بهائیت و سیاست

بهائیان اجازه ندارند رأی دهند

این روزها بخواهیم یا نه درگیر انتخابات هستیم. درگیر وعده هایی که میشنویم و ادعاهایی که باید به عمل برسند. وعده جذاب یک مدعی ما را به سمت او جذب و به آینده امیدوار میکند اما اگر خلف وعده ببینیم و این بی صداقتی تکرار شود، تمام امید و اعتمادمان را از دست میدهیم.
تصور کنید فردی با مدعی آزادی بیاید؛ بگوید که هرقدر محدود بودید کافی است و با من همراه شوید تا آزادترین گروه جهان باشید. اما پس بعد از همراهی با او از کوچکترین حقوقتان محروم شوید…
به عنوان نمونه تشکیلات بهائی، از طرفی انسانها را به بهانه آزادی و احکام مدرن جذب بهائیت میکند و از طرف دیگر به بهائیان اجازه کوچکترین اظهار نظر در امور سیاسی را نمیدهد!! تشکیلات بهائی به بهائیان میگوید اگر میخواهید به هر اندازه اظهار نظر سیاسی کنید، دیگر بهائی نیستید!! آیا یک بهائی حق ندارد در مورد جامعه و حکومتی که در آن زندگی میکند کوچک ترین اظهار نظری بکند؟ این مفهوم آزادی است؟
در منابع بهائی از قول رهبرانشان میخوانیم:
اما میزان بهائی بودن و نبودن این است که هر کس در امور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفه خویش حرفی زند یا حرکتی نماید همین برهان کافی‌ست که بهائی نیست دلیل دیگر نمی‌خواهد.
حال نفسی از احبا اگر بخواهد در امور سیاسیه در منزل خویش یا محفل دیگران مذاکره بکند اول بهتر است نسبت خود را از این امر قطع نماید و جمیع بدانند که تعلق به‌این امر ندارد خود می‌داند والّا عاقبت سبب مضرّت عمومی گردد یعنی مسلک روحانی ما را بِهَم زند و احبا را مشغول به‌اقوالی نماید که سبب تدنّی و محرومی آنان گردد.
منبع: ص۱۵۵ حیات بهائی – این قطعه در ص۳۳۶ گنجینه حدود و احکام به‌صورت دو نصّ از دو لوح جدا ثبت شده است.

فروشنده

?حتما تا حالا با فروشنده هایى که از اجناسشون تعریف زیادى مى کنند برخورد کردید. به این که تعریف ها روى ما تاثیر داشته یا نه کارى ندارم، اما ماها وقتی به فروشنده اعتماد میکنیم که سابقه بدی ازش نداشته باشیم و حرفش اقلا با ظاهر اجناسش بخونه.

?اگه سابقه اون فروشنده یا جنسی که داره میفرو بدونیم و این سابقه از اساس با اون چیزی که فروشنده تعریف میکنه متفاوت باشه، دیگه به هیچ کدوم از حرفهاش هیچ اعتمادی نمیکنیم.اخیرا مشابه این اتفاق در تماشای فیلم “دروازه” که توسط تشکیلات بهائی برای معرفی علی محمد باب ساخته شد، برای من افتاد. در تمام فیلم صحبت از نوگرا بودن و مهربانی باب بود و آئین او اینطوری معرفی شد که باب اومده تا محبت و امید رو بین انسانها زنده کنه

?اتفاقا من تو این موضوع مطالعه دارم و تاریخ باب رو از منابع خود بابیت و بهائیت خوندم. مثلا میرزاحسینعلی نوری(بهاءالله)، که بهائیان او رو پیامبر خود میدونن، در “مجموعه الواح” خود، بابیان رو افرادی معرفی میکنه که فقط گردن میزدن، کتاب میسوزوندن، از دیگران دوری میکنن و به دنبال نابودی همه گروه¬ها غیر خودشون هستند. عباس افندی(عبدالبهاء) هم در بیانی تو کتاب “مکاتیب” می گه: “زدن گردنها، سوزاندن کتابها و کاغذها، تخریب همه بقعه ها و قتل عام همه جز آنها که ایمان آوردند و تصدیق کردند” احکام صریح آئین باب بوده که با ظهور بهائیت، اون دوران ناخوشآیند تموم شده ⁉️سوال اینجاست که من مخاطب چطور باید به تشکیلات بهائی اعتماد کنم وقتی چیزهایی تو فیلمش گفته که با گفنه رهبران خود بهائیت نمیخونه؟

