بهائیت چگونه شکل گرفت؟ موسس و رهبرانش چه کسانی بودند؟

بهائیت فرقه ای منشعب از بابی گری است(۱). بنیان گذاران بابیت، سید علی محمد شیرازی ملقب به «باب» است. او در سال ۱۲۳۵ق در شیراز متولد شد، در نوزده سالگی به کربلا رفت و در درس سید کاظم رشتی حاظر گردید. پس از مرگ استاد، خود را باب امام زمان(عج) خواند و جمعی افراد ساده لوح و گروهی از فرصت طلب ها با انگیزه های گوناگون به وی گرویدند. پس از مدتی ادعاهای بزرگتری چون مهدویت و رسالت مطرح ساخت. اما در مناظراتی که با علمای ایران در اصفهان و تبریز انجام دا، نتوانست از عهده اثبات مدعیات سنگین خویش برآید و این امر، همراه وجود خطاهای بسیار ادبی و علمی در آثار و الواح وی، مانع سرایت گسترده آیین وی در بین مردم ایران شد.  از سوی دیگر علی محمد نسبت به مخالفان عقیده اش، خشونت شدیدی را سفارش نمود که حاصل کار، آشوب و اغتشاش خونین بابیان در نقاط مختلف ایران بود. پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال ۱۲۶۴ق مریدان علی محمد آشوب هایی در کشور پدید آورده و به قتل و غارت مردم پرداختند. میرزاتقی خان امیرکبیر به جهت فرونشاندن فتنه بابیه و بازگرداندن امنیت به کشور، در صدد سرکوبی آنان برآمد. سرانجام علی محمد باب و یکی از پیروانش به نام محمد علی زنوزی در ۲۸ شعبان ۱۲۶۶ در تبریز تیرباران شدند(۲).

  بهائیت

بنیانگذار فرقه سیاسی و ضاله بهائیت،«میرزا حسینعلی نوری» معروف به بهاء الله است(۳) او فرزند میرزا عباس نوری است و در ۱۲۳۳ ق در تهران به دنیا آمد. در سنین کودکی نزد   پدر و بستگان و معلمان خصوصی به فراگرفتن علوم و فنون مقدماتی ادب فارسی و عربی پرداخت و بدین سبب از رفتن به مدرسه بی نیاز بود. بعد از تحصیلات مقدماتی همچون پدرش که در دستگاه «امام وردی میرزا»(۴) از قاجاریه سمت منشی گری داشت، به خدمت دیوان در آمد و چون شوهرخواهرش هم منشی کنسول روس بود، با ساز و کارهای ایجاد ارتباط با سفارت خانه ها هم آشنایی پیدا کرد. پس از چندی به حلقات درویشان پیوست و مانند آنها زلف و گیسوی بلند گذاشت و لباس قلندری برتن کرد.

در ۲۸ سالگی زمانی که سید علی محمد شیرازی ادعای بابیت نمود در پی تبلیغ نخستین پیرو باب، ملا حسین بشرویه ای معروف به «باب الباب»، در شمار نخستین گروندگان به باب درآمد و از آن پس یکی از فعال ترین افراد بابی شد و به ترویج بابی گری، به ویژه در نور و مازندران، پرداخت. برخی از برادرانش، نیز براثر تبلیغ او به این مرام پیوستند(۵).

درنخستین سال های سلطنت ناصرالدین شاه قاجار شورش های متعددی توسط طرفداران باب در کشور به وجود آمد. درجریان شورش بابی ها درقلعه شیخ طبرسی مازندران، میرزا حسینعلی همراه با برادرش، یحیی، و جمعی دیگر قصد پیوستن به بابی های این قلعه را داشت، ولی در آمل دستگیر و زندانی و سپس روانه تهران شد. به فاصله اندکی، شورش بابی ها در نیریز و مناطقی دیگر مقارن با نخستین سال های سلطنت ناصرالدین شاه قاجار پیش آمد. قرائن تاریخی حاکی است که برخی از این شورش ها ریشه اعتقادی و زمینه اجتماعی و تاریخی داشته و به ویژه از اعتقاد شیعی ظهور امام زمان (عج) متأثر بوده است؛ هر چند گفته می شود که سردمداران انها غالباً در جهت جامه عمل پوشاندن به دستورهای باب به این اقدامات دست زدند.

