بررسی تعلیم تساوی رجال و نساء در بهائیت

just

یکی از اصول دوازده‌گانه آئین بهائی، اصل تساوی حقوق رجال و نساء است؛ با این وجود تناقضات غیر قابل انکاری در کردار و گفتار رهبران بهائی در رابطه با مسأله‌ی تساوی حقوق رجال و نساء وجود دارد که به اذعان جناب شوقی افندی توجیهی برای آن نمی‌توان ارائه داد. (۱۵ جولای ۱۹۴۷)
برای تبیین مسأله و اثبات ادّعای وجود نابرابری حقوق رجال و نساء در آیین بهائی مطالبی چند در این زمینه تقدیم می‌گردد:

هیچ‌کدام از رهبران بهائی از نسوان نبوده و بنا به نصوص بهائی نسوان حق عضویّت در بیت‌العدل اعظم الاهی را ندارند!!
این مسأله که علی‌رغم تأکید آموزه‌های بهائی بر تساوی حقوق رجال و نساء، هیچ‌کدام از رهبران روحانی عالی‌رتبه این آیین از زنان نبوده است؛ بسیار بحث‌انگیز است. این مسأله از همان ابتدای پیدایش آئین بهائی مطرح بوده و سوألاتی را در ذهن پیروان این آئین به‌ویژه پیروان مؤنث این آئین مطرح کرده است به‌عنوان نمونه در کتاب گلزار تعالیم بهائی ص۲۸۸آمده است:
«سؤال خانمی بحضور مبارک عرض شد که گفته بود تا حال از جانب خدا زنی مبعوث نشده و همه مظاهر الاهیّه رجال بوده‌اند. فرمودند: «هر چند نساء با رجال در استعداد و قواء شریکند ولی شبهه‌ای نیست که رجال اقدمند و اقوی حتّی در حیوانات مانند کبوتران و گنجشگان و طاووسان و امثال آنان هم این امتیاز مشهود.»
در این‌جا مشاهده می‌شود که به صراحت جناب میرزا حسین‌علی نوری بیان می‌کند که رجال به‌طور ذاتی نسبت به زنان برتری دارند چه که می‌فرمایند: «شبهه‌ای نیست که رجال اقدمند و اقوی» و در توجیه این برتری ذاتی مثالی از عالم حیوانات ارائه می‌کنند که چون در عالم حیواناتی چون کبوتران و گنجشگان و طاووسان و امثال آنان هم این امتیاز مشهود است؛ لذا به همین دلیل می‌توان نتیجه گرفت که در عالم انسانی نیز شرایط به همین نحو باید باشد.

از این دیدگاه تبعیض‌آمیز که بگذریم به دیدگاه تحقیرآمیز و توهین‌آمیز موجود در فرمایشات رهبران بهائی نسبت به جنس مؤنث می‌رسیم؛ همانطور که در این فرمایش اخیر جناب میرزا حسین‌علی نوری مشاهده شد برای تبیین حقوق نساء مثالی از عالم حیوانات آورده شده بود.
جناب عباس افندی نیز برای تبیین حقوق نساء هم‌چون پدر، به عالم حیوانات توجّه دارند! آن‌جا که می‌فرمایند:

«همین‌طور در عالم حیوان نظر می‌کنیم جمیع ذکور و انثی است امتیازی در میان نیست در جمیع مراتب مساویند و در جمیع وظائف حیوانی شریکند؛ ولی چون نظر در عالم انسان می‌کنیم می‌بینیم تفاوتست.» (خطابات حضرت عبدالبهاء، جلد ۱، ص ۱۶۳)

مشخّص است که رهبران بهائی برای تبیین حقوق نساء در آئین بهائی به عالم حیوانات رجوع کرده‌اند؛ اگرچه به جمع‌بندی واحدی در این زمینه نرسیده‌اند، جناب میرزا در عالم حیوانات میان جنس نر و ماده تفاوت و امتیاز مشاهده کرده است؛ اما جناب عبدالبهاء (عباس افندی) تساوی در جمیع مراتب!!
به هر حال، آن‌چه اهمّیّت دارد این است که رهبران آئین بهائی بر اساس مشاهدات خود از عالم حیوانی سعی در تبیین حقوق نساء کرده‌اند؛ بر این‌ اساس مشخّص می‌شود که جایگاه زن در آئین بهائی چه جایگاهی است:
جایگاهی هم چون گنجشک، سگ، کوسه و امثال آن!! بسیار مایه‌ی تأسف است که کسانی که مدّعی ارزش نهادن به مقام زن هستند تا این حد او را نازل کرده‌اند که برای تبیین حقوقش آن را با حیوانات مقایسه می‌کنند.

? علاوه بر این‌که در آئین بهائی هیچ‌کدام از نسوان نبوده‌اند، شاهد آن هستیم که زنان حق انتخاب شدن برای عضویّت در بیت‌العدل اعظم الاهی که عالی‌ترین مرجع تصمیم‌گیری در شرایط فعلی بهائیت است را ندارند. نکته جالب در این زمینه این است که مسأله تحریم عضویت زنان در بیت‌العدل و تناقض آن با اصل تساوی حقوق رجال و نساء به‌گونه‌ای است که جناب شوقی افندی در این باره اذعان داشته‌اند:

«از آن‌جا که جناب عباس افندی فرموده اند حکمت این موضوع در آینده ظاهر خواهد شد، ما با اطمینان به صحّت مطلب باید آن را قبول کنیم؛ ولی نمی‌توانیم برای فرونشاندن اعتراضات حامیان نهضت زنان توجیهی ارائه دهیم.» (۱۵ جولای ۱۹۴۷)

مسأله تحریم عضویّت زنان در بیت‌العدل اعظم الاهی علی‌رغم اصل اساسی تساوی حقوق رجال و نساء در آئین بهائی، شاهد دیگری است بر این‌که این آئین به آن اصل، اعتقاد نظری و عملی ندارد و به‌وضوح وجود دیدگاه مردسالارانه را در آموزه‌های بهائی نشان می‌دهد؛ مع الوصف رهبران بهائی اصرار دارند: «نساء و رجال کلّ در حقوق مساوی به هیچ وجه امتیازی در میان نیست.» (گلزار تعالیم بهائی، ص ۲۸۳)
این چه تساوی میان حقوق رجال و نساء است که نساء حقّ عضویت در مهم‌ترین مجمع روحانی بهائی را نداشته باشند؛ لکن رجال چنین حقّی را داشته باشند؟! آیا داشتن حقّ عضویّت و ممنوعیّت عضویّت در بیت‌العدل به معنی تساوی حقوق رجال و نساء است؟! آیا این هم از مصادیق ممتاز بودن مردان در آئین بهائی نسبت به نسوان نیست؟!

به نقل از بهائی پژوهی

مدّعیان تساوی زن و مرد پاسخ دهند!

421313969_7918

تعلیم ” تساوی زن و مرد ” بارها و بارها توسط بهائیان با شور و هیجان خاصّی مطرح شده و آنها این تعلیم را از آموزه های مختصّ به خود می دانند و ادّعا دارند که بهائیت توانسته بین زن و مرد تساوی برقرار کند.
حال ببینیم که خود بهائیان چقدر به این آموزه پایبندند.

بالاترین مجمع قانونی در بهائیت مرکزی به نام «بیت العدل» واقع در اسرائیل است. متأسفانه این مدّعیان دروغین تساوی حقوق زن و مرد، زنان را از شرکت در این مجمع بزرگ بهائیان محروم کرده اند و بنا به نقل آقایان بهاءالله و عبدالبهاء در کتاب گنجینه حدود و احکام، اعضای بیت العدل باید فقط از مردان باشند.

از این دست قوانین که عدم تساوی بین زن و مرد را نشان می دهد در کلام رهبران بهائی به وفور به چشم می خورد.

به امید روزی که تمام گمراهان هدایت شوند.

telegram4

حجی که فقط بر مردهای بهائی واجب است!!!

? 815935969_104897

☝️از جمله تعالیمی که بهائیان خود را داعیه دار آن می دانند، تساوی بین زن و مرد است که دائماً آن را گوشزد می کنند و به این تعلیم افتخار می ورزند.

?اما سؤال این است که چگونه حضرات در این تعلیم سخنانی می گویند که با متون اصلی و دستوراتشان متناقض است؟

? در بهائیت علیرغم شعار تساوی زن و مرد، در بسیاری از اعمال عبادی بین زن و مرد اختلاف وجود دارد؛

☝️از جمله در مسئله ی حج که این امر به دستور جناب بهاءالله در کتاب اقدس فقط بر مردان واجب شده است!

?اگر انجام مراسم حج بر مردان فریضه است، چرا بر زن ها نباشد؟

?مگر شما نیستید که شعار می دهید بین زن و مرد تساوی برقرار کرده اید؟!

telegram4

تفاوت در مردمان شهر و روستا!

تفاوت در مردمان شهر و روستا!

بی شک در هیچ کدام از ادیان الهی بین مردم شهر و روستا در هیچ امری، خصوصاً احکام و شرعیّات تفاوتی قائل نگردیده اند؛ زیرا همه ی انسانها و دستورات الهی باید به طور یکنواخت در مورد همه، اعم از شهری و روستایی اجرا شود.
اما در بهائیت با وجود آنکه از وحدت عالم انسانی دم می زنند ولیکن بین مردم شهر و روستا فرق نهاده اند. می گویند مهریه ازدواج، اگر مرد شهری باشد نوزده مثقال طلا و اگر از اهالی روستا باشد نوزده مثقال نقره است. جناب عبدالبهاء می گوید: «مهر به اعتبار زوج است اگر از اهل مدن (شهر) است ذهب (طلا) و اگر از اهل قری (روستا) است فضه (نقره)» (کتاب گنجینه حدود و احکام)
این تفاوت بین مردمان شهر و روستا برای حضرات بهائی که ادعاهایی گزاف در مورد وحدت عالم انسانی می نمایند بسیار قبیح و ناستوده است.

telegram4

داعیه داران تساوی پاسخ دهند!

tasavi

داعیه داران تساوی پاسخ دهند!

تساوی حقوق زن و مرد!
این شعار نیست، این یک هدف و یا آرزو هم نیست.
باید به شما مژده دهم، بالاخره با تلاش چندین نفر از مردان و زنان تاریخ، این آرزوی دور و دراز بشریت، این هوای خنک و مطبوع “تساوی حقوق انسانیت بدون توجه به جنسیت” بر صورت داغ دیده و رنجور اَبناء بشر به خصوص بانوان عزیز وزیده است و زین پس، از تلألؤ انوار پُر برکت این افراد، حقوق زنان و مردان در سرتاسر این کره خاکی به احترام گذارده خواهد شد.
چرا که آنقدر همین زحمت¬کشان اصلی این عرصه به زیبایی و با درایت، با عمل و رفتار خودشان این اصل اصیل را به اثبات رسانده اند که دیگر هیچ بنی بشری به خود اجازه ی تضییع حقوق جنس مؤنث را نخواهد داد و پیوسته آدمیزادان در تحقّق بیش از پیش این آرزو کمر همّت خواهند بست.
آری چقدر قشنگ است که ما این شعارهای زیبا و وعده های پر طرفدار را به عدّه ای بدهیم و اصرار بورزیم که ماییم نخستین کسانی که برای این هدف قدم برداشته ایم و هزینه داده ایم؛ آری قشنگ است…
امّا اگر در حد یک شعار و یک تابلوی تبلیغاتی برای فریب اَذهان تشنه ی تساوی حقوق زن و مرد به کار برود چه بسیار زشت و کریه خواهد بود!
و حال اگر پیدا شود این مدّعیان طلایه داری این جنبش و حرکت به سمت تساوی حقوق چه کرده اند و با این پرچم عدّه ای را به دور خود و مسلک قلّابی خویش دعوت کرده اند، بر خلاف افکاری که فریاد می زنند، پیوسته و در گاه گاه مختلف، آنجا که پای هوس، و منافع شخصی و یا جناح و یا جنس مذکر به میان می آید، زیرکانه پرده ی ریاکاری و تفسیر و توجیه را بر رفتار متناقض خود می افکنند و کارهای زشت خود را توجیه می کنند، چه رسوایی شنیعی بر دامان کُنش¬گران واقعی این عرصه، یعنی جنبش تساوی حقوق زن و مرد خواهد نشست. نه تنها بر این عده، بلکه بر تاریخ بشریت بسیار سخت خواهد بود تا از کسانی نام ببرد که داعیه ی دیانت داشتند و بی دین بودند، داعیه ی تساوی و عدالت داشتند و پیوسته بر خلاف آن رفتار کردند، ادعای انسانیت داشتند و …
آری سخن از بهائیت است…
گروهی که اعتقاد خود را به دروغ دین می خوانند!
گروهی که به دروغ شعائر زیبایی را به خود نسبت می دهند!
گروهی که خود را اولین کسانی می پندارند که در جهت نشر افکار به ظاهر زیبایشان تلاش کرده اند!
گروهی که به دروغ دم از تساوی حقوق زن و مرد می زنند و پی در پی و لا به لای تاریخ و هم اکنون، لاف تساوی زده اند، همین بهاییتی است که اساس مشروعیتش بر “تساوی حقوق زن و مرد” استوار است و با اینکه در جای جای حرفها و لاف هایشان پر است از تساوی حقوق زن و مرد، آنگاه که پای دموکراسی و تساوی حقوق زن و مرد در انتخابات دوره ای شان اجازه ی کاندیداتوری هیچ جنس مؤنث، هیچ بنی بشر دختر و بانویی را نمی دهند و با انواع و اقسام توجیهات بعضاً خنده آور، سعی در پیچاندن و پرده پوشی این گاف برزگشان می کنند؛
که البته تقصیر خودشان نیست؛ همان طور که اشاره شد اساس اعتقادشان به ایشان چنین دستوری داده است.
در لا به لای همه ی شعارهای به ظاهر قشنگی که دم از حقوق زنان می زند عباراتی¬ست که افکار انسان های آزاد اندیش را به سادگی به چالش می کشد:
اولین چالش اینکه با وجود این تعلیم (تساوی بین زن و مرد)، چرا خانم ها از عضویت در بیت العدل محروم هستند؟ چنانکه در کتاب اقدس می خوانیم: اعضای بیت العدل باید از بین مردان انتخاب گردند! [۱] و جالب اینکه در چرایی آن، جناب عبدالبهاء گفته است که حکمت این موضوع در آینده ظاهر خواهد شد!!! جناب شوقی افندی نیزدر پاسخ به همین سئوال از سوی یکی از بهائیان، در پیام ۵ جولای ۱۹۴۷ گفته است: «مردم باید بپذیرند که نساء صلاحیت عضویت در بیت العدل عمومی را ندارند…»
بهائیت از یک طرف در طبل تساوی حقوق زن و مرد می کوبد و فریاد برمی آورد که فقط ما این تساوی را رعایت کرده ایم اما وقتی به مرحله عمل می رسد حتی در مهم ترین مرکز تجمعش یعنی بیت العدل، زنان را از عضویت در آن محروم می نماید!!!
همچنین در دورانی که یکی از مظاهر رعایت تساوی حقوق زن و مرد، انتخاب شدن در پارلمان ها شناخته می شد، جناب عبدالبهاء با یک جمله زنان را از انتخاب شدن در محافل روحانیه بهائیه که به منزله پارلمان داخلی است، محروم کرده: «… و در لوح مبارک دیگر نازل: در بلاد شرق در هر بلده و قریه که عدد مؤمنین از رجال از سن بیست و یک و مافوق آن نه تجاوز نموده محفل روحانی در نهایت روحانیت و صفا و حکمت و متانت تاسیس گردد و حضرات اِماء الرحمن منتخِب اند نه منتخَب …» [۲]
از جمله چالش های دیگر آنجاست که جناب عبدالبهاء اجازه نمی دهد زنان ولی امرالله شوند:
«ای یاران مهربان، بعد از مفقودی این مظلوم باید اغصان و افنان سدره مبارکه و ایادی امرالله و احبّای جمال ابهی توجّه بفرع دو سدره که از دو شجره مقدّسه مبارکه انبات شده و از اقتران دو فرع دوحه رحمانیّه بوجود آمده یعنی (شوقی افندی) نمایند زیرا آیت اللّه و غصن ممتاز و ولیّ امرالله و مرجع جمیع اغصان و افنان و ایادی امرالله و احبّاء اللّه است و مبیّن آیات اللّه و من بعده بکراً بعد بکر یعنی در سلاله او.» [۳]
یعنی بعد از جناب شوقی که اولین ولی امر در بهائیت است، فقط فرزندان پسر از نسل او می توانند به این مقام برسند!!
از این دست تناقض در خصوص عدم رعایت تساوی حقوق زن و مرد در بهائیت ـ که داعیه دار این تساوی است ـ بسیار به چشم می خورد که در این مقال مجال ذکر آن نیست.
آری، همین گفته هاست که محقق را در شناسایی بهتر بهائیت رهنمون می شود و می یابد که بهائیت نه تنها دین الهی نیست، بلکه از بسیاری از امتیازات مکتب های بشری نیز محروم مانده است.

