‌ کنند. علاوه‌ بر مقام‌ و منزلت، پول‌ خوبی‌ هم‌ به‌ جیب‌ زدند…!

 

مهناز رئوفی بهائی مسلمان شده در گفتگو با ایران

قبله فرقه ضاله بهائیت، اسرائیل است
مهناز رئوفی متولد ۱۳۴۹ در سنندج است. از سادات طباطبایی است ولی به واسطه این که پدرش بهایی بود او نیز بهایی ماند. می گوید اگرچه اجداد او از مسلمانان سرشناس و صاحب احترام و معتمد بودند و هم اکنون آرامگاه های آنان مورد تکریم مسلمانان است ولی پدربزرگ های او به مسلک بهائیت درآمدند. او، برادرانش، همسر برادران و خواهرانش از اعضای فعال تشکیلات بهائیان بودند به شکلی که برادران او هم اکنون نیز از سران بهائیت در ایران محسوب می شوند.رئوفی اسلام آوردنش را تنها خواست و لطف خدا می داند و وقتی از این مسئله سخن به میان می آورد احساسات و شوق کاملاً بر بیانش غالب می شود اگرچه به این واسطه هزینه سنگینی را نیز پرداخت کرده است. او می گوید: اگرچه فردی بسیار عاطفی و وابسته به خانواده هستم ولی به واسطه خروج از بهائیت از خانواده طرد شدم و اجازه پیدا نکردم که بعد از سالها خانواده ام را ملاقات کنم و پدرم هم در این سالها از دنیا رفت و این اتفاق نیز برایم خیلی سنگین بود. با این حال او این مسئله را به جان خرید و حاضر شد برای یافتن حقیقت هزینه آن را نیز پرداخت کند.

اجازه بدهید ابتدای مصاحبه را با یک تاریخچه مختصر از فرقه بهائیت آغاز کنیم.

پیدایش بهائیت از سال ۱۲۶۰ با ادعای جوانی به نام سیدعلی محمد که خود را ملقب به «باب» کرد آغاز شده است. سیدعلی محمد باب ابتدا ادعای مهدویت و سپس ادعای خدایی نمود. این شخص بعد از ۹ سال که توانست پیروانی را برای خود دست و پا کند، توسط امیرکبیر در تبریز اعدام شد. میرزا حسینعلی نوری از پیروان باب بود که پس از اعدام وی ادعای «من یظهر اللهی» کرد و گفت که باب مبشر من بوده و من مهدی موعود هستم و به این شکل ادعای مهدویت نمود و خودش را بهاءالله و پیروانش را بهایی نامید. بعد از بهاء، پسرش به نام عباس افندی که خودش را «عبدالبهاء» یعنی بنده بهاء نامید جانشین وی گردید و پس از او نیز شوقی افندی که نوه دختری عبدالبهاء بود اداره امور بهائیان را برعهده گرفت. پس از این سه نفر و تا امروز زعامت بهائیان برعهده «بیت العدل» است. «بیت العدل» مرکزیتی متشکل از ۹ نفر است که توسط شوقی افندی تشکیل شد چرا که او صاحب فرزندی نشد تا رهبری بهائیان را برعهده بگیرد. تمام دستورات اداری و حقوقی و در کل تمام مسائل بهائیان از «بیت العدل» صادر می شود و همه بهائیان تابع محض این ۹ نفر هستند. بهائیان این ۹ نفر را مصون از هرگونه خطا می پندارند و جمع آنها را (نه تک تک) بری از هر اشتباهی می دانند.

یعنی معتقدند این ۹ نفر معصوم هستند؟

می گویند که این عده ملهم به الهامات غیبیه هستند و عصمت دارند و هر دستوری که از سوی آنها صادر شود از طرف خداست و باید بدون چون و چرا انجام داد.

این عده چگونه انتخاب می شوند؟

توسط خود بهایی ها انتخاب می شوند.

بیت العدل در کجا قرار دارد؟

در اسرائیل. خود بهاء هم در اسرائیل فوت کرد و جالب است بدانید که او می گفت که قبله بهائیان من هستم و باید به طرف من نماز بخوانید و طبعاً وقتی هم که فوت کرد قبرش در اسرائیل بود و الآن قبله همه بهائیان به طرف اسرائیل است.