✅شما وقتی میفهمین که فروشنده همه حقیقت رو در مورد جنسش نگفته چیکار میکنین؟ #حقیقت #دیانتبهائی‎#دویستمینسالتولدباب‎#بهائیت #بهایی#بیت_العدل#تاریخ#اعدام #the_gate

دویستمین سال ولادت باب

هیچ یک از باورهای باب با مدنیت امروزه تطبیق ندارد!

ابوالفضل گلپایگانی متخلص به ابوالفضائل، که از معروفترین نویسندگان و مبلغان تشکیلات بهائی است، در کتاب کشف الغطاء خود که به دستور عبدالبهاء، دیگر پیشوای بهاییت، آن را نوشته، معتقد است که تعالیم باب با مدنیت امروزه تطابق نداشته و معتقد است که چنین باوری خلاف روحیه صلح طلبی است!

هر انسان منصفی با کمی تعقل و تفکر در اساس تعالیم باب قطعا به چنین نتیجه ای می رسد که چنین باوری در هیچ عصر و زمانی سعادت و صلح جهانی را برای عالم انسانی به بار نخواهد آورد.

اما امروز تشکیلات بهائی بدون توجه به این گفته از زبان مبلغ خود که کتابش را با تایید عبدالبهاء نوشته، با معرفی وارونه از باب و عقاید خطرناکی که خلاف صلح و عالم انسانی است، تصویری دیگر از باب به نمایش می گذارد!

این روزها تشکیلات بهائی، همه بهائیان را به برگزاری جشنهای دویستمین سال تولد باب دعوت میکند. جشن تولد کسی که باورهای او با مدنیت امروز هیچ تناسبی ندارد …