منابع:
۱- این مطلب در کتاب اقدس و گنجینه ی حدود و احکام ص ۲۱۹ آمده است.
۲- گنجینه حدود و احکام، ص ۶۰
۳- الواح وصایا، صفحات ۱۱ تا ۱۴

گزارشی از یک گفتگو پیرامون عضویت زنان در بیت العدل

با اعلام اسامی اعضای بیت العدل اعظم الهی در رضوان ۲۰۱۳ و مشاهده عکس ۹ نفرمرد انتخاب شده ، یک بار دیگر صدای گروهی از خانم ها در اعتراض به عدم حضور زنان در بیت العدل بلند شد و صفحه فیس بوک جناب عرفان ثابتیو جناب حسن ممتاز سروستانی جولانگاه بحث و گفتگو در این موضوع گردید ویاد آور مقالات آقای تورج امینی (اینجا واینجا) در سال ۸۵ در سایت «نگاه » وبحث و گفتگو های پیرامون آن شد.بحث از اینجا آغاز شد که دیانت بهایی زن و مرد را از نظر حقوق مساوی اعلام کرده وهیچ امتیازی بین آنها قرار نداده است.

حضرت عبدالبها میفرمایند:« . . . و همچنین وحدت نوع را اعلام نمود که نساء و رجال کل در حقوق مساوی و به هیچوجه امتیازی در میان نیست زیرا جمیع انسانند فقط احتیاج به تربیت دارند، اگر نساء مانند رجال تربیت شوند هیچ شبهه ای نیست که امتیازی نخواهد بود. . . »

ایشان در جایی دیگر میفرمایند :« . . . برخی معترفند که زنان از لحاظ توانایی با مردان مساوی نیستند و در خلقت ضعیف تر از مردان خلق شده اند . این وهم صرف است ، تفاوت مراتب زن و مرد بعلت تفاوت در امکان تحصیل است . تا زمانی که زنان از حقوق و امتیاز پیشرفت مادی محروم باشند وضع به همین منوال است و نهایتاً اینکه تا مساوات تامه بین اناث و ذکور در حقوق حاصل نشود عالم انسانی ترقیات خارق العاده ننماید . . . »

با توجه به بیانات فوق این سؤال به طور طبیعی مطرح است که با وجود این تعلیم، چرا خانم ها از عضویت در بیت العدل اعظم محروم هستند؟پاسخ مشخص اینکه بر اساس آیات کتاب مستطاب اقدس ، اعضای بیت العدل اعظم باید از بین مردان انتخاب گردند و در چرایی آن ، حضرت عبدالبها فرموده اند که حکمت این موضوع در آینده ظاهر خواهد شد. حضرت ولی امرالله نیزدر پاسخ ،به همین سئوال از سوی یکی از احبا در پیام ۵ جولای ۱۹۴۷فرمودند :« مردم باید بپذیرند که نساء صلاحیت عضویت در بیت العدل عمومی را ندارند از آنجا که حضرت عبدالبها فرمودند حکمت این موضوع در آینده ظاهر خواهد شد، ما با اطمینان به صحت مطالب ، باید آن را قبول نماییم ولی نمیتوانیم برای فرو نشاندن اعتراض حامیان نهضت زنان توجیهی ارائه دهیم . . . »

بنابراین در هیچیک ازنصوص به علت واقعی عدم حضور زنان دربیت العدل اشاره نشده است و بیت العدل اعظم نیز که قرار است رافع مشکلات بین احبا باشد در این رابطه سکوت اختیار نموده است و همین سکوت به احبا اجازه داده است تا در این رابطه وارد بحث شوند و اعلام نظر نمایند.

گزارش زیر خلاصه ای از گفتگو های مفصل و جالب توجه انجام شده در صفحات فیس بوک بین تعدادی از احباست تا نظر شما چه باشد ؟برخی از احبا با قرار دادن کامنت و یا تاٌیید کامنت های داده شده به عدم حضور زنان در بیت العدل اعظم انتقاد داشتند و با جملاتی مانند : « . . . چرا همه مرد هستند ؟. . . این تناقض باید حل گردد !. . . چرا یه زن توشون نیست ؟. . . چرا خانمها در این عکس غایب هستند ؟. . . همه مرد ! ! . . . همیشه آقایان در رأس امور بوده و خواهند بود ! . . . خدا هم زن ستیز است ! . . . »

وامثال آن مخالفت خود را با این حکم اعلام کردند.دکترعرفان ثابتی به عنوان متولی این بحث در کامنت های متعدد خود حکم عدم عضویت زنان در بیت العدل را به چالش کشیدند و با ذکر جملاتی همچون :  « این حکم استثنایی است و با دیگر تعالیم بهایی همخوانی ندارد »   «متأسفانه این مشکل وجود دارد » « این حکم با اصل برابری  حقوق مدرن همخوانی ندارد » و مطالبی از این دست ، بازار بحث را گرم نگه داشته و وعده میدهند که این مشکل بتدریج وبه مرور زمان حل خواهد شد و بیت العدل اعظم با تفسیر کتاب اقدس و تعمیم کلمه رجال به خانمها ، راه را برای ورود زنان به بیت العدل باز خواهد نمود.

اما در این میان جناب حسن ممتاز سروستانی در صفحه فیس بوک خود ضمن انتقاد از خانم درسا سبحانی ، ایراد به تعالیم و احکام بهایی و تبعیض آمیز و نادرست خواندن آنرا ، نوعی تناقض در ایمان به حساب آورده و میگویند :

«. . . وقتی دیانت بهایی را قبول کردی و به آن معتقد شدی، اعتراض به آن معنا ندارد.»

درسا اعتراض کرده بود که :«. . . همه سهم دارند به غیر از زنان! دیدن این عکس(عکس اعضای جدید بیت العدل اعظم ) حس بد تری در این مورد به من داد. ۹ مرد !، این مرد سالارانه است و مایه تأسف . . . فکر میکنم همین که همچنین حکمی وجود داشته باشد که زنان نباید وارد کاری بشوند این تبعیض آمیز و مرد سالارانه است »

ایشان ضمن متعصب خواندن جناب سروستانی میگوید: «. . . به هر صورت این حکم برای من قابل پذیرش نیست و فکر میکنم با توجه به حکم برابری حقوق زن و مرد و تطابق علم و دین که جزء تعالیم ۱۲ گانه است و اینکه دین باید مطابق زمان باشد ، با گذر زمان این حکم نیز تفسیر دیگری پیدا خواهد کرد. »

همانطور که گفته شد تعداد زیادی از احبا از جمله جناب عرفان ثابتی امیدوارند که این حکم توسط بیت العدل اعظم به نفع زنان تغییر یابد.جناب عرفان ثابتی می گویند :« . . . همانطور که بیت العدل اعظم حکم همجنس گرایی را تغییر داد ، میتوان انتظار داشت که در آینده این حکم را نیز به گونه ای تفسیر نماید که زنان را نیز در بر گیرد. »

ایشان ادامه میدهد :« . . . فقط بیت العدل اعظم است که می تواند این حکم را اصلاح کند ، همانطور که برخی از جملات کتاب اقدس را که خطاب به مردان بود به زنان نیز سرایت داد ، منتهی این کار یک دهه نیاز به زمان دارد .»در مقابل ، گروهی از احبا عقیده داشتند که حضرت عبدالبها نفرموده اند که این حکم در آینده عوض و یا تفسیر می شود بلکه فرموده اند حکمت آن در آینده معلوم می شود.آنها معتقد بودند نمیشود شب خوابید و صبح بلند شد و حکم منصوص را عوض کرد. گروهی نیز به عنوان سؤال مطرح کردند که آیا حضرت عبدالبها نمیتوانستند بگویند تفسیر این حکم در اختیار بیت العدل باشد تا هر زمان که صلاح دیدند آنرا اصلاح نمایند؟ و جلوی این همه بحث وگفتگوو حدس و گمان را پیشاپیش بگیرند؟ چرا اینکار را نکردند و فرموند حکمت آن در آینده مانند ظاهر شدن خورشید در وسط آسمان واضح خواهد شد. اگر بحث بر سرتفسیر معنی رجال بود که احتیاج به آینده نداشت !

در مقابل ، بعضی دیگر از احبا ضمن اعتراض به جناب ثابتی، حکم عدم شرکت زنان در بیت العدل را حکم منصوص دانستند که تغییر یا تفسیر آن در حوزه اختیارات بیت العدل اعظم نیست . آنان معتقدند اگر قرار باشدنصوص امری تغییر یا تفسیر یابد سنگ روی سنگ بند نمیشود و هر قانونی را می توان به این ترتیب دور زد .

جناب سروستانی نیز معتقدند :« . . . هیچکس حق تغییر احکام منصوص را ندارد و چون مبین رسمی و منصوص دیانت بهایی هم که حق تفسیر رسمی احکام را داشته است نظر خود را بیان کرده است. این مطلب تا پایان دور بهایی به همین صورت خواهد ماند .

توضیح اینکه بر طبق مفاد الواح ووصایا :«مرجع کل کتاب اقدس. وهر مسئله ی غیر منصوصه راجع به بیت العدل است .بیت العدل فقط می تواند قرارها وتصمیمات خویش را نسخ نماید«

بر طبق بیان فوق ، بیت العدل اجازه ندارد تا احکامی را که در کتاب اقدس ذکر شده است وجنبه ی منصوص دارد تغییر دهد ویا تفسیر نماید، بلکه حیطه ی مسئولیت اودر مورد بیان احکامی است که در گذشته ذکر نگردیده ویا صدور آن توسط حضرت بهاء الله به بیت العدل ارجاع شده باشد.با توجه به اینکه عدم حضور زنان در بیت العدل به طور صریح در کتاب مستطاب اقدس آمده است ودر طول زمان این حکم توسط حضرت عبدالبها وحضرت ولی امرالله تفسیر نگردیده است لذا قطعی وغیر قابل تغییر خواهد بود. »

بنابراین به نظر می رسد بیان جناب سروستانی در این مورد از استحکام وقوت بیشتری برخوردار باشد.

گروهی نیز اطاعت از معهد اعلی را لازم دانسته و معتقدند که اگر بیت العدل اعظم تفسیری را در مورد حکمی ارائه دهد قبول واطاعت بی چون وچرای آن ضروری است.

عده ای نیز مدعی هستند که خانمها به دلایل زیادی دارای توان بالا نیستند و باید ازبرخی خدمات معاف شوند .آنها به این حکم حضرت ولی امرالله استناد می کنند که فرمود :« . . . و زنان از درگیری نظامی معاف هستند ، چون زنان قلوبی حساس دارند و طاقت دیدن قتل و خونریزی های وحشتناک را ندارند، حتی اگر به منظور دفاع باشد باز از وظیفه معافند . . . »

حضرت بهاءالله نیز در جواب خانمی که سؤال کرده بود که چرا تا حال از جانب خدا زنی به پیامبری مبعوث نشده و همه مظاهر الهیه رجال بوده اند ، فرمودند: « . . . هرچند نساء با رجال در استعداد قوا شریکند ولی شبهه ای نیست که رجال اقدمند و اقوی ، حتی در حیوانات مانند کبوتران و گنجشکان و طاووسان و امثال آنان هم این امتیاز مشهود. . . »

بنابر این با توجه به اینکه جایگاه اعضای بیت العدل در حوزه تشریع احکام و اجرای قوانین جزایی دیانت بهایی قرار دارد بنظر میرسد خانمها در این حیطه بدلیل روحیه ظریفی که دارند صلاحیت نداشته و نمی توانند به خوبی انجام وظیفه نمایند.از طرف دیگر بنظر میرسد مفهوم تساوی حقوق رجال و نساء از دیدگاه حضرت بهاءالله با تساوی از دیدگاه امروزی ما ، قدری تفاوت داشته باشد، در کتابمستطاب اقدس تساوی کامل بین زن و مرد مشاهده نمیگردد. فی المثل بر طبق احکام کتاب مستطاب اقدس :

۱- زنان از رفتن به حج معافند و انجام این عبادت فقط به مردان سپرده شده است.

۲- تقسیم ارث بین دختر و پسر به صورت مساوی تعیین نشده است و مردان ارث بیشتری می برند، بطور مثال سهم پدر از ارث ، ۵/۵ سهم و سهم مادر۵/۴ سهم است. سهم برادر ۵/۳ سهم و سهم خواهر ۵/۲ سهم می باشد .

۳- منزل مسکونی متوفی، متعلق به پسر ارشد است ودختران از آن سهمی نخواهند داشت.

۴- مهریه و نفقه بر عهده مردان است در حالیکه زنان با وجود تساوی با مردان مسئولیتی در این رابطه ندارند.