وقتی بهاء زنده بود چطور به طرف او نماز خوانده می شد؟

این جزو سؤال های پاسخ داده نشده است که چطور می شود رو به یک انسان زنده نماز خواند یا این که خودش چطور نماز می خوانده است! او ادعای خدایی داشت ولی در برخی متون از خدا استمداد می کرد. وقتی از او دلیل این مسئله را می پرسیدند که چرا تناقض گویی می کنی می گفت که شما غافل هستید ظاهر من باطن مرا می خواند و باطنم ظاهرم را!

رابطه این فرقه با رژیم صهیونیستی به چه شکل است؟

طبعاً «بیت العدل» به عنوان مهمترین و مرکزیت این فرقه در سرزمین های اشغالی است و فعالیت های گسترده ای داشته و به لحاظ اقتصادی منافع زیادی دارد.

چطور؟

به خاطر این که مقبره بهاء آنجاست، بهایی ها دسته دسته به آنجا می روند و آنجا به حالت یک مکان توریستی درآمده است و طبعاً درآمد مناسبی هم دارد. ضمن این که خود بهایی ها هر ۱۹ روز یکبار با بهانه های مختلف پول جمع می کنند و به اسرائیل می فرستند. به غیر از این «بیت العدل» از دادن مالیات به دولت اسرائیل معاف است که این خود جای سؤال دارد. ضمن این که اعضای «بیت العدل» در سال یک یا دو بار با رئیس جمهور اسرائیل دیدار می کنند. البته این ملاقات آشکار آنهاست و طبعاً ملاقات های غیرآشکار هم زیاد اتفاق می افتد. باید عرض کنم منافع صهیونیست ها با بهائیان مشترک است و آن از بین بردن اسلام است.

چرا بهاء از همان ابتدا ادعای اولوهیت نکرد و ابتدا گفت من مهدی موعود هستم و سپس ادعای خدایی کرد؟

اصلاً قبل از ادعای بهاء ، باب چنین ادعایی داشت و بهاء پیرو باب بود و در این مورد سکوت کرده بود. پس از اعدام باب عده ای ادعای «من یظهر اللهی» کردند و گفتند که باب ظهور آنها را بشارت داده است، بهاء هم گفت که من در زندان بودم که یک مرتبه به ذهنم رسید و به من الهام شد و متوجه شدم که من پیغمبر بودم و خبر نداشتم!

پیش زمینه چنین ادعایی از جانب بهاء چه بوده است؟

دال گورکی سفیر کبیر روسیه در ایران با بهاء ارتباط تنگاتنگ داشته و هر وقت او دچار مشکلی می شده همیشه روسها و انگلیس ها وارد صحنه می شدند و او را از مخمصه نجات می دادند و این مسئله کاملاً آشکار بوده و پنهانی نیست کما این که در تاریخ آمده زمانی که به واسطه طرح تروری که بهائیان برای ناصرالدین شاه ریخته بودند و به دلیل عدم توفیق عملیات ترور، بهاء به دلیل حمایتی که سفارت روسیه در تهران از او داشت از اعدام و مجازات جان سالم به در برد.
از طرف دیگر با دقت در تعالیم و اصول این فرقه ما متوجه می شویم که این فرقه کاملاً ساخته و پرداخته شده و هدفی خاص را دنبال می کند. با این پیش زمینه کاملاً می شود فهمید که در اینجا کار، کار سیاست بوده است کما این که اسناد آن نیز به وفور در تاریخ وجود دارد و باید به این نکته نیز توجه کرد که استعمارگران، بهائیت را برای انحراف در شیعه و وهابیت را برای انحراف در اهل سنت ایجاد کردند.
حتماً شنیده اید که عبدالبهاء به واسطه خدماتش به انگلیس از این کشور لقب «سر» دریافت کرد.او در کتابش می نویسد که آمدن من به ایران سبب الفت ایران و انگلیس است و نتیجه به درجه ای می رسد که بزودی افراد ایران جان خود را برای انگلیس فدا می کنند. ضمن این که نخستین کمیسر عالی فلسطین در زمان قیمومیت انگلیس به پاس قدردانی از خدمات بهائیان در دوران جنگ جهانی اول نشان «شهسوار طریقت امپراتوری بریتانیا» را به عباس افندی (عبدالبهاء) اعطا کرد.