یا رومی روم باش، یا زنگی زنگ…

از قدیم گفته اند یا رومی روم باش یا زنگی زنگ. آدم بالاخره یا این سمت جوی هست یا آن سمت. همه ما افرادی را دیده ایم که متناسب با موقعیت، نظرشان تغییر میکند، استدلالشان عوض میشود و خود را به حق میدانند. این افراد شاید معرکه گیر خوبی باشند اما در نهایت سخنشان به دل انسانهای آزاده و آگاه نمی نشیند؛ چرا که یکرنگی و صداقت در رفتار و سخنانشان نیست.
صداقت و یکرنگی میگوید آدم اگر به چیزی اعتقاد دارد، باید پای اعتقادش بایستد، نه اینکه بنا به منافع یا برای جلب توجه بیشتر، سخنانی متناقض با باورهای خودش بگوید. حال اگر این عدم یکرنگی از سوی یک تشکیلات با رویکرد دینی باشد، اثرات منفی آن بیشتر خواهد بود.
به عنوان مثال، از یک طرف تشکیلات بهائی که بهائیان سراسر دنیا را مدیریت و رهبری میکند، تقلید از یک انسان را محکوم کرده و شیعیان را به خاطر تقلید احکام شرعی از فقها، گمراه و عقب مانده میداند. اما از طرف دیگر جناب بهاءالله-که بهاییان او را پیامبر خود میدانند- در “الواح نازله به ملوک و رؤسای ارض”، حدیثی مشهور از امام صادق علیه السلام در مورد ویژگی های یک مرجع تقلید را نقل و در ضمن تایید این حدیث، آن را “از لسان مظهر وحی جاری شده” میدانند. همچنین، جناب عبدالبها، پیشوای بهاییان، در کتاب رساله مدنیه خود، به همین حدیث استناد کرده، آن را روایتی صحیح دانسته و در مورد آن گفته: “این کلمات مشرقه، جامع جمیع شرائط علمیّه است”.
یعنی همان تقلید از فقها که امروز تشکیلات بهائی آن را محکوم کرده و نشانه ضعف و عقب ماندگی شیعیان میداند، از سوی نخستین رهبران بهائیت، تایید شده و صحیح است. اگر رهبران و بزرگان بهائی تقلید را صحیح میدانستند، چرا تشکیلات امروزی بهائی، حرفی مخالف اعتقادات خود بهائیان میزند؟ آیا هدف تشکیلات بهائی از این دوگانه گویی ها، هدایت انسانها به سوی خداست؟ آیا صحیح است که برای رسیدن به اهدافمان، مخالف باورهایمان عمل کنیم؟ آیا این خیانت به افکار عمومی بشریت نیست؟
یا باید مثل قدیمی ها به گردانندگان امروز بهائیت بگوییم: یا رومی روم باشید، یا زنگی زنگ…
پی نوشت:
حدیث مشهور امام صادق علیه السلام که جناب بهاءالله و جناب عبدالبهاء نیز ضمن تایید، به آن استنهاد کرده اند:
فَأمَّا مَن کانَ مِن الفُقَهاءِ صائناً لنفسِهِ حافِظاً لِدینِهِ مُخالِفاً على‏ هَواهُ مُطِیعاً لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ
هر کدام از فقها که نگهدار نفس خود است، از دینش محافظت می‌نماید، با هوای نفس مخالفت می‌کند و امر مولای خود ]ائمه‌ی معصومین (ع)[ را اطاعت می‌کند، پس بر مردم است که از او تقلید کنند. (وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۱)

اندر شعارهای توخالی بهائیت

یکی از شعارهایی که بهائیان برای زیبا جلوه دادن اعتقاد خود با افتخار بیان می کنند شعار “وحدت عالم انسانی” است که می گویند همه ی انسان ها باهم برابرند و  کسی برتر یا بدتر از کسی نیست. اما همینکه به مرحله ی عمل می رسند شعار خود را فراموش می کنند و جور دیگری رفتار می نمایند.

توجه شما را جلب می کنم به کلام گهربار رهبر درجه یک بهائیان جناب بهاءالله در وصف مردم سرزمین سوریه.

ایشان در کتاب اسرارالآثار، جلد۵ می گوید:

«ای نبیل، بارها امر نمودیم و باز هم می گوییم به مردم شام (سوریه) ذکر خدا و حرف دین را نزن. چون مردمش از خدا و حق دور هستند و از عنایت خدا محرومند. زمین آنجا به نهایت مبارک است و مردمش به نهایت منحوس»

اگر می گویید “همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار” پس دیگر چرا رهبرتان مردم منطقه شام را منحوس می خواند؟!!

من قبله ام !

قبله، جایگاهی است که پیروان یک دین، در هر جای دنیا که باشند، به­ سوی آن نماز می­ گذارند.

بهاییان نیز قبله­ ای دارند که محلّ آن در شهر عکا (فلسطین اشغالی) است. عکا محلّ دفن میرزا حسین­علی نوری (بهاء­الله) رهبر بهاییان است که بهاییان، اعمال عبادی خود را رو به­ سوی جنازه ­ی مدفون او به جا می­ آورند؛

البتّه دستور جناب بهاء الله آن بوده که بهاییان در زمان حیاتش نیز به سمت او عبادت کنند!!!

بحث خداشناسی در میان تعالیم بهاییان، بحثی گیج ­کننده است؛ چرا که مدّعی خدایی در این آیین کم نیست؛

باری سیّد باب خود را ذات خداوند معرفی می­ کند و گاهی جناب بهاءالله، خدایی همه­ ی خدایان را، رشحه ­ای از ترشّحات وجودی خود می­ داند. گاهی جناب بهاءالله خود را خالق تمام موجودات می‌پندارد و گاهی همین خدا زندانی می‌شود و گاهی در خراب‌ترین سرزمین‌ها مسکن می‌گزیند.