۵-در کتاب مستطاب اقدس به مردان اجازه گرفتن دو زن در یک زمان و گرفتن یک دختر باکره به عنوان کنیز داده شده است هرچند که حضرت عبدالبها اجرای عدالت را محال عنوان کردند اما گرفتن دختر باکره به عنوان کنیز رد نشده و خود حضرت بهاءالله نیز سه همسر در یک زمان اختیار نمودند در حالیکه این اجازه به خانمها داده نشده است که چند شوهر بگیرند و برای خود غلام بیاورند.بنابراین محرومیت زنان از بعضی حقوق در دیانت بهایی مختص به عدم عضویت در بیت العدل نیست و موارد دیگری را نیز شامل میگردد.

جناب تورج امینی به مسئله ممنوعیت حضور زنان در بیت العدل با دیدگاه دیگری نگریسته است . ایشان در مقالات قبلی خود با پیش فرض اینکه این اعتراض را معمولا مخالفین امر مطرح می کنند با انتقاد از رویکرد دیانت اسلام و دیگر ادیان ابراهیمی و گروه های سوسیالیست ، سکولار و فمینیست ، آیین بهایی را در بازپس دادن حقوق اجتماعی به زنان یک سر و گردن از بقیه بالاتر دانسته است. در صورتیکه در حال حاضر اولا معترضین به این حکم خود احبا هستند و ا فراد شاخصی مثل جناب عرفان ثابتی میدان دار آن میباشند و ربطی به مخالفین ندارد در ثانی اسلام و دیگرادیان ابراهیمی در زمینه ی لزوم تساوی حقوق زن ومرد ادعا واصراری ندارند و اصلا« مدعی نیستندکه مورد مقایسه با دیانت بهائی قرار گیرند . در مورد دیدگاه گروه های فمینیست و سوسیالیست نیزاگر بدون تعصب مورد بررسی قرار گیرند در زمینه آزادی وحقوق زنان ، پیشتاز بوده و به لحاظ تاریخی قدمتی بیش از دیانت بهایی دارند.

جناب امینی ضمن رد دلایل مطرح شده برای عدم حضور زنان در بیت العدل از جمله : بارداری و شیردادن زنان، موضوع تمیز بودن یا کثیف بودن زنان در دوران قاعدگی ، تربیت فرزندان، رافت در اجرای احکام الهی ، مسائل فیزیولوژی و روانشناختی زنان و غیره ، کشف دلیل اصلی این حکم را منوط به آینده نموده و بحث عقلی و علمی در مورد آن را بدلیل ناقص بودن عقل و علم بشر بی فایده می داند ! !ایشان در خاتمه با بیان اینکه عدم حضور زنان در بیت العدل تا کنون هیچگونه خللی را در کار ایجاد نکرده است ! ! انتخاب نشدن خانمها را به نفع آنان دانسته و از طرف خانم ها اعلام کرده اند که :« . . . زنان خوشحال میشوند که از چنین مسئولیتی معاف هستند و می توانند به گردش و تفریح خود برسند ! »بعد هم برای اینکه خانمها ( ویا به تعبیر ایشان نسوان ) را آرام نماید، عضویت در بیت العدل را آش دهن سوزی ندانسته و جز گرفتاری و درد سر برای مردان چیز دیگری نمیشمارند. ایشان می گویند :« . . . در تشکیلات بهایی هیچ کس به خاطر عضو شدن حقوق دریافت نمی کند، این میدان ، میدان وقت گذاشتن بدون اجر است ، اعضای بیت العدل نه تنها گرفتاری های روزانه خود را دارند بلکه در موقع استراحت نیز مجبور به خدمت به آیین بهایی هستند. نه شغل دارند و نه شأن و نه مقام و نه احترام شخصی و نه دار و دسته ای . وقتی از مجمع بیرون می آیند در حقوق اجتماعی همسان و برابر با کسانی هستند که عضویت تشکیلاتی ندارند ، عضویت در بیت العدل زمانی امتیاز است که عضو در آن دارای قدرت و یا صاحب منافعی باشد. »

در اینجا بد نیست از جناب امینی سؤال شود که مگر در بقیه تشکل ها مثل محافل ملی ، هیئت های مشاورین قاره ای و دارالتبلیغ بین المللی اعضاء در قبال فعالیت خود حقوق دریافت می دارند و یا از موقعیت ظاهری برخوردارند؟. همان شرایطی که برای عضویت محافل ملی برقرار است در مورد بیت العدل اعظم هم می تواند برقرار باشد.اگر سختی کار، دلیل عدم عضویت خانمها در بیت العدل باشد می بایست به همین دلیل خانمها را از عضویت در محافل ملی و محلی و دارالتبلیغ بین المللی و مشاورین قاره ای نیز حذف نمود چرا که مسئولیت این سمت ها به هیچوجه سبکتر از مسئولیت آحاد اعضای بیت العدل نیست. از طرف دیگر، بحث قبلی ما در مورد جایگاه اعضای بیت العدل و سخت یا آسان بودن کار آنان نیست ، برفرض که اثبات گردد اعضای بیت العدل با وجود کار و فعالیت زیاد جایگاه فوق العاده ای ندارند، این هم با بحث تساوی حقوق مغایر خواهد بود. به چه دلیل مردها باید همه ی کار های سخت را بعهده داشته باشند و خانم ها از آن کار ها معاف باشند؟بحث در مورد لزوم تساوی حقوق زن و مرد بعنوان یک اصل در دیانت بهایی و عدم اجرای آن در برخی از شئون است نه بحث های متفرقه دیگر.

یکی از کاربران استدلال می کند که وقتی قرار است بیت العدل اعظم بعنوان بالاترین مقام رهبری اتخاذ تصمیم نماید، زنان هم به عنوان بخش مهمی از جامعه بهایی باید در آن سهیم باشند. تعدادی مرد نمی توانند بدون شناخت از مسائل و مشکلات زنان، برای آنان به طور یکجانبه تصمیم گیری نمایند.برعکس تصور آقای امینی عضویت در بیت العدل یک امتیاز است و با قبول اصل تساوی حقوق بین زن و مرد ، یک حق نیز تلقی می گردد. حال اگر کسی بخواهد با وجود تمام سختی ها و مشکلات موجود از این حق استفاده نماید ما اجازه نداریم او را از حق خود محروم نماییم.

جناب دکتر ثابتی به نکته مهم دیگری نیز اشاره داشتند و آن اینکه: « امروزه خانم ها در اکثر محافل ملی دنیا ، در هیئت های مشاورین قاره ای و هیئت های معاونت و در دارالتبلیغ بین المللی و جاهای مهم دیگر حضور فعال دارندو در برخی امور حضور خانمها از حضور آقایان پررنگتر است.ما در جامعه زنانی را داریم که از نظر تحصیلات ، تجربه، کارایی، قدرت و خدمت، به تعبیر حضرت عبدالبها گوی سبقت را از مردان ربوده اند. بنابر این دست کم گرفتن خانم ها و مناسب ندانستن آنان برای عضویت در بیت العدل می تواند تأمل برانگیز باشد.»

کوتاه سخن اینکه بحث و گفتگو در مورد عضویت زنان در بیت العدل اعظم از اهمیت زیادی برخوردار است، مباحث مطرح شده فوق هرچند ممکن است در ظاهر باهم همخوانی نداشته باشد، لیکن دریچه ای است تا احبای فرهیخته و اندیشمندان بهایی بتوانند ضمن مشارکت در اینگونه گفتگو ها ، راه حل های مناسبی یافته و به ساحت بیت العدل اعظم پیشنهاد نمایند.

به نقل از بهائی پژوهی

تساوی زن و مرد در بهاییت

تساوی حقوق مرد و زن در بهاییت…

همیشه و در همه احوال و ادوار مختلف تاریخ گروه ها و احزاب زیادی بودند که با انگیزه، اهداف، آرمان و ایدئولوژی مختلفی به وجود آمدند و طرفداران و مریدان کم یا زیادی را به گرد خود جذب کردند. این جذب جمعیت هوادار بسته به نوع خط فکری و شعارهایی که داشتند بود. هر گروهی که از شعارهای بهتری نسبت به مقتضیات زمانه و طبع و نیاز مردم مخاطب خود داشت می‌توانستند توجه بیشتری را در مرحله نسخت رقابت بین خود و رقبای فکری خود جذب کند. و در صورتی که می‌توانست ادعاها و شعارهای فکری خود را اثبات کند و جامعه عمل بدان بپوشاند و اعمال و رفتار همیشگی خود را مطابق با آن شعار تنظیم کند مسلماً در ربایش و جذب افکار عمومی به سمت خود گوی رقابت را از حریفان می‌ربود و یکه تاز عرصه فکری خود می‌شد.

و از آن سو اگر آن حزب یا گروه کلیه فعالیت و نمودش در حد همان شعارهای اتوکشیده و زیبا می‌ماند، یا به مرور زمان و یا بدست روشن فکران روشنگر پرده از شعارهای توخالی و پوچشان برداشته می‌شد و در طول تاریخ و یا در نزد مردم همان زمان رسوا می‌شد.

تساوی زن و مرد در بهاییت

حال ما با این مقدمه نسبتاً طولانی قصد آن داریم تا بررسی کنیم که آیا گروه بهاییتی که داعیه ی تساوی حقوق زنان و مردان را دارد و این شعار پر طمطراق و پر طرفدار و زیبا، چقدر با افعال و رفتار خودشان یعنی در وهله نسخت در سیره زندگانی بزرگانشان و سپس در شیوه اداره و معیشت این گروه مطابقت دارد.

حال با همین اشارت اندک توانستیم اصل ادعایشان را روشن کنیم. اکنون با کمی ورق زدن نوشته‌های همین عزیزان و حال و احوال مدیران فعلی این فرقه و گروه به ماهیت خام ایشان پی خواهم برد و به سادگی می‌فهمیم که از ادعا تا واقعیت و از خیال تا واقعیت تفاوت یک صد و هشتاد درجه وجود دارد

کتاب مکاتیب جناب عبدالبها که از رهبران بهاییت است و بهاییان این شخص را بسیار عزیز و والا مرتبه می شمارند درجایی که قصد داشت تعالیم بهاییت را بزرگ کند و به تعریف و تمجید آن بپردازد گفته: <<تعالیم جدیده روح این عصر و نور این قرن است. از جمله تحری حقیقت، وحدت عالم انسانی و…. از جمله مساوات رجال و نسا به استثنا در بعضی مسایل>> ج٣ مکاتیب ص ٢٧۶

خب جنابان بهایی این استثنا که می خورد کار عیب پیدا میکند.. این استثنا داشتن به کلی میزند به زیر تساوی حقوق زن و مرد که شما دم از مطلق بودن آن در مرام بهایی می‌زنید

این استثنا چیست؟ وقتی میگویی استثنا جا برای اما و اگر باز می‌شود و می‌شود به کلی این ادعای شما را به زیر سوال برد…

درباره رفتار کنونی ایشان نیز باید بداند که کلیه احوالات و وظائف همه‌ی اعضای این گروه در جایی به نام بیت العدل که در شهر حیفا در اسرائیل است،

بیت العدل شامل افرادی است  که با انتخاب همه بهائیان در کنار هم و با مشورت و همفکری هم برنامه  یک ساله هر بهایی رو تعیین میکند به عبارت دیگر یکی از منابع تشریع و قانون و احکام بهاییان همین بیت العدل است که به زعم بهائیان عصمت دارد و از هر گروهی خطا و اشتباهی مبرا هستند.

اما

اما

اما

یک علامت سوْال بسیااااااااار بزرگ همواره ذهن منتقدان به بهاییت و حتی خود بهائیان بی غرض و نازک بین را مشغول کرده است و آن این است،

این مسلکی که همواره دم از تساوی حقوق زن و مرد میکند و مدعی است که بین زن و مرد هیچ گونه تفاوتی از لحاظ حقوقی، شرعی و شهروندی وجود ندارد و همه و همه با هر جنسیتی دارای حقوق برابر هستند به چه دلیل و بر کدام منطقی حاضر می‌شود حضور زنان را در این جمع نپذیرند و حتی اجازه‌ی کاندیداتوری برای انتخاب شدن در این مجمع به اصطلاح شرعی را ندارند؟ مگر نه اینکه جنسیت نباید باعث تضییع حقوق کسی شود؟ مگر غیر این است که زنان به زعم شما هماهنگ مردان هستند؟ پس چرا در این مجمع جایگاهی ندارند؟ حتی یک کرسی؟ حتی اجازه کاندیداتوری صوری،،،

چرا؟؟؟؟ << عباس عبدالبها در کتاب گنجینه حدود احکام: و در لوح مبارک دیگر نازل: در بلاد شرق در هر بلده و قریه که عدد مؤمنین از رجال از سن بیست و یک و مافوق آن نه تجاوز نموده محفل روحانی در نهایت روحانیت و صفا و حکمت و متانت تاسیس گردد و حضرات امإ الرحمن منتخِب اند نه منتخَب>>

حال اگر بخواهیم همین فرمایشات رهبر مرامی که مدعی هستند به زبان فارسی نازل شده را به فارسی فارسیان فهم برگردانیم باید گفت که سرکار آقا به کلی آب پاکی را ریخته به دست بانوان بهایی که حق انتخاب کردن دارند اما انتخاب شدن نه… عجب!!!

اگر بگوییم که دستور رهبر و بنیان‌گذارتان است که زده اید به زیر ادعای پر زرق و برقتان که مدعی هستند دیانت شما بین زن و مرد هیچ فرقی قائل نیست

اگر بگویید زنان توانایى حضور ندارند که خودتان فعل خبط و گفته و اشتباه انجام داده اید و با عصمت جمعی بیت العدل در تناقض است

اگر بگویید برداشت فعلی بیت العدل از احکام بدست آمده  است که با بن بست تأویل و تفسیر مواجه می‌شوید

حکم صریح و نص صریح که قابلیت تفسیر ندارد،،،لب مطلب اینکه بانوان از فکر انتخاب شدن در بیت العدل خارج شوند،،،بهاییتی که فریاد تساوی زن و مرد را عالم گیر کرده معتقد است خانم های بهایی لیاقت و توانایی نشستن و همفکر شدن در بیت العدل را ندارند،،،عجب و صد عجب

حال جواب با خودتان

 

طلا برای من، نقره برای تو!

تبعیض در حقوق زنان بهائی در اجرای احکام مهریه در بهائیت

Gold-Silver-Copper-1031-Eligible

سران بهائیت با تلاش در حلّ معضلات کنونی جوامع و با شعار وحدت عالم انسانی می کوشند تا به خیال خود، سعادت را برای بشر به ارمغان آورند. در توضیح ۱۲ تعلیم اجتماعی بهائیت، و در صفحه ۴۷ کتاب نظر ‏اجمالی در دیانت بهایی به نقل از میرزا حسین علی بهاء الله (شخص اول بهائیت) آمده است:

       “ممکن ‏نیست سعادت عالم انسانی کامل گردد مگر به مساوات کامله ی زنان و مردان.”