رابطه بابیت با بهائیت چگونه است؟
ابتدا من یک پیشنهادی می دهم که شما یک سؤالی را برای بهائیان مطرح کنید. قطعاً این سؤال باعث به فکر افتادن اشخاص بی غرض می شود که گول بهائیت را خورده اند و آن این که اگر باب آمد که فقط بهاء را بشارت دهد پس چطور انبوهی از تعالیم را با خود آورد که به هیچ کدام هم عمل نشد.

چطور؟
چون قبل از اجرایی شدن آن باب اعدام شد و بهاء پس از باب تعالیم جدیدی را آورد و تمام تعالیم باب را به دریا ریخت و این مسئله در آثار بهائیان وجود دارد.
البته یک سری متون از باب وجود دارد که نشانگر این است که باب اختلال عقلی داشته است. این هم در دسترس همه بهائیان نیست مگر این که شخصی جست و جوگر باشد و آن را پیدا کند و به فارسی ترجمه کند و تازه متوجه خواهد شد که متوجه معنی متن نمی شود.

یعنی متون باب قابل ترجمه نیست؟

اصلاً صرف و نحو بشدت در آن خدشه دار است. وقتی هم از او پرسیدند که چرا در نوشته هایت قواعد ابتدایی را رعایت نمی کنید در جواب گفته بود که صرف و نحو را من ابداع می کنم و این صرف و نحو موجود درست نیست! و آنچه من می گویم درست است. یا احکام عجیب و غریبی که در بابیت وجود دارد. مثل این که اگر زنی از همسر خود بچه دار نشد می تواند از مرد دیگری بچه دار شود و احکام بسیار چندش آور دیگری که باب آورد یا این که می گوید همه کتاب ها غیر از کتاب باب باید سوزانده شود یا همه اماکن مذهبی حتی مسجدالحرام باید تخریب شود و تنها ساختمان و آرامگاه او سالم بماند.
اینها هیچکدام عملی نشد و قرار هم نبود عملی شود. وقتی از بهائیان می پرسید که این احکام چرا اینطور است و چرا برخی از آنها حتی قابل فهم نیست می گویند که ما که بابی نیستیم.

مگر باب را قبول ندارند؟

خودشان می گویند باب بشارت دهنده بهاء بوده است و باب را به عنوان یک مظهر مقدسه و کسی که ظهور کرده قبول دارند ولی بلافاصله وقتی از احکام دیوانه وار باب سخن به میان می آید آنها می گویند که ما بابی نیستیم.

یعنی تناقض وجود دارد؟

بله. این تناقض است چون منشا بهائیت از بابیت بوده است.

یکی از بحث هایی که در مورد بهائیت مطرح می شود ازدواج با محارم است. در این مورد توضیح دهید؟

این مسئله در احکام بهائیت به شکلی وجود دارد. بهایر در کتاب اقدس در مورد ازدواج این طور می گوید که ازدواج با زن پدر حرام است و در این بحث موارد دیگری را نام نبرده است و این مسئله باعث سؤال می شود.

جواب آنها چیست؟

می گویند موارد دیگر در اسلام آمده است و نیازی به اشاره مجدد نبوده است! در صورتی که نام زن پدر هم به عنوان کسی که نمی توان با آن ازدواج کرد در اسلام آمده است پس چرا فقط به این مورد اشاره شده است که این سؤالی است که آنها نمی توانند جواب دهند.

شیرین عبادی اخیراً گفته که نباید بهایی ها تحت فشار باشند چرا که آنها مسلمان هستند. این عمدی که وجود دارد تا بهائیت را شاخه ای از اسلام بنامند در چیست ؟

قطعاً اینها به هیچ عنوان مسلمان نیستند و اساساً قائل به منسوخ شدن اسلام و ظهور دین بهائیت هستند. آنها این را می گویند. ضمن اینکه آنها برای بهاء شانیت خدایی قائل هستند و می گویند که خدا در شخص بهاء متجلی شده است و الآن هم روح بهاء را می پرستند. از طرف دیگر از آنجایی که بهاء خود را مهدی موعود نامید از این طریق آنها خودشان را به اسلام می چسبانند.‎/‎/

طبعاً وقتی ادعای خدایی می کند این مسئله هم از بین می رود. منظور من این است که عمد و علت مطرح کردن چنین مسائلی چیست ؟

شگرد آنها این است. هر کجا که باشند می گویند ما از شما هستیم. در مواجهه با مسیحی ها نیز همین را مطرح می کنند و می گویند ما هم مثل شما یک دین هستیم. روش تبلیغی آنها این طور است.