او در کتاب «بیان فارسی» پنج استان ایران را مختص پیروان خویش اعلام کرده و حضور کافران را در این مناطق حرام خوانده بود. در چنین وضعیتی میرزا تقی خان امیرکبیر،صدراعظم وقت، که استقلال و تمامیت ارضی کشور راسخت درخطر می دید،  وهمچنین جهت مقابله با بدعت ها و انحرافات مذهبی، تصمیم به نابودی بابیان و سرکوب قطعی این شورش ها گرفت، که منجر به اعدام سید علی محد باب پس از صدور حکم ارتداد وی می شود(۶).

بهاء الله

بعد از اعدام باب، عموم بابیه نیرزا یحیی «صبح ازل» را به عنوان جانشین باب پذیرفتند ولی چون در آن زمان یحیی بیش از نوزده سال نداشت، میرزا حسینعلی «بهاءالله» با زیرکی و شگردهای فریبکارانه زمام کارها را در دست گرفت.  امیرکبیر به دلیل اطلاع از نقش وی در قضایای باب و برای فرونشاندن اغتشاشات و شورش های بابیان، میرزا حسینعلی را از ایران اخراج و به عراق تبعید نمود؛ در این باره امیر کبیر اعلام کرد نامبرده تاکنون پنج کرور تومان (نیم برابر غرامت جنگ های ایران و روس) به خزانه ایران خسارت وارد آورده است(۷).

میرزا حسینعلی به ناچار در شعبان ۱۲۶۷ به کربلا رفت؛ اما چند ماه بعد، پس از مرگ امیرکبیر(۸) در ربیع الاول ۱۲۶۸ و صدارت یافتن میرزا آقاخان نوری، به دعوت و توصیه او به تهران بازگشت. درشوال همان سال جریان سوء قصد و تیراندازی دو تن از بابیان به ناصرالدین شاه پیش آمد و بار دیگر به دستگیری و اعدام بابی ها انجامید و چون شواهد و دلایل متعددی برای نقش میرزا حسینعلی نوری در طراحی این سوء قصد وجود داشت، حکومت تصمیم به دستگیری او گرفت. اما بهاء الله به سفارت روس پناه برد و شخص سفیر از او حمایت کرد. سرانجام با توافق دولت ایران و سفیر روس، میرزا حسینعلی به بغداد منتقل شد و بدین ترتیب بهاء الله با حمایت قاطع دولت روس از مرگ نجات یافت. او پس از رسیدن به بغداد نامه ای به سفیر روس نگاشت و از وی و دولت روس برای این حمایت قدردانی کرد(۹).

در بغداد کنسول دولت انگلستان و نیز نماینده دولت فرانسه با بهاء الله ملاقات کردند و حمایت دولت های خویش را به او ابلاغ کردند و والی بغداد نیز برای وی مقرری تعیین کرد(۱۰). به دنبال تبعید میرزا حسینعلی، برادرش میرزا یحیی صبح ازل هم با لباس مبدل خود را به عراق می رساند و کم کم اجتماعی از بابیان در خاک عراق ایجاد می گردد که مهمترین هدفشان اذیت و آزار شیعیان بود(۱۱).

از سوی دیگر کشمکش میان دو برادر و طرفداران آنان برسرادعای «موعود بیان» یا «من یظهِرُهُ الله»(۱۲) و رهبری بابیان، شدت گرفت و آدمکشی های شدیدی بین بابیان رواج یافت. قتل، غارت و سایر خرابکاری های بابیان در بغداد باعث شد(۱۳) که توسط دولت عثمانی ابتدا به استانبول و سپس ادرنه تبعید شوند. در این زمان میرزا حسینعلی مقام «من یظهِرُهُ اللهی» را برای خو ادعا کرد. و این در حالی بود که طبق ادعاهای علی محمد باب قرار بود حدود دو هزار سال بعد از او کسی که «من یظهِرُهُ الله» است ظهور کند(۱۴). ولی شماری از سران بابیه به این موضوع اهمیت ندادند و فقط در بغداد حدود بیست و پنج نفر خود را «من یظهِرُهُ الله» نامیدند. نزاع میان دو برادر بر سر این ادعا موجب افتراق بابیان گردید؛ اطرافیان میرزا یحیی به فرقه «ازلیه» و پیروان میرزا حسینعلی به فرقه «بهائیه» نامیده شدند و آنهایی که به این دو برادر ملحق نشدند، به نام قبلی «بابی» باقی ماندند(۱۵).