    این چنین است که تساوی حقوق رجال و نساء یا به عبارتی: برابری حقوق زنان و مردان به عنوان یکی ازاین ۱۲ تعلیم موجود است. ایشان معتقدند زن و مرد هر دو انسان می باشند و از این نظر امتیازی بر یکدیگر نداشته، در نقش دو بال یک پرنده، باید در جمیع حقوق اجتماعی  برابر باشند، تا پرواز در مسیر سعادت انسانی صورت پذیرد. حتّی می بینیم که عبدالبها در ١۴ نوامبر ١٩١١ در منزل خود در پاریس این اصل را تأیید می کند:
      ” هو اللّه …… جمیع کائنات موجوده مذکّر و مؤنّثند و در مابین ذکور و اناث آن‌ها فرقی نیست…”

    و نیز در پیام بیت العدل (مرکز روحانی و اداری کنونی بهائیان در شهر حیفا در فلسطین اشغالی) آمده است: ” تساوی حقوق زن و مرد برای شما امری ساخته و پرداخته ی دنیای غرب نیست بلکه حقیقتی روحانی و همگانی و جنبه ای از ماهیت نوع انسان است که یکصد و پنجاه سال پیش حضرت بهاء الله آن را در وطن خویش، ایران، تعلیم فرمودند.”

     امّا سؤال اینجاست که چرا بهائیت که مدّعی تساوی کامل میان دو جنس مخالف و مکمل (زن و مرد که با نقش و نیازهای کاملاً متفاوتی آفریده شده اند) در همان ابتدای راه و در اجرای این تساوی حقوق از پا نشسته اند؟ چگونه است که مسلکی شعار تساوی کامل حقوق میان زن و مرد را فریاد می زند ولی حتی میان زنان جامعه ی خود از اجرای آن عاجز است؟

     در کتاب اقدس نوشته ی میرزا حسین علی بهاء آمده است: ” نازل قوله تعالی: لا یحقق الصهار إلا بالأمهار. قد قدّر للمدن تسعه عشر مثقالا من الذهب الأبریز و للقری من الفضه. و من اراد الزیاده حرّم علیه أن یتجاوز عن خمسه و تسعین مثقالا. کذالک کان الأمر مسطورا.”

ترجمه: ” دامادی تحقق نمی یابد مگر به مهر( یعنی دادن مهریه واجب است) برای شهرها نوزده مثقال طلا و برای روستاها نقره قرار داده شده است. و هر کس که بخواهد بیشتر بدهد حرام است که از نود و پنج مثقال تجاوز کند. این چنین است که امر(مهریه) نوشته شده است. “

    

     در کتاب « گنجینه ی حدود و احکام» که شامل احکام بهایی است، در صفحه ی ۱۷۱-۱۶۷ در بحث احکام ازدواج و مهریه آمده است:

” از مهریه سئوال نموده بودی. این از احکام حضرت اعلی است به کتاب اقدس تجدید شده است و آن این است که اهل مدن باید طلا بدهند و اهل قری فضه و این بسته باقتدار زوج است . اگر فقیر است یک واحد می دهد و اگر اندک سرمایه دارد، دو واحد می دهد، اگر با سر و سامان است، سه واحد می دهد؛ اگر از اهل غناست، چهار واحد می دهد و اگر در نهایت ثروت است، پنج واحد می دهد. فی الحقیقه بسته به اتفاق میان زوج و زوجه و ابوین است. هر نوع در میان اتفاق حاصل شود مجری است… “

     بنا براین تعالیم اگر زنی در شهر ازدواج کند مهریه او ۱۹ مثقال طلا و اگر زنی در روستا ازدواج نماید مهریه او ۱۹ مثقال نقره است!چرا مبنای مهریه زن روستایی نقره است و زن شهری طلا؟! این چه تساوی میان زنان شهری و روستایی است؟ آیا به جاست که زنی روستایی، تنها به این خاطر که در روستا و با مردی روستایی ازدواج می کند، بی آن که ثروت و جایگاه او در نظر گرفته شود، مهریه ای از نقره به او داده شود ولی زنی شهری هر چند تهی دست با مردی فقیر، تنها به خاطر آن که در شهر ازدواج می کند مهریه اش از طلا باشد؟ اگر مردی از روستا نسبت به مردی شهرنشین ثروتمند تر باشد، باز باید نقره پرداخت کند و او طلا؟ چرا زن روستایی نمی تواند از مرد روستایی تقاضای مهریه ی طلا کند؟ این چه برتری است میان زنان شهری نسبت به زنان روستا؟

     ملاک تعیین مهریه، محل سکونت مرد است نه زنِ؛ ولی زنان شهر نشین تنها در صورتی که با مردی شهرنشین ازدواج کنند، می توانند تقاضای طلا کنند، وگر نه مهریه ی ایشان هم چون زنان روستایی بر مبنای نقره است، هر چند مرد روستایی از مرد شهری غنی تر باشد. این چه تبعیض و برتری یابی است؟

     حال اگر ادامه ی احکام این باب ملاحظه شود، روشن است که در هیچ یک از آن ها از این مسأله عدول نشده است که در ازدواج شهری طلا و روستایی نقره باید پرداخت شود. تنها در اندازه یک یا دو و … واحد مثقال سخن به میان آمده است. سئوال این است که چرا مهریه ی زن روستایی یک یا دو یا سه و … یا حداکثر نود و پنج مثقالنقره است و زن شهری یک و یا حداکثر نود و پنج مثقال طلا؟ آیا این نحوه تعیین مهریه، مشارکت و تساوی واقعی زنان در تمامی شئون است؟

     اگر بنا بر برقراری تساوی کامل میان زنان و مردان است، چرا میان زنان شهری و روستایی تفاوت و تبعیض وجود دارد؟ شعار تساوی حقوق در تمامی ابعاد میان دو جنس چگونه حاصل می شود در حالی که این تساوی حتی میان یک نوع از جنس بشری یعنی خود زنان نیز رعایت نشده است؟! روشن است که  تناقض در احکام و تعالیم، قابل توجیه نیست.

بهائیت و مدرنیته

modernity

به دفعات در آثار بهائی و گفتگوهای بهائیان دیده شده که آئین بهائی را آئینی نو برای این عصر و منطبق بر خواست های جهان مدرن معرفی کرده اند و از “وجود مفاهیم مدرن سیاسی و اجتماعی در آموزه های بهائیان چون تساوی حقوقی، آموزش و پرورش عمومی، رواداری اعتقادی و… بمثابه سیاست و فرهنگ مدرنیته” سخن گفته اند. امثال این اظهارات در سایت های بهائی مثل نگاه و نقطه نظر و…کم نیست: “تجدید و تغییر در اساس ادیان الهی، بمنزله روح حقیقی مدرنیته محسوب میشود و بدون شک بمثابه سراجی عالم ظلمانی را مهتدی است و مانند نوشدارو جهت امراض عالم بشریت محسوب میگردد. ” این مضمون فرمایش حضرت عبدالبهاء به درک این عبد است. تغییر و تبدیل از لوازم اشیا است و عضو لا ینفک عالم طبیعت است. مانند حرارت که لازمه آتش است و یا رطوبت که لازمه آب است و انفکاکشان چیز دیگری تولید مینماید که دیگر نامش را آب و آتش نمی توان گذاشت؛ به همین منوال تغییر و تبدیل لازمه لا ینفک موجودات است و بهمین جهت است که انسان در عالم چیزی را نیافته که در حال تغییر و تبدیل نباشد… مدنیتی که بواسطه تعالیم هر یک از مظاهر الهیه (پیامبران) بعد ظهورشان استقرار یافته غیر قابل انکار است…”

محور مدرنیسم – صرفنظر از ادلّه طیف موافقان یا مخالفان آن- بر آزادی انسان ، و تاکید برتجدد و تنوع و تکثر با ابزار علم و تجربه و تکنولوژی در جهت تسهیل زندگی و تامین حقوق بشر، تقسیم کار و تخصصی شدن روش‏ها و نهادهای اجتماعی بمنظور حل مشکلات زندگی و پیشرفت مدنی و اقتصادی است و مجازاتهائی مانند “طرد” اصولا با این معنا از مدرنیته سازگار نیست زیرا بخاطر نوع فکر ، انسانى را از ارتباط با همسر و فرزند و دوست و همکیش و نظامات اداری که سالیان متوالى با آنها زیسته است اجباراً محروم می نماید. از همین قبیل است دستور نتراشیدن موی سر، بلند نکردن مو ، انگ زدن به پیشانى دزد، سوزندان فردی که خانه ای را آتش زده ، ایجاد جریمه نقدی طلا براى زانى، عدم سفر به اسرائیل بدون اجازه بیت العدل، اجبار بر تبلیغ تهاجمى در یکجا و منعش در جاى دیگر،و دهها حکم دیگر تشکیلات بهائی که هیچکدام منطبق بر مدرنیته نیست.

در دنیاى مدرن ، اصلا پذیرفته نیست که کسی ، در امور شخصی یا اجتماعى افراد( به هر دلیلی خواه درست یا غلط توسط دین یا غیر دین) دخالت کند و آزادی هاى آنها را محدود نماید. این است که دستورات بهائیت با جهان مدرن امروزی با ویژگى هائی که دارد اصلا سازگار نیست. بهائیت حتی با ادبیات جهان امروز هم سازگاری ندارد. نحوه نثر کتابهاى بهائی ، زبان مغلق و تصنعى فارسی در کتابهاى فارسی آنها – صرفنظر از کتاب های عربی- منطبق با زبان جهان مدرن نیست یعنى اصلا زبان امروزی نیست و این باصطلاح دین نه ادبیاتش نه احکامش با جهان امروز منطبق نمی باشد. متون اصلی بهائیت زبانش ، زبان امروزی نیست .آئینی که مدعی است برای جهان مدرن امروزی آمده است باید متون اصلیش به زبان مردم امروزی باشد. برای نمونه متنی از جناب عبدالبها در رساله مدنیه آورده میشود که مشخص میکند آئینی که خود را برای جهان مدرن معرفی مینماید متونش از نظر زبانی با زبان و گفتمان های رایج امروزی سازگاری ندارد. عبدالبهاء ، رساله مدنیه صفحه ۱۸-۲۰ (به نقل از سایت نقطه نظر): “جزئیّات این کیفیّات تمدّنیّه در ممالک سائره مراراً و کراراً تجربه گشته و فوائدش درجهء وضوح یافته که هر اعمای غبیّ ادراک نموده . حال چشم اعتساف را بسته بنظر عدل و انصاف باید ملاحظه نمود که کدام یک از این اساس محکم متین و بنیان حصین رزین مباین مقتضیات حسنهء حالیّه و منافی لوازم خیریّهء سیاسیّهء ایران و مخالف صوالح مستحسنه و منافع عمومیّهء جمهور است ؟ آیا توسیع دائرهء معارف و تشیید ارکان فنون و علوم نافعه و ترویج صنایع کامله از امور مضرّه است زیرا که افراد هیئت اجتماعیّه را از حیّز اسفل جهل باعلی افق دانش و فضل متصاعد میفرماید ؟ و یا خود تأسیس قوانین عادله موافق احکام الهیّه که کافل سعادت بشریّه است و حقوق هیئت عمومیّه را در تحت صیانت قویّه محفوظ داشته این حرّیّت حقوق عمومیّهء افراد اهالی مباین و مغایر فلاح و نجاح است ؟ و یا خود بعقل دوربین از قرائن احوال حالیّه و نتایج افکار عمومیّهء عالم وقوعات ازمنهء استقبالیّه را که در حیّز قوّه است بالفعل ادراک نموده در امنیّت حال استقبال بذل جهد و سعی نمودن منافی اطوار حکیمانه است ؟ و یا خود تشبّث بوسائل اتّحاد با امم مجاوره و عقد معاهدات قویّه با دول عظیمه و محافظهء علاقات ودادیّه با دول متحاربه و توسیع دائرهء تجارت با امم شرق و غرب و تکثیر مدفوعات طبیعیّهء مملکت و تزیید ثروت امّت مخالف عاقبت اندیشی و رأی مستقیم و منحرف از نهج قویمست ؟ و یا خود حکّام ولایات و نواحی مملکت را از حرّیّت مطلقهء سیاسیّهء ( یتصرّف کیف یشاء ) بازداشته بقانون حقّانیّت مقیّد و اجراآت قصاصیّه چون قتل و حبس و امثالها منوط باستیذان از دربار معدلت مدار و در مجالس عدلیّهء مقرّ سریر سلطنت بعد از تحقیق و تعیین درجات شقاوت و جنایت و قباحت جانی و اجراء ما یستحقّ مشروط بصدور فرمان عالی نمودن مخرّب اساس رعیّت پروری است ؟ و یا خود سدّ ابواب رشوت و بِرطیل که الیوم بتعبیر ملیح پیشکش و تعارف معبّر سبب تدمیر بنیان معدلت است ؟ و یا خود هیئت عسکریّه را که فی الحقیقه فدائیان دولت و ملّتند و جانشان در کلّ احیان در معرض تلف از ذلّت کبری و مسکنت عظمی نجات داده در ترتیب مآکل و مشاربشان و تنظیم البسه و مساکنشان کوشیده و در تعلیم فنون حربیّه بصاحبان مناصب عسکریّه و در تدارک اکمال مهمّات و آلات و ادوات ناریّه کمال سعی و اهتمامرا مبذول داشتن از افکار سقیمه است ؟ “

در ادامه به برخی از نمونه هایی که در آیین بابیت و بهائیت با مبحث مدرنیته در تناقض است اشاره می شود.

در حاکمیت بابی:

۱-جز کتاب بیان میرزا علیمحمد باب،کتاب دیگری نباید تدریس شود.(۱)

۲-تمام کتاب های غیر بابی ، باید محو و نابود و سوزانده شود.(۲)

۳-پادشاه دین بیان و حتی همه بابی ها، باید همه غیر بابی ها را قتل عام و نابود کنند.(۳)

۴-مصرف هر نوع دارو حرام و غیر مجاز است. (۴)

۵-خرید و فروش هر نوع دارو و مسکرات حرام و غیر مجاز است.(۵)

۶-ازدواج با غیر بابی ممنوع است. (۶)

۷-لزوم بچه دار شدن هر بابی حتی از طرق غیر معمول. (۷)

۸-غیر بابیان حق هیچ مالکیتی را ندارند. (۸)

۹-خرید و فروش عناصر اربعه و تنباکو و آنچه از خراسان حمل شود حرام است.(۹)

۱۰-تمام عبادتگاه های غیر بابی باید تخریب شود. (۱۰)

در آئین بهائی:

۱-همه غیر بهائیان ،از چهارپایان محسوب می شوند و انسان نیستند. (۱۱)

۲-نباید به معرضین از بهائیت لقب انسان داد و برای آنها رتبه و مقامی قائل شد. (۱۲)

۳-مخالفان بهاءالله و بهائیت، زنا زاده اند. (۱۳)

۴-سیاهان آفریقائی ،گاوهائی در صورت بشرند. (۱۴)

۵-هرکس در پذیرش بهائیت درنگ کند جاهل محسوب می شود.(۱۵)

۶-مهریه زن شهری با زن روستائی متفاوت است .مهریه اولی طلا و دومی نقره است.