بهائیت یک مشکل ویژه با تشیع دارد. علت آن چیست ؟

همان طور که عرض کردم اینها همیشه سعی داشته اند که اگر با هر مذهب یا دینی روبه رو شدند خودشان را نزدیک به آن دین یا مذهب معرفی کنند. در مورد تشیع هم همین مسئله صادق است و آنها سعی می کنند در ظاهر این طور وانمود کنند در صورتی که خود بهاء از «شیعه» به عنوان «شنیعه» یاد می کرد و بشدت از علما و روحانیون شیعه تنفر داشت و در ذهن خود به دنبال راهی برای نابودی آنها می گشت. اساساً بهائیت با دو مسئله در شیعه بشدت مشکل دارد: یکی روحانیت و دیگری عاشورا.

چرا عاشورا ؟

آنها هم می دانند که همه چیز تشیع از عاشوراست. امام هم فرمود ما هرچه داریم از محرم و صفر است. اینها هم این مسئله را درک کرده اند که استحکام اسلام و تشیع از عاشوراست. آنها می خواهند که اسلام نباشد ولی از آنجایی که اینها چندین چهره دارند حتی برای امام حسین (ع) هم زیارتنامه مخصوصی نوشته اند تا بگویند که اسلام را قبول دارند. من خودم بهایی بودم و می دانم که این زیارتنامه هیچگاه خوانده نمی شود و به آن اعتنایی نمی گردد. ضمن اینکه بهائیان هر سال در روز اول و دوم محرم به مناسبت روز تولد بهاء و باب جشن می گیرند. وقتی از آنها سؤال می کنید که چرا ایام شهادت امام حسین را جشن می گیرید می گویند که اسلام دیگر منسوخ شده است. یعنی از یک سو برای امام حسین زیارتنامه دارند و از سوی دیگر اسلام را منسوخ شده می دانند. این تناقضات در بهائیت بسیار زیاد است.

شگردهای جذب غیر بهائیان توسط این فرقه به چه شکل است ؟

شگرد آنها شست وشوی مغزی افراد است. ابتدا سعی می کنند تمام معتقدات فرد را از او بگیرند و ایمانش را سست کنند و پس از آن می گویند که حالاهر چه اعتقاد داشتی از خود بیرون کن و آماده پذیرش بهائیت شو. بعد از جاهایی شروع می کنند که طرف را علاقه مند کنند. می گویند ما به تساوی زن و مرد معتقدیم، صلح، وحدت بشریت و.‎/‎/ از اعتقادات ماست و برای آن تلاش می کنیم. یعنی سعی می کنند با سفسطه افرادی را که آگاهی درستی از اسلام ندارند از اسلام زده کنند و سپس با شعارهای زیبا او را جذب نمایند.

الآن تعداد بهائیان چقدر است ؟

یکی از دستورات اینها به پیروان خود این است که سعی می کنند تا آنجایی که ممکن است در شهرها و کشورهای مختلف پخش شوند تا حضور خود را در همه جا گسترش دهند. در مورد تعدادشان هم باید بگویم که حدود ۵۰ تا ۶۰ هزار نفر هستند که در سراسر دنیا پخش شده اند. البته آماری که خودشان می دهند بسیار غلوآمیز است و می گویند جمعیت شان حدود ۳۰۰ هزار نفر است که این طور نیست.

بهائیان در مورد حرمت ورود به سیاست هم گویا دستوری دارند.‎/‎/

بله. در بهائیت ورود به سیاست حرام است اما این مسئله در ظاهر است و دقیقاً عکس آن عمل می شود. شما می دانید که بزرگان بهایی خود در مرکز سیاست بوده اند، عبدالبهاء با پادشاهان اروپایی و مقامات امریکایی ارتباط داشته و برای آنها الواحی صادر می کرده که در آن اینها را ستوده است. ژرژ پنجم و پادشاه عثمانی از جمله این پادشاهان بوده اند. جالب است بدانید عبدالبهاء در یکی از این لوح ها دستور حمله به ایران را صادر کرده است و خطاب به یکی از پادشاهان انگلیس گفته بود که الآن موقعیت خوبی است که به ایران حمله کنید. به هرحال اینها نباید در سیاست دخالت کنند و این مسئله جزو اصول آنهاست.

