نوشته‌ها

یا رومی روم باش، یا زنگی زنگ…

از قدیم گفته اند یا رومی روم باش یا زنگی زنگ. آدم بالاخره یا این سمت جوی هست یا آن سمت. همه ما افرادی را دیده ایم که متناسب با موقعیت، نظرشان تغییر میکند، استدلالشان عوض میشود و خود را به حق میدانند. این افراد شاید معرکه گیر خوبی باشند اما در نهایت سخنشان به دل انسانهای آزاده و آگاه نمی نشیند؛ چرا که یکرنگی و صداقت در رفتار و سخنانشان نیست.
صداقت و یکرنگی میگوید آدم اگر به چیزی اعتقاد دارد، باید پای اعتقادش بایستد، نه اینکه بنا به منافع یا برای جلب توجه بیشتر، سخنانی متناقض با باورهای خودش بگوید. حال اگر این عدم یکرنگی از سوی یک تشکیلات با رویکرد دینی باشد، اثرات منفی آن بیشتر خواهد بود.
به عنوان مثال، از یک طرف تشکیلات بهائی که بهائیان سراسر دنیا را مدیریت و رهبری میکند، تقلید از یک انسان را محکوم کرده و شیعیان را به خاطر تقلید احکام شرعی از فقها، گمراه و عقب مانده میداند. اما از طرف دیگر جناب بهاءالله-که بهاییان او را پیامبر خود میدانند- در “الواح نازله به ملوک و رؤسای ارض”، حدیثی مشهور از امام صادق علیه السلام در مورد ویژگی های یک مرجع تقلید را نقل و در ضمن تایید این حدیث، آن را “از لسان مظهر وحی جاری شده” میدانند. همچنین، جناب عبدالبها، پیشوای بهاییان، در کتاب رساله مدنیه خود، به همین حدیث استناد کرده، آن را روایتی صحیح دانسته و در مورد آن گفته: “این کلمات مشرقه، جامع جمیع شرائط علمیّه است”.
یعنی همان تقلید از فقها که امروز تشکیلات بهائی آن را محکوم کرده و نشانه ضعف و عقب ماندگی شیعیان میداند، از سوی نخستین رهبران بهائیت، تایید شده و صحیح است. اگر رهبران و بزرگان بهائی تقلید را صحیح میدانستند، چرا تشکیلات امروزی بهائی، حرفی مخالف اعتقادات خود بهائیان میزند؟ آیا هدف تشکیلات بهائی از این دوگانه گویی ها، هدایت انسانها به سوی خداست؟ آیا صحیح است که برای رسیدن به اهدافمان، مخالف باورهایمان عمل کنیم؟ آیا این خیانت به افکار عمومی بشریت نیست؟
یا باید مثل قدیمی ها به گردانندگان امروز بهائیت بگوییم: یا رومی روم باشید، یا زنگی زنگ…
پی نوشت:
حدیث مشهور امام صادق علیه السلام که جناب بهاءالله و جناب عبدالبهاء نیز ضمن تایید، به آن استنهاد کرده اند:
فَأمَّا مَن کانَ مِن الفُقَهاءِ صائناً لنفسِهِ حافِظاً لِدینِهِ مُخالِفاً على‏ هَواهُ مُطِیعاً لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ
هر کدام از فقها که نگهدار نفس خود است، از دینش محافظت می‌نماید، با هوای نفس مخالفت می‌کند و امر مولای خود ]ائمه‌ی معصومین (ع)[ را اطاعت می‌کند، پس بر مردم است که از او تقلید کنند. (وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۱)

اندر شعارهای توخالی بهائیت

یکی از شعارهایی که بهائیان برای زیبا جلوه دادن اعتقاد خود با افتخار بیان می کنند شعار “وحدت عالم انسانی” است که می گویند همه ی انسان ها باهم برابرند و  کسی برتر یا بدتر از کسی نیست. اما همینکه به مرحله ی عمل می رسند شعار خود را فراموش می کنند و جور دیگری رفتار می نمایند.

توجه شما را جلب می کنم به کلام گهربار رهبر درجه یک بهائیان جناب بهاءالله در وصف مردم سرزمین سوریه.

ایشان در کتاب اسرارالآثار، جلد۵ می گوید:

«ای نبیل، بارها امر نمودیم و باز هم می گوییم به مردم شام (سوریه) ذکر خدا و حرف دین را نزن. چون مردمش از خدا و حق دور هستند و از عنایت خدا محرومند. زمین آنجا به نهایت مبارک است و مردمش به نهایت منحوس»

اگر می گویید “همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار” پس دیگر چرا رهبرتان مردم منطقه شام را منحوس می خواند؟!!