۷-ارث زنان در مواردی از ارث مردان کمتر است مثلادختر از خانه پدری ارث نمی برد و…

۸-زن بهائی نمیتواند عضو بیت العدل شود.

۹-زن بهائی از بعضی عبادات مثل حج محروم است.

۱۰-در دیدگاه بهائیت مردان نسبت به زنان مثل حیوانات، اقدم و اقوی هستند. (۱۶)

۱۱-هرکس با بیت العدل مخالفت کندمشمول مجازات طرد می شودواز معاشرت باخانواده و حق رای محروم می شود. ۱۲-سفر به اسرائیل بدون اخذ اجازه از بیت العدل ممنوع است.(۱۷)

۱۳-تبلیغ تهاجمی وظیفه دینی است و کسی که این تبلیغ را انجام ندهد بهائی واقعی محسوب نمی شود. به گفته عبدالبها ،هر بهائی باید سالانه حداقل یکنفر را بهائی کند.

۱۴-دخالت در سیاست ، شرکت در احزاب و رای دادن برای بهائیان مجاز نیست.

۱۵-اطاعت از هر حکومتی ولو ظالم و فاسق و خونخوار و گرگ صفت،واجب است. (۱۸)

۱۶-تراشیدن موی سر و بلند کردن آن بیش از حد گوش حرام و ممنوع است.

۱۷-بهائیان حق ملاقات و معاشرت با معرضین و مشرکین و منافقین را ندارند. (۱۹)

۱۸-شیعیان هم مشرک محسوب می شوند و مشمول حکم مشرکین هستند. (۲۰)

۱۹-وسائل خانه را باید هر نوزده سال تجدید نمود.

۲۰- از عالمانی که با بهائیت مخالفند باید اعراض نمود.

۲۱-به پیشانی دزدان باید انگ زد تا در جامعه شناخته شوند.

۲۲-از زناکاران باید نه مثقال طلا بنفع بیت العدل دریافت نمود.این جریمه در هرنوبت تکرار، مضاعف می شود.

۲۳-هر کس خانه ای را آتش بزند باید خودش را آتش زد.

۲۴-هرکس ،فردی را محزون کند باید نوزده مثقال طلا بدهد.

۲۵-بهائیان حق ندارند دعاوی را در محاکم ببرند و باید در داخل تشکیلات خودشان مطرح کنند.

خودتان قضاوت کنید،  آیا این نگاه حقوقی به انسان (خواه بهائی یا دگر اندیش) با نظامات اجتماعی حاضر به ویژه نظام مدرنیته (که بهائیت ادعای تطابق با این نظام مدرن را دارد) سازگار است یا خیر؟

رابطه دین و مدرنیته از غفلت های مدعیان انطباق بهائیت با الزامات جهان مدرن و مدرنیته، غفلت از ماهیت مدرنیته و رابطه اش با دین است.

شناخت ابعاد مدرنیته نشان می دهد که اصولا ماهیتی که دائما خواستار تجدد است (یعنی مدرنیته) با ماهیتی که دارای اصول پایه لایتغیر است و ثوابتی دارد (یعنی دین) کاملا و صد در صد همخوانی ندارند و باهم سازگاری و انطباق نخواهند داشت.

ملکیان در مورد رابطه دین و مدرنیته نوشته است:

“پیدایش مدرنیسم یا تجددگرایى درغرب را مى توان واکنشى برضد سنت و دین مسیحیت دانست. تکون تاریخى تجدد تکونى است. ذاتاً نافى غیر. معناى این سخن آن است که تجدد، خود را از راه سلب غیرتعریف مى کند و این غیر، سنت مسیحى و دین مسیحى بوده است. وقتى تجدد دامن گستر شد و از اروپا به بخشهاى دیگر جهان پاگذاشت این ویژگى ضدیت با «سنت» و «دین» را کما بیش در خود حفظ کرد. به این اعتبار، مدرنیسم درهرجاى جهان در قبال «سنت» و «دین»، موضع مى گیرد و این ویژگى مشترک نظامهاى برآمده از مدرنیسم است…” وی سپس هشت ویژگی برای مدرنیته ذکر می کند شامل : انسان گرائی، تجدد و پیشرفت و نگاه به جلو ، مادیگری ، عقل گرائی ، تجربه گرائی ، مساوات خواهی و هر نفر یک رآی، فرد گرائی ، احساس گرائی و لذت خواهی. ملکیان سپس نتیجه می گیرد این ویژگی ها هرگز نمی تواند بطور کامل بر دین منطبق شود: “جهان نگرى که این ۸ ویژگى را داشته باشد چاره اى ندارد جز اینکه دست در آغوش علوم تجربى داشته باشد. روى آوردن به علوم تجربى نتیجه چنین جهان نگرى است. وقتى علوم تجربى رشد مى کند طبعاً تکنولوژى و فناورى هم رشد مى کند.به این اعتبار مى توان گفت که جهان نگرى مدرنیته، جامعه صنعتى و تکنولوژیک را به دنبال خواهد داشت و این تکنولوژى که در تمدن مدرن وجود دارد همه با چند واسطه متأثر از این هشت ویژگى مدرنیسم هستند. اگر جامعه اى به این ۸ ویژگى قائل باشد باید علوم تجربى هم داشته باشد و بالمآل باید این علوم تجربى را به علم و صنعت تبدیل کند چرا که اگر مى خواهد تجسد این علوم تجربى را ببیند چاره اى جز این ندارد… به این اعتبار هم فرد مى تواند به طور ذومراتب مدرن شود و هم جامعه مى تواند ذومراتب مدرن باشد. بنابراین وقتى مدرنیته ذومراتب شد طبیعتاً جمع بین «مدرنیته» و «دین» هم ذومراتب مى شود. به این اعتبار آیا مى توان انسان مدرنى داشت که متدین هم باشد. با این حال به عقیده من، تمام مدرنیته با تمام تدین قابل جمع نیست. به عبارت دیگر ناممکن به نظر مى رسد که فرد یا جامعه اى با حفظ تمام ویژگى هاى مدرنیته، یک دیندار با تمام مشخصات و شاخص هاى تفکر دینى (منظورم ادیان تاریخى نهادینه است ) باشد.” (۲۱)

در ادامه باید گفت این طبیعی است زیرا دستورات وحی که از ناحیه خداوند صادر شده است و ناظر به مصالحی است که خالق انسان تشریع نموده است ،با روح بعضی از این ویژگی ها همخوانی ندارد…. حال چگونه بهائیت مدعی انطباق با مدرنیته است نشان غفلت از ویژگی های پدیده مدرنیسم است. آیا انسان مدرن که همه تاکیدش بر آزادی انسان ، دوری از هر جبری در محیط و فرار از الزامات محیطی و حزبی و گریز از محدودیت هاست می پذیرد خودش را اسیر آئینی کند که برای تراشیدن موی سرش و تغییر لوازم خانه اش هم آداب و باید و نباید تعیین کرده است چه رسد به شرکت در احزاب و رای دادن و رابطه جنسی و سفر به کشور اسرائیل ومراجعه به دگر اندیشان و مخالفت با بیت العدل که منجر به”طرد” گردد؟!

مدرنیته و زنان بهائی

یکی از جهاتى که بهائیت نمى تواند با مدرنیته همراه باشد دیدگاهش در مورد زنان است. در بهائیت زنان از ورود به بیت العدل محروم هستند. یعنى زنان حق کاندیداتورى برای انتخاب ٩ نفر عضو بیت العدل را ندارند و نتیجتا نمی توانند در جمع مدیران اصلى اداره تشکیلات بهائی حاضر باشند. چیزی که اصلا با تعاریف و الزامات مدرنیته سازگار نیست و به هیچ وجه زنان مدرن را قانع نمی کند. یعنی در شرایطی که در جهان مدرن می بینند بعضی زنان به بالاترین پست های سیاسی و اجتماعى مثل ریاست بریتانیا (ملکه) و ریاست جمهوری و نخست وزیری و وزارت و ریاست صندق بین المللی پول و … می رسند و جائی نیست که منع شوند، حالا یک تشکیلاتى به اسم دین بیاید و بگوید زنان صلاحیت ورود به بیت العدل را ندارند و نمی توانند جزو ٩ عضو مصون از خطا(!) باشند… همین موضوع یعنی نگاه تبعیض آمیز به زن برای دینی که معتقد است برای جهان مدرن فعلی آمده و قرار است تا حداقل هزارسال و حداکثر پانصد هزارسال(طبق نصوص بهائی) حاکمیت داشته باشد اصلا با مدرنیته سازگارى ندارد.

هزار سال پیشکش همین الان هم اعتراضات زیادی از سوی زنان بهائی به این تبعیض آشکار و فاحش در راستاى مدرنیته با لحن های تند و غیض آلود اظهار می شود. برای نمونه به قسمت هایی از مقاله مریم درویش یکی از زنان بهائی اشاره می شود: ​”اگر من از کارتهایم خوب استفاده کرده بودم، ممکن بود تابحال دستیار و معاون پاپ ، عضویت در بیتالعدل میشدم. بهائیان هیئت حاکمه عالیه خود را – بیتالعدل جهانی- انتخاب کردند و همانطور که ابویاسمین در سال ۲۰۰۴ پیشبینی کرد، یکی از آنهایی که ما میشناختیمش ( در زمانی که من کارت عضویت بهائیت را داشتم از من خواسته بود که دستیارش بشوم) ، یعنی شهریار رضوی ، از دارالتبلیغ بینالمللی سُر خورد و وارد بیتالعدل شد اگر شما در جامعه بهائی یک بیلزن باشی میتوانی به بالاترین سلسله مراتب برسی ( تنها مردان میتوانند وارد بیتالعدل بشوند) ؛ یعنی: ​-چندین دفعه کتابهای روحی را تدریس کنی؛ با عضو محلی گروه معاونین دوست باشی (عضویت در محفل محلی را فراموش کن ، چرا که تو را از کارهای دیگر میاندازد.) ​-بعنوان دستیار یکی از اعضای گروه معاونین منصوب بشی، و بازهم دوره کلاسهای روحی را تدریس کنی. وقتی اعضای گروه معاونین به رتبه بالاتری رفتند، مشاور قارهای شدند، آنوقت تو را برای معاون شدن پیشنهاد میکنند. ​-دقت کن که همه کارها را مرتب انجام بدهی، حتی باز کردن درب پاکت نامه را! اینطوری اگر یک پست مشاور قارهای خالی بشه، همه تو را بیاد میآورند. ​-پس از آنکه مشاور شدی، حالا باید سعی کنی تا خودت را به دارالتبلیغ برسانی. اگر مدیریت پروژه است خوب باشد که چه بهتر. اگر دست به قلم باشی و مطالب با مزّه بنویسی و مثل شوقی افندی خشک و رسمی ننویسی ، که دیگر کارت تمام است! ​-چنانچه وارد دارالتبلیغ شدی، دیگر راهت تا بیتالعدل روشن و هموار است. چرا که فقط باید صبر کنی تا کسی بمیرد و یا اعلام انصراف کند؛ چرا که بیتالعدل یک جایگاه مادامالعمر . آپارتمان و اتومبیل و امکانات شیک و مرتب. فقط ولی باید تو حیفا- اسرائیل – زندگی کنی، که آنهم خوشبختانه جای زیبا و رومانتیکی است. ​خوب حالا اگر شما تخمدان داشته باشی، قضیه یک کمی سخت میشد. البته میشه تغییر جنسیت داد، ولی باید آنرا پنهان نگهداری! زیرا اگر رأی دهندهها بفهمند که تخمدانها را با بیضه عوض کردی، ممکنه یه جورهایی فکر کنند تو دیانت ما تبعیض جنسی وجود دارد! ای لعنت به این چیزهای کوچک بیارزش .”

روشن است که تعلیم “تساوی حقوق رجال و نساء ” با ممنوعیت ورود نساء به بیت العدل سازگار نیست و اخیرا بعضی از بهائیان سرشناس ، بعد از برگزاری انتخابات بیت العدل لب به سخن گشوده و به این تناقض اعتراف نموده و گفته اند متاسفانه این موضوع باید اصلاح شود و حتى اگر جناب بهاءالله در کتاب اقدس گفته باشند اعضاى بیت العدل باید از رجال باشند ، باید تفسیر از رجال را تغییر داده و طوری تفسیر کنیم که زنان را هم شامل شود و آنها هم بتوانند وارد بیت العدل شوند!علاوه بر تناقض اشاره شده، ممنوع کردن زنان از مشارکت در مدیریت جامعه بهائی، با مدرنیته و تطابق با مقتضیات زمان ادعائی هم سازگار نیست.


پی نوشت ها:

۱- بیان فارسی صفحه ی ۱۳۰

۲- بیان فارسی صفحه ی ۱۹۸

۳- بیان فارسی صفحه ی ۲۶۲

۴- بیان عربی صفحه ۴۲

۵- بیان عربی صفحه ی۴۲

۶- بیان فارسی صفحه ی ۲۹۸

۷- بیان فارسی صفحه ی ۲۹۸

۸- بیان عربی صفحه ی ۱۸

۹- بیان عربی صفحه ی ۴۳ و بیان فارسی صفحه ی ۳۲۲

۱۰- بیان فارسی صفحه ی ۱۳۵

۱۱- کتاب بدیع صفحه ی ۲۱۳

۱۲- کتاب بدیع ، صفحه ی ۱۴۰

۱۳- گنج شایگان صفحه ی ۷۹ و مائده آسمانی صفحه ی ۳۵۵ باب یازدهم

۱۴- خطابات بزرگ صفحه ی ۱۱۹

۱۵- اقتدارات ص ۱۱۱

۱۶- گلزار تعالیم بهائی صفحه ۲۸۸

۱۷- توقیعات مبارکه صفحه ی ۴۱

۱۸- مکاتیب جلد ۳ صفحه ی ۱۶۰

۱۹- مائده آسمانی، ج۴، ص ۲۸۰

۲۰- مائده ج ۴ ص ۱۴۰ و رحیق مختوم ص ۵۹۵

۲۱-مصطفی ملکیان،ارزیابی مدرنیته،پایگاه خبری آفتاب

مصاحبه با خانم‌ مهناز رئوفی یک‌ نجات‌ یافته‌ از بهائیت

خانم‌ مهناز رئوفی، در محیط‌ بهائی رشد یافت، اما فسادها و تناقض هایی‌ که‌ در کار هم کیشان‌ خود (به ویژه‌ سران‌ محفل‌ بهائیت) دید،‌وی را به شدت‌ از این‌ مسلک‌ بیزار کرد‌ و این‌ امر، همراه‌ با مطالعه‌ مستقیم‌ درباره‌ اسلام، باعث‌ تشرف‌ او‌ به‌ اسلام‌ و تشیع‌ گردید.

mahnaz-raoofi
به گزارش “خدمت”؛ خاطرات‌ خانم‌ رئوفی‌ که‌ اخیراً‌ تحت‌ عنوان‌ «سایه‌ شوم؛ خاطرات‌ یک‌ نجات‌ یافته‌ از بهائیت» توسط‌ انتشارات‌ کیهان‌ نشر یافته، حاوی‌ نکات‌ بسیار جالبی‌ در افشای‌ مواضع‌ ضد اسلامی‌ و ضد انقلابی‌ تشکیلات‌ بهائیت‌ است.