علت آن چیست ؟

اینها بازی است. چطور این حرمت در زمان پهلوی وجود نداشت و هویدا که خود بهایی بود به نخست وزیری رسید یا اعضای ساواک و یا دکتر ایادی بهایی مسلک که پزشک مخصوص شاه بود. به محض پیروزی انقلاب اسلامی این مسئله دوباره مطرح شد تا هیچ کمکی از سوی بهائیان به دولت صورت نگیرد. بهائیان در هیچ یک از پروژه های ملی یا مواردی که منجر به ساختن کشور و یا پیشرفت آن باشد شرکت نکرده و نمی کنند. هیچ کدام از آنها حتی در جنگ هم شرکت نکردند و گفتند که اجازه نداریم در سیاست دخالت کنیم. این بهانه ای است که بهائیان هم کمکی به دولت نکنند و هم به این واسطه جذب آن نشوند. ضمن این که دستور دیگری هم در بهائیت وجود دارد مبنی بر اطاعت کامل از حکومت. یعنی هر بهایی در هر جایی که هست باید از حکومت آن اطاعت کامل داشته باشد. باز این مسئله در ایران اتفاق نیفتاده و آنها به شکل مخفی و به شکل غیرقانونی فعالیت داشتند ولی بعد از این که حکومت با آنها برخورد کرد، تعهد دادند فعالیت نکنند و پایبند قانون باشند ولی الآن دوباره از سوی «بیت العدل» دستوری صادر شده که داخل جامعه شوید و تبلیغ علنی کنید.

از چه زمانی این دستور صادر شده است ؟

همین چند سال اخیر که اتفاقاً الآن هم بشدت فعال شدند و در حال فعالیت هستند هم اکنون هر بهایی موظف است که برای جذب ۳ الی ۵ خانوار از مسلمانان تلاش کند. همین سال گذشته هم دستور رسید که در انتخابات مجلس هم شرکت کنید و رای بدهید.

چطور ؟

علتش این است که تا به این شکل بتوانند جای پایی در مجلس پیدا کنند و با ارتباط گرفتن با فلان نماینده مجلس و تلاش برای ساختن افکار او منافعی را کسب کنند. یعنی دستور این بود که با نمایندگان مجلس ارتباط بگیرند. آنها هم می رفتند و با شگردهای خاص می گفتند که ما بهایی هستیم و اجازه بدهید عقایدمان را بگوییم سپس در مورد ما قضاوت کنید.

چقدر این تبلیغات آنها مؤثر بوده است؟

به هرحال اینها در فضاسازی مهارت خاصی دارند و سعی می کنند فضای ذهنی افراد را برای اهداف خود آماده کنند. اگر هم نتوانند اشخاص را بهایی کنند سعی می کنند به شکلی چهره جمهوری اسلامی را در ذهن افراد خدشه دار کنند. یعنی مشکل آنها با جمهوری اسلامی است و در این راه دست به هر تلاشی می زنند.

چرا فعالیت بهایی ها در سال های اخیر شدت گرفته است ؟

اینها گمان می کردند جمهوری اسلامی در حال سرنگونی است ولی دیدند که قضیه چیز دیگری شده است و به همین دلیل دیدند که اگر تلاش نکنند راه به جایی نخواهند برد. به این شکل برخلاف نص صریح بهاءالله که گفته بود باید مطیع حکومت باشید از جمهوری اسلامی اطاعت نمی کنند و حکومت هم مجبور شد تا به واسطه فعالیت های غیرقانونی که داشتند سران آنها را در ایران دستگیر نماید.

بهایی ها بیشتر در چه شغل هایی فعالیت دارند ؟

مشاغل آزاد دارند. مثلاً در عینک سازی، تولید پوشاک، فرش، کارهای تاسیساتی و صنعتی و ‎/‎/‎/ فعالیت می کنند.