خدا شناسی در بهاییّت هر چه هست، با یکتاپرستی میان موحّدان تفاوت جدّی دارد و این­گونه ادّعاها در «عصر ارتباطات»، سخنان فرعون را به بنی­ اسراییل تداعی می­ کند که به آنان می­ گفت: “من خداوند بزرگ­تر شما هستم!”

امیرکبیر، بزرگمرد تاریخ

بعضی حرفها را باید طلا گرفت و بعضی را هم باید ریخت دور… بعضی آدم ها را هم باید طلا گرفت و بعضی دیگر را…

آنهایی که حرفشان با عملشان میخواند، آنها که دعوت به نیکی میکنند و خودشان هم در آن مسیر پیشگام هستند، آنهایی که از خود میگذرند و خود را فدای آرمانشان میکنند، خودشان طلایی میشوند  و برگ های کتاب تاریخ را زینت میدهند…

برای یافتن این انسانها نیاز نیست خیلی دور برویم، از همین دوران معاصر میتوانیم بزرگمردی چون امیرکبیر را بیابیم که مرور خاطراتش، افتخار و تحسین همه صاحبان اندیشه را به همراه دارد.

طبیعی است که سابقه روشن امیرکبیر به مذاق معدود مخالفانش هم خوش نمی آید؛ در اندازه فهم و توان خود، تلاش میکنند تا تاریخ را وارونه جلوه دهند. یکی از این افراد، جناب عبدالبهاء، یکی از رهبران بهائیت، است.

او در کتاب مقاله ی شخصی سیّاح، این بزرگ مرد تاریخ را اینگونه معرفی میکند: “میرزا تقی خان امیر نظام وزیر اعظم و اتابک معظّم شد… این وزیر شخصی بود بی تجربه و از ملاحظهء عواقب امور آزاده. سفّاک و بی باک و در خونریزی چابک و چالاک…”

بیان این جملات از سوی هر انسان عاقلی مردود است. با تاریخ نمی شود مقابله کرد، حقیقت قابل انکار نیست و هرکه خودش را مقابل حقیقت قرار دهد، خود را بی اعتبار نموده.

کار خوبه خدا درست کنه …

حتما داستان دو فقیر در زمان سلطان محمود غزنوی را شنیده اید که یکی دائما چاپلوسی سلطان را میکرد و دیگری تکه کلامش این بود که “کار خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خر کیه؟” …

در نهایت هم گدای متملّق همچنان گدا ماند و آن یکی، آن گونه به ثروت رسید که سلطان هم معترف شد که کار خوبه خدا درست کنه…

تاریخ پر است از این اتفاقات جالب و البته پند آموز…

یکی از همین اتفاقات جالب، بیانات و عبارات رهبران بهائی، در ستایش از پادشاهان وقت است.

به عنوان نمونه، طبق آن چه در جلد دوم کتاب مکاتیب آمده، جناب عبدالبهاء در مورد حکومت عثمانی اینگونه دعا می کند:

الهی الهی اسالک بتأییداتک الغیبیّه و توفیقاتک الصمدانیّه و فیوضاتک الرحمانیّه ان تؤیّد الدوله
العلّیّه العثمانیّه و الخلافه المحمّدیّه …
ایشان در این دعا، حکومت عثمانی وقت خود را دولت علّیّه عثمانی و خلافت محمدی(!) میخواند و از خداوند درخواست تأیید این دولت را داشته و در ادامه، حفظ و حراست آن را درخواست میکند.