این جدایی باعث شد که در استانبول و ادرنه میان بهاء و ازل و طرفداران آن دو اهانت، تهمت و افترا و کشتار رواج یافته و هر یک از دو طرف بسیاری از اسرار یکدیگر را بازگو و به افشاگری اعمال یکدیگر بپردازند(۱۶) و حتی عزیه، خواهر ازل، کتاب «تنبیه النائمین» را در افشای کارهای بهاء نوشت(۱۷).

سرانجام حکومت عثمانی برای پایان دادن به این درگیری ها بهاء الله و پیروانش را به «عکا» در فلسطین و میرزا یحیی را به «قبرس» تبعید کرد. میرزا حسینعلی «بهاءالله» پس از رسیدن به عکا به صورت کامل و علنی دست ازادعای نائب باب بودن برداشت و رسماً خود را پیامبر نامید و فرقه «بهائیت» را بنیان گذاشت که فوراً از جانب دولت روسیه به رسمیت شناخته شد. دولت استعماری روسیه پس از به رسمیت شناختن فرقه ضاله بهائیت به عنوان یک دین، همه گونه امکانات در اختیار آنها گذاشت. این دولت در نخستین اقدام مرزهای خود را به روی بهائیان گشود و اولین معبد این فرقه را به نام «مشرق الاذکار»(۱۸) در شهر عشق آباد ایجاد کرد.

میرزاحسینعلی به فرستادن نامه (الواح) برای سلاطین و رهبران دینی و سیاسی جهان اقدام کرد و ادعاهای گوناگون خود را مطرح ساخت. او خود را خدای خدایان، آفریدگار جهان، معبود حقیقی نامید(۱۹).

بهاءالله مدت نه سال در قلعه ای در عکا تحت نظر بود و پانزده سال بقیه عمر خویش را نیز در همان شهر گذراند و در ۱۳۰۹ق،(۲۰) پس از بیست شبانه روز تب ار دنیا رفت و پیروانش با اعتقاد به خدایی او قبرش را قبله خویش گرفتند.

 

عبدالبهاء

مرگ میرزا حسینعلی بحران جانشینی، اختلافات و درگیری های زیادی را در میان فرزندانش به دنبال داشت؛ «عباس افندی»(۲۱) پسر ارشد او که بعدها «عبدالبهاء» لقب گرفت، برادر و مریدانش را با القابی چون خفاش و جغد و روباه و گرگ و باقی درندگان مفتخر ساخت و خویشتن را بلبل و طاووس نامید و در مقابل میرزامحمد علی هم جناب عبدابهاء را گوساله و الاغ دو پا خوانده و خود را شیر خدا لقب داد(۲۲). سرانجام این الفاظ رکیک و ناپسند به جایی رسید که عباس افندی سرقت بسیاری از الواح و آثار بهاء و ایجاد نقصان در آیین بهائیت را به برادرانش نسبت داده و اعتراف نمود که «انصاف باید داشت از نفسی که در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده چگونه تربیت اهل آفاق نماییم و آیا در این قضیه ذره ای شبهه و تردید است؟ لا والله!» (۲۳)بالاخره در این جدال قدرت عباس افندی که از زیرکی خاصی برخوردار بود با غلبه بر برادرش محمد علی، و سایر مخالفین، به مقام رهبری بهائیان رسیده و به تجدید حیات بهائیت پرداخت(۲۴).

عباس افندی در محیط حکومت عثمانی و داخل ایران مجالی برای فعالیت خود نمی یافت. بدین جهت در سال ۱۹۱۱م. به اروپا و امریکا مسافرت کرد و به جای روسیه با انگلستان و سپس آمریکا رابطه ویژه ای برقرار کرد و به علاوه این سفرها بر نگرش و عقاید عبدالبهاء نیز تأثیر عمیقی بر جای گذاشت و سبب شد تا او تعالیم باب و بهاء را با آنچه در قرن نوزدهم در غرب، خصوصاً تحت عناوین روشنگری و مدرنیسم و اومانیسم متداول بود، تطبیق دهد. او در جریان جنگ جهانی اول(۱۹۱۴) خدمات زیادی برای انگلستان انجام داد، و پس از پایان یافتن جنگ، به پاس این خدمات، طی مراسمی لقب «سر» (sir) و نشان «نایت هود» (knight Hood) که بزرگترین نشان خدمتگزاری به انگلیس است، به وی اعطا شد. بدین صورت بهائی گری به عنوان ستون پنجم و یکی از ابزار سیاست استعماری انگلیس – و نیز آمریکا- مبدل شد(۲۵).