یک روز کاری یک بهایی را چگونه توصیف می کنید ؟

بهائیان برای هر شخص بهایی از سن ۳ سالگی تا ایام پیری برنامه دارند. گلشن توحید نام مهدکودک هایی است که بهائیان از ۳ سالگی وارد آن می شوند و از همان ابتدا تعالیم بهائیت به آنها القا می شود. این تعالیم مبتنی بر پرستش بهاء و ایجاد رعب و وحشت در صورت سرپیچی از فرمان اوست. برای محصلان اول ابتدایی تا کلاس دوازدهم کلاس اخلاق گذاشته می شود تا به این شکل افکار غیر بهائیت از ذهنشان زدوده شود. علاوه بر این کلاسها ، افراد باید هر ۱۹ روز یک بار در یک جلسه اجباری شرکت کنند که در صورت عدم شرکت در آن مجازات می شوند. در طول این فعالیت ها نیز مسئولیت هایی برای این افراد تعریف می شود که باید آن را انجام دهند. کلاس دیگری که تشکیل می شود، کلاس «مفاوضات»است یا «ایقان»و.‎/‎/ . بعد از اتمام تحصیل دانشگاه هایی را مشخص می کنند تا بهایی ها در آن تحصیل کنند. از طریق اینترنت با دانشگاه های امریکا ارتباط می گیرند و امتحان می دهند. جلسات دیگری هم دارند مثل احتفالات کودکان، احتفالات نوجوانان و احتفالات جوانان. در این کلاسها برنامه هایی دارند از جمله تفریحات و اردوهایی که به شکل مختلط برگزار می کنند و به این شکل آنها را سرگرم می کنند. به جز این کمیسیون هایی دارند که باید در آن شرکت کنند و فعالیت های دیگری که دارند، بهایی ها در طول روز مرتباً سرگرم و درگیر این کلاسها هستند و طوری برای آنها برنامه ریزی شده که حتی فرصت سرخاراندن هم نداشته باشند.

یعنی این یک شگرد است

دقیقاً. در این صورت هیچ کدام از افراد فرصت فکر کردن هم ندارند و به چیزی غیر از بهائیت نمی توانند فکر کنند.

شما چه می کردید ؟

من معلم مهدکودک و مسئول هیات موسیقی بودم. ضمن این که نوازنده سنتور هم بودم و ۱۵ شاگرد هم داشتم که نواختن این ساز را تدریس می کردم. با این حال کلاسها و جلسات متعددی می رفتیم و روزمان کاملاً پر بود.

آیا با غیربهایی ها هم ارتباط داشتید ؟

البته فرصتی برای این کار نداشتیم مگر این که برنامه ریزی شده باشد. یعنی تشکیلات می گفت که مثلاً روی فلان شخص کار کنید که ما هم تحت نظر آنها این کار را می کردیم.

با این اوصاف روند برگشتن بهائیان از این فرقه به چه شکل است ؟

خیلی زیاد است. این افراد فراوان هستند. الآن برای من نامه ها و ایمیل های زیادی می آید که می گویند قصد داریم از بهائیت خارج شویم ولی جرات ابراز آن را نداریم چون هر بهایی که از این مسلک برگردد از سوی خانواده و فامیل و تشکیلات کاملاً طرد می شود و مورد غضب قرار می گیرد.

علت عمده این بیزاری از بهائیت چیست؟

سؤالات زیاد، مجهولات و تناقضات.

یعنی به این سؤالات جواب داده نمی شود

فقط سفسطه می کنند و کسی که باهوش باشد کاملاً آن را متوجه می شود.

خود شما هم به این واسطه مسلمان شدید

بله. من از تناقضات فرار کردم. همه چیز تناقض داشت و در جواب این تناقضات هم فقط سفسطه می کنند. من گاهی با دوستانم صحبت می کردم و در جواب سؤال آنها که می گفتند جواب سؤالم را نگرفتم و می گفتم که چرا سؤال نمی کنید که آنها می گفتند که سؤال می کنیم ولی اینها جواب آن را نمی دانند. بعد می گفتم که با این حساب چرا اینجا ماندید، می گفتند که بعداً جواب این سؤال داده می شود! و«بیت العدل» به آن جواب می دهد.

واقعاً جواب می دهد

اتفاقاً سفسطه گر واقعی آنها هستند. جواب آنها به گونه ای است که هم کوتاه است و هم هزاران تفسیر می توان از آن داشت.