با هم‌ بخشهایی‌ از آن‌ را می‌خوانیم:

بهائیان‌ دو دسته‌اند‌

فساد اخلاقی‌ در بهائیت‌ :

در بهائیت‌ هر گونه‌ تعصبی‌ ممنوع‌ است‌ و این‌ ریشه‌ در سیاست‌ استعمار دارد که‌ با ترویج‌ این‌ اعتقاد، تعصب‌ ملی، تعصب‌ دینی، تعصب‌ وطنی‌ و هر عرق‌ و علاقه‌ و غیرتی‌ را از انسان‌ می‌گیرد تا به‌ راحتی‌ بتواند بهره‌کشی‌ کند… خیلی‌ از خانمها[ی‌ بهائی]… لباسهای‌ نازکی‌ می‌پوشیدند و منظره‌ بسیار کریه‌ و زشتی‌ به‌ وجود می‌آوردند و روسای‌ تشکیلات‌ چیزی‌ به‌ آنها نمی‌گفتند و آزادی‌ مطلق‌ داده‌ بودند. دیگر کسی‌ حق‌ اعتراض‌ نداشت.‌ ‌

بی‌بند و باران‌ تشویق‌ هم‌ می‌شوند! :

در جامعه‌ مسلمان ها، هر کس‌ در رعایت‌ حجاب‌ و یا خلوت‌ با اجنبی‌ کوتاهی‌ نماید مورد اعتراض‌ و بازخواست‌ افکار عمومی‌ (و نه‌ تشکیلاتی) واقع‌ شده‌ و با او برخورد می‌شود و در جامعه‌ بهائی‌ هر کس‌ بی‌حجاب تر باشد به‌ اصطلاح‌ باکلاس تر و بافرهنگ‌ جلوه‌ می‌کند و هر کس‌ برای‌ ایجاد ارتباط‌ با اجنبی‌ راحت ‌تر و در واقع‌ گستاخ ‌تر باشد امروزی‌ تر و در تشکیلات‌ از عزت‌ و احترام‌ بیشتری‌ برخوردار خواهد بود. من‌ در مقایسه‌ این‌ دو جامعه‌ وقتی‌ به‌ اعمال‌ و رفتار بعضی‌ از مسلمانان…، خصوصاً…به‌ خلافکاران‌ و معصیت‌کاران، فکر می‌کردم، می‌دیدم‌ آنها کسانی‌ هستند که‌ تربیت‌ مذهبی‌ نشده‌اند و از احکام‌ و دستورات‌ اسلام‌ سرپیچی‌ کرده‌اند… اما در بهائیان‌ اگر اعمال‌ خلافی‌ سر می‌زند برای‌ این‌ است‌ که‌ هیچ‌ گونه‌ مانع‌ شرعی‌ ندارند. در واقع‌ اسلام‌ را نمی‌شود در اعمال‌ مسلمانان‌ جستجو کرد ولی‌ بهائیت‌ را در اعمال‌ بهائیان‌ می‌توان‌ یافت؛ چون‌ اگر اعمال‌ نابجایی‌ از افراد مسلمان‌ سر می‌زند به‌ علت‌ بی‌ توجهی‌ به‌ تعلیمات‌ اسلام‌ است.‌ ‌

ارتباط‌ با علما ممنوع!‌ :

بهائیان‌ فقط‌ در صورتی‌ با مسلمانان‌ رفت‌ و آمد دارند که‌ مطمئن‌ باشند هیچ‌ خطری‌ آنها را تهدید نمی‌کند و ضمناً‌ می‌توانند بهائیت‌ را تبلیغ‌ کنند و باعث‌ تبلیغ‌ افکار بهائی‌گری‌ شوند. آنها فقط‌ با افراد کاملاً‌ بی‌سواد و عامی‌ صحبت‌ می‌کردند و من‌ هیچ‌ وقت‌ ندیدم‌ که‌ یک‌ بهائی‌ با یک‌ عالم‌ مسلمان‌ بنشیند و از بهائیت‌ حرفی‌ بزند؛ می‌دانستند که‌ محکوم‌ می‌شوند. لذا اصلاً‌ با عالمان‌ و تحصیل ‌کردگان‌ و خـصـوصـاً‌ روحـانـیـون‌ هـیـچ‌گـونـه‌ بـحـثـی‌ پـیش‌ نمی‌کشیدند.‌ ‌

شستشوی‌ مغزی‌ کودکان‌ :

[زمانی‌ که] معلم‌ مهد کودک‌ بهائیان‌ شدم… برنامه‌هایی‌ که‌ به‌ من‌ می‌دادند تا به‌ بچه‌ها بیاموزم‌ کاملاً‌ در راستای‌ شستشوی‌ مغزی‌ آنها بود و من… می‌دیدم‌ که‌ چگونه‌ از ۳ سالگی، کودکان‌ را نسبت‌ به‌ اسلام‌ و مسلمانان‌ بدبین‌ می‌کردند و… مغز کوچک‌ آنها را با خرافات‌ و اوهامی‌ که‌ ارمغان… بهاء و عبدالبهاء بود پر می‌کردند و چگونه‌ با آوردن‌ مثالها و بیان‌ داسـتـان هـایـی، آنـان‌ را از خارج‌ شدن‌ از بهائیت‌ می‌ترساندند و با [وجود] این‌ ترس‌ و وحشتی‌ که‌ در دل‌ کودکان‌ از انتخاب‌ راهی‌ به‌ جز راه‌ بهاء می‌انداختند و با وحشتی‌ که‌ آنان‌ از طرد شدن‌ و اخراج‌ شدن‌ از خانه‌ و خانواده‌ داشتند، شعار بی‌اساس‌ «تحرّ‌ی‌ حقیقت» را سر می‌دادند و به‌ ظاهر وانمود می‌کردند که‌ بهائیان‌ در پانزده‌ سالگی‌ پس‌ از تحری‌ حقیقت‌ می‌توانند راه‌ خود را انتخاب‌ نمایند…، در حالی‌ که‌ هیچ‌ کدام‌ از بهائیان‌ حق‌ نداشتند… کتابهای‌ سایر جوامع‌ را مطالعه‌ کنند، حق‌ نداشتند کتابهای‌ ردیه‌ را که‌ بیشتر، بهائیان‌ مسلمان‌ شده‌ آنها را نوشته‌ بودند مورد مطالعه‌ قرار دهند…‌

در زمان‌ جنگ‌ [ایران‌ و عراق] وقتی‌ مردم‌ کشته‌ می‌شدند، بهائیان‌ با بی‌رحمی‌ تمام‌ می‌گفتند از این‌ مسلمانان‌ هر چه‌ کشته‌ شود کم‌ است. خصوصاً‌ وقتی‌ رادیوهای‌ خارجی، آمار شهادت‌ رزمندگان‌ را در جبهه‌ها به‌ اطلاع‌ مردم‌ می‌رساندند… با ناسزاگویی‌ به‌ رزمندگان‌ ابراز مسرت‌ و خشنودی‌ می‌کردند

بگذار مردم‌ با موشک‌ باران‌ صدام‌ بمیرند!‌ :

در زمان‌ جنگ‌ [ایران‌ و عراق] وقتی‌ مردم‌ کشته‌ می‌شدند، بهائیان‌ با بی‌رحمی‌ تمام‌ می‌گفتند از این‌ مسلمانان‌ هر چه‌ کشته‌ شود کم‌ است. خصوصاً‌ وقتی‌ رادیوهای‌ خارجی، آمار شهادت‌ رزمندگان‌ را در جبهه‌ها به‌ اطلاع‌ مردم‌ می‌رساندند… با ناسزاگویی‌ به‌ رزمندگان‌ ابراز مسرت‌ و خشنودی‌ می‌کردند. بهائیان‌ در زمان‌ جنگ‌ با کناره‌جویی‌ از شرکت‌ در جبهه‌ها اعلام‌ کردند که‌ مخالف‌ جنگ‌ هستند و به‌ بهانه‌ عدم‌ دخالت‌ در سیاست‌ از به‌ دست‌ گرفتن‌ سلاح‌ امتناع‌ کردند و کوچک ترین‌ فعالیتی‌ برای‌ دفاع‌ از کشور از خود نشان‌ ندادند… آنها که‌ دائماً‌ در کلاسها و مجالس‌ از عشق‌ به‌ عالم‌ بشریت‌ دم‌ می‌زدند، آنان‌ که‌ از الفت‌ و محبت‌ طوری‌ سخن‌ سرایی‌ می‌کردند که‌ گویی‌ برتر و مهربانتر از همه‌ اقشار عالمند، در عمل‌ نه‌ تنها بویی‌ از انسانیت‌ و محبت‌ نبرده‌ بلکه‌ درنده‌خویی‌شان‌ گُل‌ می‌کند و از خبر شهادت‌ جوانان‌ عزیز این‌ مرز و بوم‌ اظهار خوشحالی‌ و مسرت‌ می‌کنند.‌ ‌

شادی‌ در رحلت‌ امام‌ :

[در جـریـان] رحـلـت‌ امـام(رحمت الله علیه) ازدحام‌ جمعیت‌ دل‌ سوخته‌ و آن‌ نمایش‌ حقیقی‌ مراسم‌ عزاداری‌ در باور نمی‌گنجید. آن‌ همه‌ ایمان…، عشق… و… التهاب، انسان‌ را وادار به‌ حسرت‌ و غبطه‌ می‌کرد. سنگ‌ در آن‌ روز می‌گریست‌ و من‌ شاهد اشک‌ بچه‌های‌ برادرم‌ بودم‌ که‌ قلبشان‌ رئوف تر و پاکتر بود. قلب‌ خودم‌ از جا کنده‌ می‌شد…، اما بهائیان‌ وقتی‌ به‌ هم‌ می‌رسیدند این‌ خبر ناگوار و این‌ مصیبت‌ گران‌ مردم‌ دلسوخته‌ را به‌ هـم‌ تـبـریـک‌ مـی‌گفتند و اگر جشن‌ و پایکوبی‌ نمی‌کردند از ترس‌ مردم‌ بود.‌

یک‌ بسیجی، مرا آگاه کرد‌ :

با اشاره‌ به‌ گفتگویش‌ با یک‌ بسیجی‌ خدمتگزار به‌ نام‌ مهدی‌ صالحی‌ (که‌ چندی‌ پس‌ از جنگ‌ تحمیلی، هنگام‌ خنثی ‌سازی‌ مین‌ در شلمچه‌ به‌ شهادت‌ رسید) می‌نویسد:‌

مهدی‌ ذهنیت‌ مرا نسبت‌ به‌ اسلام‌ تغییر داد و طوری‌ به‌ تبلیغ‌ اسلام‌ پرداخت‌ که‌ واقعاً‌ منقلب‌ شدم‌ و شک‌ و تردیدم‌ نسبت‌ به‌ حقانیت‌ بهائیت‌ بیشتر شد. آن‌ روز… من‌ به‌ مطالبی‌ پی‌ بردم‌ که‌ قبلاً‌ از آنها بی‌اطلاع‌ بودم‌ و در اثر تبلیغات‌ سوء تشکیلات، عکس‌ قضیه‌ در مغزم‌ فرو رفته‌ بود. عمده‌ مطالب‌ این‌ که‌ تشکیلات‌ اسلام‌ را برای‌ ما دینی‌ کوچک‌ و عقب‌افتاده‌ که‌ پر از خرافات‌ و اوهام‌ است‌ معرفی‌ کرده‌ بود و من‌ فهمیدم‌ که‌ بهائیان‌ اعتقادات‌ خرافی‌ بعضی‌ از مردم‌ بی‌سواد و بی‌اطلاع‌ را به‌ عنوان‌ اسلام‌ به‌ ما معرفی‌ کرده‌اند، در حالی‌ که‌ خود اسلام‌ دینی‌ بسیار جامع‌ و کـامـل‌ و بـی‌نـقـص‌ اسـت‌ کـه‌ بسیار انسان‌ ساز و تعالی ‌بخش‌ است.‌

دیگر به‌ بهاء و عبدالبهاء ایمان‌ ندارم!‌ :

خانم مهناز رئوفی در شرح‌ گفتگوی‌ خود با یک‌ فرد بهائی‌ (به‌ نام‌ آقای‌ منطقی) در خانه‌ خویش، در ایام‌ ناراحتی‌ شدید خود از سران‌ محفل‌ بهائیت‌ می‌گوید:
در حالی‌ که‌ وسایلم‌ را جمع‌ می‌کردم‌ چشمم‌ به‌ تابلوی‌ عکس‌ عبدالبهاء افتاد. با عصبانیت‌ تابلو را برداشتم‌ و بر زمین‌ کوبیدم‌ و با هر دو پا روی‌ آن‌ ایستادم‌ و گفتم: تشکیلاتی‌ که‌ ارمغان‌ اراجیف‌ توست‌ مرا بدبخت‌ کرد… آقای‌ منطقی‌ لبخند تلخی‌ زد و گفت: تو خیلی‌ اشتباه‌ کردی. اتفاقاً‌ اعضای‌ محفل‌ حرفه‌ای‌ ترین‌ خلاف‌ کارهای‌ دنیا هستند و کثیف ‌ترین‌ گناهان‌ از آنان‌ صادر می‌شود. خود من‌ شاهد تعویض‌ زنان‌ محفل‌ با همدیگر بوده‌ام‌ و به‌ حدی‌ از آنان‌ کثافت کاری‌ و رذالت‌ دیده‌ام‌ که‌ اگر پاکترین‌ افراد عضو محفل‌ شوند هرگز به‌ آنان‌ اعتماد نخواهم‌ کرد. حرفهای‌ آقای‌ منطقی‌ برایم‌ تازگی‌ داشت‌ او از غیرانسانی‌ترین‌ اعمال‌ که‌ از اعضای‌ محفل‌ قبل‌ از انقلاب‌ سر می‌زد برایم‌ گفت‌ و ایرادهایی‌ اساسی‌ از خود بهائیت‌ گرفت… من‌ مبهوت‌ و متحیر به‌ آقای‌ منطقی‌ نگاه‌ می‌کردم. او به‌ چه‌ جرأتی‌ چنین‌ چیزهایی‌ را می‌گفت‌ به‌ او گفتم: از این‌ که‌ طرد شوید نمی‌ترسید؟ گفت… تصمیم‌ داریم‌ به‌ خارج‌ از کشور برویم‌ و از دست‌ بکن‌نکن‌های‌ این‌ تشکیلات‌ راحت‌ شویم. گفتم‌ پس‌ چه‌ کسی‌ واقعاً‌ بهائی‌ است؟ همه‌ که‌ یا از ترس‌ بهائی‌ مانده‌اند یا منفعتی‌ را دنبال‌ می‌کنند یا مثل‌ شما، ظاهراً‌ بهائی‌ هستند. پرسیدم‌ به‌ بهاء و عبدالبهاء چه؟ به‌ آنها هم‌ ایمان‌ ندارید؟ عینکش‌ را کمی‌ بالاتر برد، دستی‌ بر محاسن‌ خود کشید و گفت: آدمهای‌ زرنگی‌ بوده‌اند؛ خوب‌ توانستند چیزی‌ مشابه‌ با ادیان‌ دیگر درست‌ کنند. علاوه‌ بر مقام‌ و منزلت، پول‌ خوبی‌ هم‌ به‌ جیب‌ زدند…!

