آقا جان!
شادی که در عزای تو معنا نمی شود
شام چهلمت شب یلدا نمی شود
آقا تمام مردم ایران مؤدبند
جشنی به احترام تو بر پا نمی شود
***************
دیدنت در همهی راه، معمّا شده است
تو کجا؟ نیزه کجا؟ وای چه با ما شده است؟
دیدنت سخت؛ ولی سختتر از آن این است،
باز هم حرمله سرگرم تماشا شده است
باورم نیست که بالای سرم میخندی
دل من سوختهتر از دل لیلا شده است
ساربانی که نگین پدرت را دارد،
چند روزیست در این قافله پیدا شده است
حجم تیری که علمدار زمینگیرش شد،
باورم نیست که در حنجرهات جا شده است
کاش آرام رود قافله تا راه روی
بعد من نوبت لالایی زهرا شده است
کاش ارام رود تا که نیفتی از نی
ولی افسوس! سر رأس تو دعوا شده است
نیزهداری که تو را میبَرَد این را میگفت:
باز هم زخم گلوی پسرت وا شده است
حسن لطفی
دیدگاهتان را بنویسید