از مسلمان شدنتان می گفتید…

علاوه بر این تناقضات در بهائیت خلامعنوی و ایمانی خیلی ما را آزار می داد و به این دلیل به سوی اسلام آمدم و چون احساس قرابت و دوستی شدیدی نسبت به ائمه داشتم مشرف به تشیع شدم چرا که ائمه منبع بسیار عظیمی برای پر کردن این خلابودند. البته شیعه شدن من و شناخت این منبع عظیم به واسطه مطالعه کتاب «علی کیست» جناب کمپانی بوده است. این کتاب بسیار روی من تاثیر داشت و خواندن این کتاب را به همه توصیه می کنم.

الآن چه می کنید

پس از اسلام آوردنم برای نشان دادن چهره واقعی بهائیت تالیفاتی داشته ام و کتابهای «چرا مسلمان شدم»، «نامه ای برای برادرم»، «مسلخ عشق»، «سایه شوم» و «فریب» را به چاپ رساندم.

گویا چند رمانی هم که نوشته اید به واسطه قالبی که برای نوشته خود انتخاب کردید سروصدای زیادی در محافل بهائیت به وجود آورده است.‎/‎/

ببینید، چون چنین کتابهایی تا به حال سابقه چندانی نداشته است، غیر از آیتی و مهتدی که دوتن از بزرگان این فرقه بودند و برگشتند و کتبی را در این مورد تالیف کردند تقریباً کتابی در این باره توسط بهایی های برگشته از بهائیت نوشته نشده و طبعاً کتابهای من به این واسطه حرکت جدیدی بود و برای آنها خیلی سنگین آمد. البته از طرف تشکیلات ابتدا خیلی روی من کار کردند و خیلی بحث می کردند تا من را برگردانند. آنها ساعتها با من بحث می کردند تا مسیر مرا تغییر دهند که این روزها از روزهای سخت زندگی من بود. آنها مرتب به من می گفتند که اگر برنگردی مشمول خشم و غضب الهی و نابود می شوی که الحمدالله نه تنها هیچ کدام از این اتفاقات رخ نداد بلکه بعد از مسلمان شدنم هر روز در حال پیشرفت هستم.

چند کلمه می گویم شما یک جمله درباره آن بگویید
اسلام

بهترین مامن قلوب.

تشیع

کاملترین مذهب الهی.

بهائیت
فرقه سیاسی، استعماری.

بهایی
انسان وابسته به تشکیلات که ۲ چهره دارد؛ چهره ظاهری آنها بسیار مظلوم، عاطفی، خوش برخورد، منصف، خدمتگزار و مفید که ناشی از تعلیمات درازمدت تشکیلات بوده است و چهره باطنی آنها، گزارشگر، حیله گر، تلاشگر به علاوه کینه توزی علیه اسلام.

بدترین تعالیم بهائیت
آموزه های ضداسلامی و ضددینی.

بهترین راه مبارزه با بهائیت
پرداختن به آثار بهائیان و افشای احکام ناقص آنها مثل حکم سارق که می گویند اگر شخصی ۳ بار دزدی کرد روی پیشانی او مهر بزنید. حالااگر فرض کنیم مهری باشد که تا آخر پاک نشود اگر سارق برای چهارمین بار دزدی کرد باید با او چه کنند !

با کدامیک از ائمه احساس قرابت بیشتری دارید
علی ابن موسی الرضا (ع)‎/

ادعیه مورد علاقه شما
بعد از دعای کمیل، صحیفه سجادیه.

بهترین روز سال
روزی که درآن گناهی نکرده باشم.

سخت ترین روز برای شما
پس از مسلمان شدنم والدینم خیلی ناراحت شدند و من از ناراحتی آنها بسیار ناراحت شدم.

چه زمانی گریه کردید
یک شب عاشورا دلم برای مادرم خیلی تنگ شده بود که از این دلتنگی به گریه افتادم.

آرزو
روزی برسد که خانواده من متوجه شوند که در اشتباه هستند.

خوشبختی
همیشه خوشبخت هستم چون به خدا ایمان دارم.

خاطره خوب
اولین سفرم به مکه مکرمه.

خاطره بد
شبهایی که با ماموران تشکیلات بحث می کردم.

حرف آخر.

امیدوارم که روزی در راه افشای فرقه بهائیت به فیض شهادت نائل شوم.
مهناز رئوفی، بهایی مسلمان شده در گفت وگو با «ایران»:

نویسنده: محسن یزدی قلعه