 

مهناز رئوفی بهائی مسلمان شده در گفتگو با ایران

قبله فرقه ضاله بهائیت، اسرائیل است
مهناز رئوفی متولد ۱۳۴۹ در سنندج است. از سادات طباطبایی است ولی به واسطه این که پدرش بهایی بود او نیز بهایی ماند. می گوید اگرچه اجداد او از مسلمانان سرشناس و صاحب احترام و معتمد بودند و هم اکنون آرامگاه های آنان مورد تکریم مسلمانان است ولی پدربزرگ های او به مسلک بهائیت درآمدند. او، برادرانش، همسر برادران و خواهرانش از اعضای فعال تشکیلات بهائیان بودند به شکلی که برادران او هم اکنون نیز از سران بهائیت در ایران محسوب می شوند.رئوفی اسلام آوردنش را تنها خواست و لطف خدا می داند و وقتی از این مسئله سخن به میان می آورد احساسات و شوق کاملاً بر بیانش غالب می شود اگرچه به این واسطه هزینه سنگینی را نیز پرداخت کرده است. او می گوید: اگرچه فردی بسیار عاطفی و وابسته به خانواده هستم ولی به واسطه خروج از بهائیت از خانواده طرد شدم و اجازه پیدا نکردم که بعد از سالها خانواده ام را ملاقات کنم و پدرم هم در این سالها از دنیا رفت و این اتفاق نیز برایم خیلی سنگین بود. با این حال او این مسئله را به جان خرید و حاضر شد برای یافتن حقیقت هزینه آن را نیز پرداخت کند.

اجازه بدهید ابتدای مصاحبه را با یک تاریخچه مختصر از فرقه بهائیت آغاز کنیم.

پیدایش بهائیت از سال ۱۲۶۰ با ادعای جوانی به نام سیدعلی محمد که خود را ملقب به «باب» کرد آغاز شده است. سیدعلی محمد باب ابتدا ادعای مهدویت و سپس ادعای خدایی نمود. این شخص بعد از ۹ سال که توانست پیروانی را برای خود دست و پا کند، توسط امیرکبیر در تبریز اعدام شد. میرزا حسینعلی نوری از پیروان باب بود که پس از اعدام وی ادعای «من یظهر اللهی» کرد و گفت که باب مبشر من بوده و من مهدی موعود هستم و به این شکل ادعای مهدویت نمود و خودش را بهاءالله و پیروانش را بهایی نامید. بعد از بهاء، پسرش به نام عباس افندی که خودش را «عبدالبهاء» یعنی بنده بهاء نامید جانشین وی گردید و پس از او نیز شوقی افندی که نوه دختری عبدالبهاء بود اداره امور بهائیان را برعهده گرفت. پس از این سه نفر و تا امروز زعامت بهائیان برعهده «بیت العدل» است. «بیت العدل» مرکزیتی متشکل از ۹ نفر است که توسط شوقی افندی تشکیل شد چرا که او صاحب فرزندی نشد تا رهبری بهائیان را برعهده بگیرد. تمام دستورات اداری و حقوقی و در کل تمام مسائل بهائیان از «بیت العدل» صادر می شود و همه بهائیان تابع محض این ۹ نفر هستند. بهائیان این ۹ نفر را مصون از هرگونه خطا می پندارند و جمع آنها را (نه تک تک) بری از هر اشتباهی می دانند.

یعنی معتقدند این ۹ نفر معصوم هستند؟

می گویند که این عده ملهم به الهامات غیبیه هستند و عصمت دارند و هر دستوری که از سوی آنها صادر شود از طرف خداست و باید بدون چون و چرا انجام داد.

این عده چگونه انتخاب می شوند؟

توسط خود بهایی ها انتخاب می شوند.

بیت العدل در کجا قرار دارد؟

در اسرائیل. خود بهاء هم در اسرائیل فوت کرد و جالب است بدانید که او می گفت که قبله بهائیان من هستم و باید به طرف من نماز بخوانید و طبعاً وقتی هم که فوت کرد قبرش در اسرائیل بود و الآن قبله همه بهائیان به طرف اسرائیل است.

وقتی بهاء زنده بود چطور به طرف او نماز خوانده می شد؟

این جزو سؤال های پاسخ داده نشده است که چطور می شود رو به یک انسان زنده نماز خواند یا این که خودش چطور نماز می خوانده است! او ادعای خدایی داشت ولی در برخی متون از خدا استمداد می کرد. وقتی از او دلیل این مسئله را می پرسیدند که چرا تناقض گویی می کنی می گفت که شما غافل هستید ظاهر من باطن مرا می خواند و باطنم ظاهرم را!

رابطه این فرقه با رژیم صهیونیستی به چه شکل است؟

طبعاً «بیت العدل» به عنوان مهمترین و مرکزیت این فرقه در سرزمین های اشغالی است و فعالیت های گسترده ای داشته و به لحاظ اقتصادی منافع زیادی دارد.

چطور؟

به خاطر این که مقبره بهاء آنجاست، بهایی ها دسته دسته به آنجا می روند و آنجا به حالت یک مکان توریستی درآمده است و طبعاً درآمد مناسبی هم دارد. ضمن این که خود بهایی ها هر ۱۹ روز یکبار با بهانه های مختلف پول جمع می کنند و به اسرائیل می فرستند. به غیر از این «بیت العدل» از دادن مالیات به دولت اسرائیل معاف است که این خود جای سؤال دارد. ضمن این که اعضای «بیت العدل» در سال یک یا دو بار با رئیس جمهور اسرائیل دیدار می کنند. البته این ملاقات آشکار آنهاست و طبعاً ملاقات های غیرآشکار هم زیاد اتفاق می افتد. باید عرض کنم منافع صهیونیست ها با بهائیان مشترک است و آن از بین بردن اسلام است.

چرا بهاء از همان ابتدا ادعای اولوهیت نکرد و ابتدا گفت من مهدی موعود هستم و سپس ادعای خدایی کرد؟

اصلاً قبل از ادعای بهاء ، باب چنین ادعایی داشت و بهاء پیرو باب بود و در این مورد سکوت کرده بود. پس از اعدام باب عده ای ادعای «من یظهر اللهی» کردند و گفتند که باب ظهور آنها را بشارت داده است، بهاء هم گفت که من در زندان بودم که یک مرتبه به ذهنم رسید و به من الهام شد و متوجه شدم که من پیغمبر بودم و خبر نداشتم!

پیش زمینه چنین ادعایی از جانب بهاء چه بوده است؟

دال گورکی سفیر کبیر روسیه در ایران با بهاء ارتباط تنگاتنگ داشته و هر وقت او دچار مشکلی می شده همیشه روسها و انگلیس ها وارد صحنه می شدند و او را از مخمصه نجات می دادند و این مسئله کاملاً آشکار بوده و پنهانی نیست کما این که در تاریخ آمده زمانی که به واسطه طرح تروری که بهائیان برای ناصرالدین شاه ریخته بودند و به دلیل عدم توفیق عملیات ترور، بهاء به دلیل حمایتی که سفارت روسیه در تهران از او داشت از اعدام و مجازات جان سالم به در برد.
از طرف دیگر با دقت در تعالیم و اصول این فرقه ما متوجه می شویم که این فرقه کاملاً ساخته و پرداخته شده و هدفی خاص را دنبال می کند. با این پیش زمینه کاملاً می شود فهمید که در اینجا کار، کار سیاست بوده است کما این که اسناد آن نیز به وفور در تاریخ وجود دارد و باید به این نکته نیز توجه کرد که استعمارگران، بهائیت را برای انحراف در شیعه و وهابیت را برای انحراف در اهل سنت ایجاد کردند.
حتماً شنیده اید که عبدالبهاء به واسطه خدماتش به انگلیس از این کشور لقب «سر» دریافت کرد.او در کتابش می نویسد که آمدن من به ایران سبب الفت ایران و انگلیس است و نتیجه به درجه ای می رسد که بزودی افراد ایران جان خود را برای انگلیس فدا می کنند. ضمن این که نخستین کمیسر عالی فلسطین در زمان قیمومیت انگلیس به پاس قدردانی از خدمات بهائیان در دوران جنگ جهانی اول نشان «شهسوار طریقت امپراتوری بریتانیا» را به عباس افندی (عبدالبهاء) اعطا کرد.

رابطه بابیت با بهائیت چگونه است؟
ابتدا من یک پیشنهادی می دهم که شما یک سؤالی را برای بهائیان مطرح کنید. قطعاً این سؤال باعث به فکر افتادن اشخاص بی غرض می شود که گول بهائیت را خورده اند و آن این که اگر باب آمد که فقط بهاء را بشارت دهد پس چطور انبوهی از تعالیم را با خود آورد که به هیچ کدام هم عمل نشد.

چطور؟
چون قبل از اجرایی شدن آن باب اعدام شد و بهاء پس از باب تعالیم جدیدی را آورد و تمام تعالیم باب را به دریا ریخت و این مسئله در آثار بهائیان وجود دارد.
البته یک سری متون از باب وجود دارد که نشانگر این است که باب اختلال عقلی داشته است. این هم در دسترس همه بهائیان نیست مگر این که شخصی جست و جوگر باشد و آن را پیدا کند و به فارسی ترجمه کند و تازه متوجه خواهد شد که متوجه معنی متن نمی شود.

یعنی متون باب قابل ترجمه نیست؟

اصلاً صرف و نحو بشدت در آن خدشه دار است. وقتی هم از او پرسیدند که چرا در نوشته هایت قواعد ابتدایی را رعایت نمی کنید در جواب گفته بود که صرف و نحو را من ابداع می کنم و این صرف و نحو موجود درست نیست! و آنچه من می گویم درست است. یا احکام عجیب و غریبی که در بابیت وجود دارد. مثل این که اگر زنی از همسر خود بچه دار نشد می تواند از مرد دیگری بچه دار شود و احکام بسیار چندش آور دیگری که باب آورد یا این که می گوید همه کتاب ها غیر از کتاب باب باید سوزانده شود یا همه اماکن مذهبی حتی مسجدالحرام باید تخریب شود و تنها ساختمان و آرامگاه او سالم بماند.
اینها هیچکدام عملی نشد و قرار هم نبود عملی شود. وقتی از بهائیان می پرسید که این احکام چرا اینطور است و چرا برخی از آنها حتی قابل فهم نیست می گویند که ما که بابی نیستیم.

مگر باب را قبول ندارند؟

خودشان می گویند باب بشارت دهنده بهاء بوده است و باب را به عنوان یک مظهر مقدسه و کسی که ظهور کرده قبول دارند ولی بلافاصله وقتی از احکام دیوانه وار باب سخن به میان می آید آنها می گویند که ما بابی نیستیم.

یعنی تناقض وجود دارد؟

بله. این تناقض است چون منشا بهائیت از بابیت بوده است.

یکی از بحث هایی که در مورد بهائیت مطرح می شود ازدواج با محارم است. در این مورد توضیح دهید؟

این مسئله در احکام بهائیت به شکلی وجود دارد. بهایر در کتاب اقدس در مورد ازدواج این طور می گوید که ازدواج با زن پدر حرام است و در این بحث موارد دیگری را نام نبرده است و این مسئله باعث سؤال می شود.

جواب آنها چیست؟

می گویند موارد دیگر در اسلام آمده است و نیازی به اشاره مجدد نبوده است! در صورتی که نام زن پدر هم به عنوان کسی که نمی توان با آن ازدواج کرد در اسلام آمده است پس چرا فقط به این مورد اشاره شده است که این سؤالی است که آنها نمی توانند جواب دهند.

شیرین عبادی اخیراً گفته که نباید بهایی ها تحت فشار باشند چرا که آنها مسلمان هستند. این عمدی که وجود دارد تا بهائیت را شاخه ای از اسلام بنامند در چیست ؟

قطعاً اینها به هیچ عنوان مسلمان نیستند و اساساً قائل به منسوخ شدن اسلام و ظهور دین بهائیت هستند. آنها این را می گویند. ضمن اینکه آنها برای بهاء شانیت خدایی قائل هستند و می گویند که خدا در شخص بهاء متجلی شده است و الآن هم روح بهاء را می پرستند. از طرف دیگر از آنجایی که بهاء خود را مهدی موعود نامید از این طریق آنها خودشان را به اسلام می چسبانند.‎/‎/

طبعاً وقتی ادعای خدایی می کند این مسئله هم از بین می رود. منظور من این است که عمد و علت مطرح کردن چنین مسائلی چیست ؟

شگرد آنها این است. هر کجا که باشند می گویند ما از شما هستیم. در مواجهه با مسیحی ها نیز همین را مطرح می کنند و می گویند ما هم مثل شما یک دین هستیم. روش تبلیغی آنها این طور است.

بهائیت یک مشکل ویژه با تشیع دارد. علت آن چیست ؟

همان طور که عرض کردم اینها همیشه سعی داشته اند که اگر با هر مذهب یا دینی روبه رو شدند خودشان را نزدیک به آن دین یا مذهب معرفی کنند. در مورد تشیع هم همین مسئله صادق است و آنها سعی می کنند در ظاهر این طور وانمود کنند در صورتی که خود بهاء از «شیعه» به عنوان «شنیعه» یاد می کرد و بشدت از علما و روحانیون شیعه تنفر داشت و در ذهن خود به دنبال راهی برای نابودی آنها می گشت. اساساً بهائیت با دو مسئله در شیعه بشدت مشکل دارد: یکی روحانیت و دیگری عاشورا.

چرا عاشورا ؟

آنها هم می دانند که همه چیز تشیع از عاشوراست. امام هم فرمود ما هرچه داریم از محرم و صفر است. اینها هم این مسئله را درک کرده اند که استحکام اسلام و تشیع از عاشوراست. آنها می خواهند که اسلام نباشد ولی از آنجایی که اینها چندین چهره دارند حتی برای امام حسین (ع) هم زیارتنامه مخصوصی نوشته اند تا بگویند که اسلام را قبول دارند. من خودم بهایی بودم و می دانم که این زیارتنامه هیچگاه خوانده نمی شود و به آن اعتنایی نمی گردد. ضمن اینکه بهائیان هر سال در روز اول و دوم محرم به مناسبت روز تولد بهاء و باب جشن می گیرند. وقتی از آنها سؤال می کنید که چرا ایام شهادت امام حسین را جشن می گیرید می گویند که اسلام دیگر منسوخ شده است. یعنی از یک سو برای امام حسین زیارتنامه دارند و از سوی دیگر اسلام را منسوخ شده می دانند. این تناقضات در بهائیت بسیار زیاد است.