من قبله ام !

قبله، جایگاهی است که پیروان یک دین، در هر جای دنیا که باشند، به­ سوی آن نماز می­ گذارند.

بهاییان نیز قبله­ ای دارند که محلّ آن در شهر عکا (فلسطین اشغالی) است. عکا محلّ دفن میرزا حسین­علی نوری (بهاء­الله) رهبر بهاییان است که بهاییان، اعمال عبادی خود را رو به­ سوی جنازه ­ی مدفون او به جا می­ آورند؛

البتّه دستور جناب بهاء الله آن بوده که بهاییان در زمان حیاتش نیز به سمت او عبادت کنند!!!

بحث خداشناسی در میان تعالیم بهاییان، بحثی گیج ­کننده است؛ چرا که مدّعی خدایی در این آیین کم نیست؛

باری سیّد باب خود را ذات خداوند معرفی می­ کند و گاهی جناب بهاءالله، خدایی همه­ ی خدایان را، رشحه ­ای از ترشّحات وجودی خود می­ داند. گاهی جناب بهاءالله خود را خالق تمام موجودات می‌پندارد و گاهی همین خدا زندانی می‌شود و گاهی در خراب‌ترین سرزمین‌ها مسکن می‌گزیند.

خدا شناسی در بهاییّت هر چه هست، با یکتاپرستی میان موحّدان تفاوت جدّی دارد و این­گونه ادّعاها در «عصر ارتباطات»، سخنان فرعون را به بنی­ اسراییل تداعی می­ کند که به آنان می­ گفت: “من خداوند بزرگ­تر شما هستم!”

بهاءالله و منکران و مخالفانش

photo_2017-01-11_12-34-56

جناب بهاءالله در مورد کسانی که امر را نپذیرند و دشمنی ایشان را در دل داشته باشند چنین می فرمایند:

من ینکر هذا الفضل الظاهر المتعالی المنیر ینبغی له بان یسئل عن امه حاله ..قل من کان فی قلبه بغض هذا الغلام (بهاء)فقد دخل الشیطان علی فراش امه …
(کتاب گنج شایگان و جلد ۴ کتاب مائده آسمانی)

هرکس بهاءالله یا بهاییت را منکر شود سزاوار است از مادرش وضع خود را بپرسد… بگو هرکس در قلبش دشمنی این غلام (بهاءالله) را داشته باشد قطعاً شیطان در بستر و رختخواب مادرش رفته است.

همان طور که می بینیم، بنا بر آن چه که ایشان فرموده اند، تمامی منکران ایشان حالشان معلوم است! این سخن ایشان برای ما و برای بهاییان بسیار کارگشا می باشد و مطالب بسیاری را برای ما روشن می نماید.

وقتی که بیشتر به این جمله می اندیشیم، به این فکر می افتیم که:

۱. آیا برادر ایشان، جناب میرزا یحیی، صبح ازل، هم که منکر ایشان شدند همین حال را دارد؟

۲. آیا خواهر جناب بهاءالله، عزیه خانم، هم که منکر ایشان شدند همین حال را دارد؟

۳. آیا جناب محمدعلی برادر جناب عبدالبها هم که منکر ایشان شدند و بین آنها دعوا رخ داد نیز همین حال را دارد؟

۴. آیا تمام بابیان که منکر ایشان شدند همین حال را دارند؟

۵. آیا تمام شیخیه و تمام مسلمانان که منکر ایشان و بهاییت شدند همین حال را دارند؟

۶. آیا این روش گفتار ایشان با آن چه که فرموده شده است که “همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار” قابل جمع می باشد؟

خدای زندانی

photo_2016-12-27_15-17-40

از وقایعی که در طول دوران زندگانی جناب بهاءالله در چند نوبت رخ داده، ماجرای زندانی شدن ایشان است.

یکی از جالب ترین این ماجراها، ماجرای زندانی شدن وی توسط دولت عثمانی در عکا است. در آنجا حادثه ای رخ میدهد و جلوه ای از ایشان تجلی میکند که امر بر جنابشان مشتبه شده و میفرمایند:

“هیچ معبودی نیست مگر من، که زندانی و تنهایم.”

جناب بهاءالله در این جمله تاریخی، خود را تنها خدای جهانیان دانسته اند.