این حکومت عثمانی که حکومت سنی مذهب و مخالف شدید تشیع است، همان است که بارها شوقی افندی(ولی امر بهائیت) از ظلم آن نسبت به بهائیت گفته، همان که سالها رهبران بهائی را تحت فشار قرار داده و نیز در نهایت قصد اعدام جناب عبدالبهاء را داشته که به دلیل وقوع جنگ موفق به آن نشده…

با این وجود، جناب عبدالبهاء این حکومت را خلافت محمدی و در ادامه راه پیامبر اسلام دانسته و تایید و بقای آن را از خدا خواسته است…

نمی دانیم هدف جناب عبدالبهاء از این رفتارها و گفتارها در تایید و دعا بر حکومت های ظالم زمان چه بوده اما به هر حال، عقل و وجدان انسان، همان گفته ساده مرد فقیر را بیشتر می پسندد که “کار خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خر کیه؟”

بهائیان در شناخت موعود اسلام به بیراهه رفتند

photo_2017-01-28_09-27-27
در بشارات اسلامی در مورد علامات و ویژگی های حضرت قائم (ع) آمده است:
“یملاء الله ارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا”

یعنی از مشخصه های موعود اسلام، حضرت قائم (ع)، برچیدن بساط ظلم و جور و اقامه قسط و عدل است، و این حدیث در بین شیعه و سنی بسیار نقل شده است؛ امّا جناب بهاء الله اعتراف می کند که پس از باب و در زمان خود بهاء الله هنوز ناله عدل بلند است:

” امروز ناله عدل بلند و حنین انصاف مرتفع. دود تیره ستم ، عالم و امم را احاطه نموده ” (کتاب دریای دانش ۸۵)

همچنین در صفحه ۲۴ کتاب مذکور میگوید که در حال حاضر آتش فساد در اکثر ممالک مشتعل شده:
“حال در اکثر ممالک نور اصلاح مخمود و خاموش و نار فساد ظاهر و مشتعل…”

این چه موعودی است که به جای عدل و روشنایی، فساد و تاریکی را برای جهانیان به ارمغان آورده؟!!

همه ی بهائیان باانصاف را دعوت می کنیم به تحرّی حقیقت در آثار رهبرانشان تا حقیقت واقعی برایشان آشکار گردد.

بهاءالله و منکران و مخالفانش

photo_2017-01-11_12-34-56

جناب بهاءالله در مورد کسانی که امر را نپذیرند و دشمنی ایشان را در دل داشته باشند چنین می فرمایند:

من ینکر هذا الفضل الظاهر المتعالی المنیر ینبغی له بان یسئل عن امه حاله ..قل من کان فی قلبه بغض هذا الغلام (بهاء)فقد دخل الشیطان علی فراش امه …
(کتاب گنج شایگان و جلد ۴ کتاب مائده آسمانی)

هرکس بهاءالله یا بهاییت را منکر شود سزاوار است از مادرش وضع خود را بپرسد… بگو هرکس در قلبش دشمنی این غلام (بهاءالله) را داشته باشد قطعاً شیطان در بستر و رختخواب مادرش رفته است.

همان طور که می بینیم، بنا بر آن چه که ایشان فرموده اند، تمامی منکران ایشان حالشان معلوم است! این سخن ایشان برای ما و برای بهاییان بسیار کارگشا می باشد و مطالب بسیاری را برای ما روشن می نماید.

وقتی که بیشتر به این جمله می اندیشیم، به این فکر می افتیم که:

۱. آیا برادر ایشان، جناب میرزا یحیی، صبح ازل، هم که منکر ایشان شدند همین حال را دارد؟

۲. آیا خواهر جناب بهاءالله، عزیه خانم، هم که منکر ایشان شدند همین حال را دارد؟

۳. آیا جناب محمدعلی برادر جناب عبدالبها هم که منکر ایشان شدند و بین آنها دعوا رخ داد نیز همین حال را دارد؟

۴. آیا تمام بابیان که منکر ایشان شدند همین حال را دارند؟

۵. آیا تمام شیخیه و تمام مسلمانان که منکر ایشان و بهاییت شدند همین حال را دارند؟

۶. آیا این روش گفتار ایشان با آن چه که فرموده شده است که “همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار” قابل جمع می باشد؟