شگردهای جذب غیر بهائیان توسط این فرقه به چه شکل است ؟

شگرد آنها شست وشوی مغزی افراد است. ابتدا سعی می کنند تمام معتقدات فرد را از او بگیرند و ایمانش را سست کنند و پس از آن می گویند که حالاهر چه اعتقاد داشتی از خود بیرون کن و آماده پذیرش بهائیت شو. بعد از جاهایی شروع می کنند که طرف را علاقه مند کنند. می گویند ما به تساوی زن و مرد معتقدیم، صلح، وحدت بشریت و.‎/‎/ از اعتقادات ماست و برای آن تلاش می کنیم. یعنی سعی می کنند با سفسطه افرادی را که آگاهی درستی از اسلام ندارند از اسلام زده کنند و سپس با شعارهای زیبا او را جذب نمایند.

الآن تعداد بهائیان چقدر است ؟

یکی از دستورات اینها به پیروان خود این است که سعی می کنند تا آنجایی که ممکن است در شهرها و کشورهای مختلف پخش شوند تا حضور خود را در همه جا گسترش دهند. در مورد تعدادشان هم باید بگویم که حدود ۵۰ تا ۶۰ هزار نفر هستند که در سراسر دنیا پخش شده اند. البته آماری که خودشان می دهند بسیار غلوآمیز است و می گویند جمعیت شان حدود ۳۰۰ هزار نفر است که این طور نیست.

بهائیان در مورد حرمت ورود به سیاست هم گویا دستوری دارند.‎/‎/

بله. در بهائیت ورود به سیاست حرام است اما این مسئله در ظاهر است و دقیقاً عکس آن عمل می شود. شما می دانید که بزرگان بهایی خود در مرکز سیاست بوده اند، عبدالبهاء با پادشاهان اروپایی و مقامات امریکایی ارتباط داشته و برای آنها الواحی صادر می کرده که در آن اینها را ستوده است. ژرژ پنجم و پادشاه عثمانی از جمله این پادشاهان بوده اند. جالب است بدانید عبدالبهاء در یکی از این لوح ها دستور حمله به ایران را صادر کرده است و خطاب به یکی از پادشاهان انگلیس گفته بود که الآن موقعیت خوبی است که به ایران حمله کنید. به هرحال اینها نباید در سیاست دخالت کنند و این مسئله جزو اصول آنهاست.

علت آن چیست ؟

اینها بازی است. چطور این حرمت در زمان پهلوی وجود نداشت و هویدا که خود بهایی بود به نخست وزیری رسید یا اعضای ساواک و یا دکتر ایادی بهایی مسلک که پزشک مخصوص شاه بود. به محض پیروزی انقلاب اسلامی این مسئله دوباره مطرح شد تا هیچ کمکی از سوی بهائیان به دولت صورت نگیرد. بهائیان در هیچ یک از پروژه های ملی یا مواردی که منجر به ساختن کشور و یا پیشرفت آن باشد شرکت نکرده و نمی کنند. هیچ کدام از آنها حتی در جنگ هم شرکت نکردند و گفتند که اجازه نداریم در سیاست دخالت کنیم. این بهانه ای است که بهائیان هم کمکی به دولت نکنند و هم به این واسطه جذب آن نشوند. ضمن این که دستور دیگری هم در بهائیت وجود دارد مبنی بر اطاعت کامل از حکومت. یعنی هر بهایی در هر جایی که هست باید از حکومت آن اطاعت کامل داشته باشد. باز این مسئله در ایران اتفاق نیفتاده و آنها به شکل مخفی و به شکل غیرقانونی فعالیت داشتند ولی بعد از این که حکومت با آنها برخورد کرد، تعهد دادند فعالیت نکنند و پایبند قانون باشند ولی الآن دوباره از سوی «بیت العدل» دستوری صادر شده که داخل جامعه شوید و تبلیغ علنی کنید.

از چه زمانی این دستور صادر شده است ؟

همین چند سال اخیر که اتفاقاً الآن هم بشدت فعال شدند و در حال فعالیت هستند هم اکنون هر بهایی موظف است که برای جذب ۳ الی ۵ خانوار از مسلمانان تلاش کند. همین سال گذشته هم دستور رسید که در انتخابات مجلس هم شرکت کنید و رای بدهید.

چطور ؟

علتش این است که تا به این شکل بتوانند جای پایی در مجلس پیدا کنند و با ارتباط گرفتن با فلان نماینده مجلس و تلاش برای ساختن افکار او منافعی را کسب کنند. یعنی دستور این بود که با نمایندگان مجلس ارتباط بگیرند. آنها هم می رفتند و با شگردهای خاص می گفتند که ما بهایی هستیم و اجازه بدهید عقایدمان را بگوییم سپس در مورد ما قضاوت کنید.

چقدر این تبلیغات آنها مؤثر بوده است؟

به هرحال اینها در فضاسازی مهارت خاصی دارند و سعی می کنند فضای ذهنی افراد را برای اهداف خود آماده کنند. اگر هم نتوانند اشخاص را بهایی کنند سعی می کنند به شکلی چهره جمهوری اسلامی را در ذهن افراد خدشه دار کنند. یعنی مشکل آنها با جمهوری اسلامی است و در این راه دست به هر تلاشی می زنند.

چرا فعالیت بهایی ها در سال های اخیر شدت گرفته است ؟

اینها گمان می کردند جمهوری اسلامی در حال سرنگونی است ولی دیدند که قضیه چیز دیگری شده است و به همین دلیل دیدند که اگر تلاش نکنند راه به جایی نخواهند برد. به این شکل برخلاف نص صریح بهاءالله که گفته بود باید مطیع حکومت باشید از جمهوری اسلامی اطاعت نمی کنند و حکومت هم مجبور شد تا به واسطه فعالیت های غیرقانونی که داشتند سران آنها را در ایران دستگیر نماید.

بهایی ها بیشتر در چه شغل هایی فعالیت دارند ؟

مشاغل آزاد دارند. مثلاً در عینک سازی، تولید پوشاک، فرش، کارهای تاسیساتی و صنعتی و ‎/‎/‎/ فعالیت می کنند.

یک روز کاری یک بهایی را چگونه توصیف می کنید ؟

بهائیان برای هر شخص بهایی از سن ۳ سالگی تا ایام پیری برنامه دارند. گلشن توحید نام مهدکودک هایی است که بهائیان از ۳ سالگی وارد آن می شوند و از همان ابتدا تعالیم بهائیت به آنها القا می شود. این تعالیم مبتنی بر پرستش بهاء و ایجاد رعب و وحشت در صورت سرپیچی از فرمان اوست. برای محصلان اول ابتدایی تا کلاس دوازدهم کلاس اخلاق گذاشته می شود تا به این شکل افکار غیر بهائیت از ذهنشان زدوده شود. علاوه بر این کلاسها ، افراد باید هر ۱۹ روز یک بار در یک جلسه اجباری شرکت کنند که در صورت عدم شرکت در آن مجازات می شوند. در طول این فعالیت ها نیز مسئولیت هایی برای این افراد تعریف می شود که باید آن را انجام دهند. کلاس دیگری که تشکیل می شود، کلاس «مفاوضات»است یا «ایقان»و.‎/‎/ . بعد از اتمام تحصیل دانشگاه هایی را مشخص می کنند تا بهایی ها در آن تحصیل کنند. از طریق اینترنت با دانشگاه های امریکا ارتباط می گیرند و امتحان می دهند. جلسات دیگری هم دارند مثل احتفالات کودکان، احتفالات نوجوانان و احتفالات جوانان. در این کلاسها برنامه هایی دارند از جمله تفریحات و اردوهایی که به شکل مختلط برگزار می کنند و به این شکل آنها را سرگرم می کنند. به جز این کمیسیون هایی دارند که باید در آن شرکت کنند و فعالیت های دیگری که دارند، بهایی ها در طول روز مرتباً سرگرم و درگیر این کلاسها هستند و طوری برای آنها برنامه ریزی شده که حتی فرصت سرخاراندن هم نداشته باشند.

یعنی این یک شگرد است

دقیقاً. در این صورت هیچ کدام از افراد فرصت فکر کردن هم ندارند و به چیزی غیر از بهائیت نمی توانند فکر کنند.

شما چه می کردید ؟

من معلم مهدکودک و مسئول هیات موسیقی بودم. ضمن این که نوازنده سنتور هم بودم و ۱۵ شاگرد هم داشتم که نواختن این ساز را تدریس می کردم. با این حال کلاسها و جلسات متعددی می رفتیم و روزمان کاملاً پر بود.

آیا با غیربهایی ها هم ارتباط داشتید ؟

البته فرصتی برای این کار نداشتیم مگر این که برنامه ریزی شده باشد. یعنی تشکیلات می گفت که مثلاً روی فلان شخص کار کنید که ما هم تحت نظر آنها این کار را می کردیم.

با این اوصاف روند برگشتن بهائیان از این فرقه به چه شکل است ؟

خیلی زیاد است. این افراد فراوان هستند. الآن برای من نامه ها و ایمیل های زیادی می آید که می گویند قصد داریم از بهائیت خارج شویم ولی جرات ابراز آن را نداریم چون هر بهایی که از این مسلک برگردد از سوی خانواده و فامیل و تشکیلات کاملاً طرد می شود و مورد غضب قرار می گیرد.

علت عمده این بیزاری از بهائیت چیست؟

سؤالات زیاد، مجهولات و تناقضات.

یعنی به این سؤالات جواب داده نمی شود

فقط سفسطه می کنند و کسی که باهوش باشد کاملاً آن را متوجه می شود.

خود شما هم به این واسطه مسلمان شدید

بله. من از تناقضات فرار کردم. همه چیز تناقض داشت و در جواب این تناقضات هم فقط سفسطه می کنند. من گاهی با دوستانم صحبت می کردم و در جواب سؤال آنها که می گفتند جواب سؤالم را نگرفتم و می گفتم که چرا سؤال نمی کنید که آنها می گفتند که سؤال می کنیم ولی اینها جواب آن را نمی دانند. بعد می گفتم که با این حساب چرا اینجا ماندید، می گفتند که بعداً جواب این سؤال داده می شود! و«بیت العدل» به آن جواب می دهد.

واقعاً جواب می دهد

اتفاقاً سفسطه گر واقعی آنها هستند. جواب آنها به گونه ای است که هم کوتاه است و هم هزاران تفسیر می توان از آن داشت.

از مسلمان شدنتان می گفتید…

علاوه بر این تناقضات در بهائیت خلامعنوی و ایمانی خیلی ما را آزار می داد و به این دلیل به سوی اسلام آمدم و چون احساس قرابت و دوستی شدیدی نسبت به ائمه داشتم مشرف به تشیع شدم چرا که ائمه منبع بسیار عظیمی برای پر کردن این خلابودند. البته شیعه شدن من و شناخت این منبع عظیم به واسطه مطالعه کتاب «علی کیست» جناب کمپانی بوده است. این کتاب بسیار روی من تاثیر داشت و خواندن این کتاب را به همه توصیه می کنم.

الآن چه می کنید

پس از اسلام آوردنم برای نشان دادن چهره واقعی بهائیت تالیفاتی داشته ام و کتابهای «چرا مسلمان شدم»، «نامه ای برای برادرم»، «مسلخ عشق»، «سایه شوم» و «فریب» را به چاپ رساندم.

گویا چند رمانی هم که نوشته اید به واسطه قالبی که برای نوشته خود انتخاب کردید سروصدای زیادی در محافل بهائیت به وجود آورده است.‎/‎/

ببینید، چون چنین کتابهایی تا به حال سابقه چندانی نداشته است، غیر از آیتی و مهتدی که دوتن از بزرگان این فرقه بودند و برگشتند و کتبی را در این مورد تالیف کردند تقریباً کتابی در این باره توسط بهایی های برگشته از بهائیت نوشته نشده و طبعاً کتابهای من به این واسطه حرکت جدیدی بود و برای آنها خیلی سنگین آمد. البته از طرف تشکیلات ابتدا خیلی روی من کار کردند و خیلی بحث می کردند تا من را برگردانند. آنها ساعتها با من بحث می کردند تا مسیر مرا تغییر دهند که این روزها از روزهای سخت زندگی من بود. آنها مرتب به من می گفتند که اگر برنگردی مشمول خشم و غضب الهی و نابود می شوی که الحمدالله نه تنها هیچ کدام از این اتفاقات رخ نداد بلکه بعد از مسلمان شدنم هر روز در حال پیشرفت هستم.

چند کلمه می گویم شما یک جمله درباره آن بگویید
اسلام

بهترین مامن قلوب.

تشیع

کاملترین مذهب الهی.

بهائیت
فرقه سیاسی، استعماری.

بهایی
انسان وابسته به تشکیلات که ۲ چهره دارد؛ چهره ظاهری آنها بسیار مظلوم، عاطفی، خوش برخورد، منصف، خدمتگزار و مفید که ناشی از تعلیمات درازمدت تشکیلات بوده است و چهره باطنی آنها، گزارشگر، حیله گر، تلاشگر به علاوه کینه توزی علیه اسلام.

بدترین تعالیم بهائیت
آموزه های ضداسلامی و ضددینی.

بهترین راه مبارزه با بهائیت
پرداختن به آثار بهائیان و افشای احکام ناقص آنها مثل حکم سارق که می گویند اگر شخصی ۳ بار دزدی کرد روی پیشانی او مهر بزنید. حالااگر فرض کنیم مهری باشد که تا آخر پاک نشود اگر سارق برای چهارمین بار دزدی کرد باید با او چه کنند !

با کدامیک از ائمه احساس قرابت بیشتری دارید
علی ابن موسی الرضا (ع)‎/

ادعیه مورد علاقه شما
بعد از دعای کمیل، صحیفه سجادیه.

بهترین روز سال
روزی که درآن گناهی نکرده باشم.

سخت ترین روز برای شما
پس از مسلمان شدنم والدینم خیلی ناراحت شدند و من از ناراحتی آنها بسیار ناراحت شدم.

چه زمانی گریه کردید
یک شب عاشورا دلم برای مادرم خیلی تنگ شده بود که از این دلتنگی به گریه افتادم.

آرزو
روزی برسد که خانواده من متوجه شوند که در اشتباه هستند.

خوشبختی
همیشه خوشبخت هستم چون به خدا ایمان دارم.

خاطره خوب
اولین سفرم به مکه مکرمه.

خاطره بد
شبهایی که با ماموران تشکیلات بحث می کردم.

حرف آخر.

امیدوارم که روزی در راه افشای فرقه بهائیت به فیض شهادت نائل شوم.
مهناز رئوفی، بهایی مسلمان شده در گفت وگو با «ایران»:

نویسنده: محسن یزدی قلعه