جالبتر این که با زندانی خطاب کردن خود در این ادعا به ضعف و ناتوانی خویش هم اعتراف کرده.
و آدمی میماند که چگونه پرستش کند خدای ناتوان و درمانده ای همچون جناب بهاءالله را.

عدم پای بندی رهبران بهائی به تعلیم “ترک تعصب”

photo_2016-11-21_04-57-08

یکی از تعالیم بهائیان آموزه ی “ترک تعصب” می باشد اما این آموزه هیچ سنخیتی با گفتار رهبران بهائی ندارد. در ادامه با نقل چند سخن، پی می‌بریم که ایشان، از متعصب‌ترین انسان‌های زمان خود بوده و نمی‌توانند داعیه‌دار تعلیم ترک تعصبات باشند.

جناب میرزا حسینعلی نوری، که بهائیان او را پیامبر خود میدانند، نیز تعصب خود را در جاهای متعدد به نمایش گذاشته است؛ به طور مثال ایشان در کتاب بدیع، به پیروان خود دستور می‌دهند که از همنشینی با غیر بهائیان اجتناب نمایند: «بر هر نفسی الیوم لازم که از انفس خبیثه مشرکه اجتناب نماید».(حسینعلی نوری، بدیع ،ص ۳۵۰)

او همچنین اطلاق انسان، بر غیر بهائیان را جایز نمی‌داند: «برای اثبات مظهر احدیه الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین من، اعلاهم أو ادناهم (بزرگ و کوچکشان)، ذکر انسانیت نماید، از جمیع فیوضات رحمانی محروم است، تا چه رسد که بخواهد از برای آن نفوس، رتبه و مقام نماید».(همان، ص ۱۴۰)

سرنوشت عبادت مفقود بهائیان

photo_2016-09-22_14-38-26
انجام دادن عبادت در ادیان الهی، نشان‌دهنده‌ی میزان ایمان پیروان، راهی برای سعادت و برقراری ارتباط میان ایشان و پروردگار تلقی می‌شود. هرچند کیفیت و چگونگی انجام عبادات در ادیان مختلف، گوناگون است، اما آن‌چه که میان تمامی ادیان الهی مشترک است، این است که پیامبر هر دین و پیروانش، به دستورات صادره‌ی از جانب خداوند برای انجام عبادات، عامل‌ترند.

جناب حسینعلی‌نوری ملقب به بهاءالله  یکی از آموزه‌های لازم ‌الإجرا و عبادات واجب برای هر شخص بهائی را خواندن نماز دانسته است. وی در کتاب اقدس، که شامل مجموعه‌ای از احکام و تعالیم بهائیت می‌باشد، تعداد رکعت‌های یکی از نمازهای آئین خود را ۹ رکعت اعلام کرده است: «همانا بر شما نمازی ۹ رکعتی واجب شده است که باید آن را برای خداوندی که آیات را نازل می‌کند، بخوانید…»

میرزا حسینعلی نوری، با ترغیب پیروان خود به اقامه‌ی این نماز، تأکید می‌دارد که روش قرائت این نماز را در ورقه‌ای دیگر به صورت مجزا، شرح داده است:«به تحقیق که ما شرح این نماز را در ورقه‌ای دیگر شرح دادیم. رستگار باد کسی که عمل کند بدان‌چه امر شده از ناحیه‌ی پروردگار…».

آنگونه که در کتاب گنجینه حدود و احکام بهائیان آمده است، سرنوشت این نماز اینگونه بود که در جریان اختلاف عباس و محمدعلی (فرزندان بهاءالله) بر سر جانشینی پدر، با قدرت گرفتن عباس‌افندی، مقداری از آثار و نوشته‌های پدر، که منحصراً در دست محمدعلی بود، مفقود شده است. یکی از این آثار، نماز ۹ رکعتی بهائیان بوده است. از آن پس، نماز ۹ رکعتی که میرزا حسینعلی نوری بر پیروان خود واجب کرد، برای همیشه مفقود شد و امروزه هیچ‌یک از بهائیان از مفاد آن، اطلاع ندارند.
اما با صرف نظر از چگونگی گم شدن این نماز؛ آن‌چه در خور توجه است، عدم اطلاع عباس‌افندی (فرزند بهاءالله که بهائیان او را جانشین به حق پدر می‌دانند)، از نحوه و چگونگی خواندن این نماز است.

اینک سؤال این است مگر خود جناب بهاءالله در زمان حیاتش این نماز را نمی‌خوانده که پیروان و فرزندانش آن را بیاموزند و به آن عمل کنند! آیا قابل باور است که عباس‌افندی و مریدان بهاء، روش قرائت این نماز را از پدر و رهبر خود یاد نگرفته باشند! به نظر می‌رسد که جناب بهاءالله، حتی برای یاد گرفتن اطرافیان هم حاضر به خواندن این نماز نشده و به تعلیمی که خود آورده و بر آن تأکید بسیار کرده، پایبند نبوده است.

حقیقت جویی در بهائیت!

photo_2016-07-26_12-13-10
«کور شو تا جمالم بینی و کر شو تا لحن و صوت ملیحم را شنوی و جاهل شو تا از علمم نصیب بری و فقیر شو تا از بحر غنای لایزالم قسمت بی زوال برداری …» (ادعیه حضرت محبوب، بهاءالله)

این سخن رهبر بهائیان، یعنی جناب بهاءالله است که همگان را چشم و گوش بسته به سوی خود دعوت می کند. با این حساب، هر که طالب حقیقت است، باید هیچ نشنود، هیچ نبیند، تفکر نکند، نیاموزد و تعقّل ننماید.

وقتی تمامی میزان ها و ملاک ها و معیارها در کشف حقیقت از فرد گرفته شود، چگونه و با چه وسیله ای حقانیت یا عدم حقانیت بهائیت را دریابد؟!

بر خلاف آموزه های بهائیان که می گویند چشم و گوش را ببندید و به علم و عقل و فهم خود پشت پا بزنید، اسلام چنین کسانی را به چهارپایان تشبیه می کند. چرا که با وجود داشتن نعمت عقل و ادراک، از آن استفاده نمی کنند.

خداوند در سوره اعراف آیه ۱۷۹ می فرماید: «ایشان دل دارند اما با آن نمی اندیشند و چشم دارند اما با آن نمی نگرند و گوش دارند اما با آن نمی شنوند. اینان مانند چهارپایان، بلکه گمراه تر از آنانند. اینان به راستی غفلت زده اند.»

اگر مرا انکار کنی جاهل هستی!

photo_2016-06-25_13-09-12

اگر کسی ادعای پیامبری کند و در دعوت به سوی خویش بگوید کسانی که مرا نپذیرند جاهل ترین مردم خواهند بود، با او چگونه برخورد می کنید؟!

جناب بهاءالله، کسی که بهائیان او را به عنوان پیامبر خود قبول دارند در کتاب اقتداراتش عباراتی دارد که به زبان ساده میگوید: «اگر امروز کسی به همه ی علوم زمین اشراف داشته باشد، اما بهائیت را نپذیرد، نزد خدا جاهل ترین مردمان خواهد بود.»

همچنین آقای اشراق خاوری در کتاب مائده آسمانی از جناب بهاءالله نقل میکند که: «هر کس بهائی نشود یا تعالیم مرا انکار کند از جاهلان است.»

آیا همین شیوه ی دعوت خود دلیلی بر غیرالهی بودن چنین شخصی نخواهد بود؟!

چطور میشود که به راحتی به منکرین خود بگوییم جاهل ؟!!

پسر ایشان یعنی جناب عبدالبهاء که متوجه اشتباه پدر شده، دست به نصیحت پدر می زند و در کتاب مکاتیبش میگوید: «نباید نفوس را توهین کرد و به جهالت نسبت داد که تو ندانی و من دانم؛ بلکه باید به جمیع نفوس به نظر احترام نظر کرد.»

چرا بهائیان انتقادپذیر نیستند؟!

69

با اینکه در جوامع مختلف به خصوص فضای مجازی نقد های زیادی در مورد بهائیت شده است امّا همواره شاهد بوده ایم که بهائیان حتّی از خواندن انتقادات پرهیز می کنند چه برسد به اینکه بخواهند آنها را پاسخ دهند.

وقتی دلیل این مسئله را بررسی کردیم با عباراتی از رهبران بهائی مواجه شدیم که علّت عدم انتقادپذیری بهائیان بر ما روشن شد.
از جناب بهاءالله در کتاب گنجینه حدود و احکام عبارتی نقل شده که به زبان ساده می شود: «حتّی اگر کسی با مدرک، بهائیت را نقد کرد، گوش ندهید.»

جالبتر اینکه در ادعیه حضرت محبوب جناب بهاءالله می گوید: «جز من چیزی نبینید و جز آنچه می گویم کلامی نشنوید.»

telegram4