شوقی افندی

 

پس از عبدالبهاء، «شوقی افندی» ملقب به «شوقی ربانی» فرزند ارشد دختر عبدالبهاء، بنابه وصیت عبدالبهاء جانشین وی گردید. این جانشینی نیز با منازعات زیادی همراه بود. شوقی بر خلاف نیای خود تحصیلات رسمی داشت؛ او در دارالفنون بالیون لندن، دانشگاه آمریکایی بیروت و سپس در دانشگاه آکسفورد تحصیل کرده و مستقیماً تحت پرورش و تربیت انگلیسی ها رشد کرده بود، در سال ۱۳۰۰ شمسی، یعنی اولین سال به قدرت رسیدن رضا خان به رهبری «بهائیت» برگزیده شد. او خود را «ولی امرالله» خواند. با شعار برابری زن و مرد دستور برداشتن حجاب را صادر کرد و از آنجا که ایران را خواستگاه «بهائیت» دانست به پیروان خود سفارش کرد که کوشش کنند تا این روش قبل از هرجا در تهران و ایران رایج گردد. انتخاب او به رهبری بهائیت با توجه به رذایل اخلاقی که داشت موجب اختلاف و انشعاب های تازه ای در بهائیت شد. حتی فضل الله صبحی مهتدی – سال ها کاتب و منشی نزدیک عبدالبهاء بود- دست از این فرقه پوشالی کشیده و به دامان پاک اسلام رو آورد و خاطرات خود را ار رفتار زشت «شوقی» و افراد دیگر این فرقه انتشار داد(۲۶). فساد عظیم و همه جانبه دستگاه رعبری بهائی گری، انحرافات اخلاقی گسترده و انحطاط معنوی مبلغین بهائی و حرکت این دارودسته سیاسی در راستای تأمین منافع استعمارگران، از دلایل رویگردانی چند تن دیگر از نزدیکان عبدالبهاء از فرقه ضاله بهائیت نیز بود(۲۷).

براساس وصیت و دستورات عبدالبهاء باید رهبری بهائیت در خاندان «شوقی افندی» به صورت موروثی باقی می ماند، اما بر خلاف پیش بینی بهاءالله و عبدالبهاء، شوقی صاحب فرزند نشد(۲۸). به همین سببب او برای اداره جامعه بهائیت، ایجاد تشکیلاتی به نام «بیت العدل» را لازم و ضروری دانست. نقش «اس اسی»(۲۹) او در تاریخ بهائیه، توسعه تشکیلات اداری و جهانی این فرقه بود و این فرایند به ویژه در دهه شصت میلادی در اروپا و آمریکا سرعت بیشتری گرفت و ساختمان معبدهای قاره ای بهائی موسوم به «مشرق الاذکار» به اتمام رسید. تشکیلات بهائیان که شوقی افندی به آن «نظم اداری امرالله» نامید، زیر نظر مرکز اداری و روحانی بهائیان واقع در شهر حیفا (در کشور اسرائیل) که به بیت العدل اعظم الهی موسوم است اداره می گردد. شوقی در زمان حیاتش از تأسیس دولت صهیونیستی حمایت و مراتب دوستی بهائیان را نسبت به کشور اسرائیل به رئیس جمهور آن ابلاغ کرد(۳۰). شوقی افندی در سال ۱۳۳۶ شمسی به مرض آنفلوانزا در لندن درگذشت.

انشعابات جدید

پس از مرگ شوقی افندی کشمکش شدیدی بین بهائیان بر سر جانشینی او، درگرفت و بسیاری از آنان رهبری همسر آمریکایی او به نام «روحیه (ماری) ماکسول»  را پذیرفتند. در کنفرانس ویژه ای که سال ۱۳۴۲ شمسی با حضور سران مهم فرقه بهائیت در لندن تشکیل شد گردید، ۹ نفر به عنوان اعضای مجلس بیت العدل انتخاب شدند. آنگاه این بیت العدل به شهر «حیفا» در «اسرائیل» منتقل شد که تاکنون فعال است و هر چند سال یکبار با تجدید انتخابات اعضای آن تغییر کند. ریاست این گروه که به بیت العدل حیفا شهرت دارد، با «روحیه ماکسول»- همسر قوقی افندی- بود که او نیز در سال ۱۳۷۸ شمسی مرد. موافقان روحیه، او را پنجمین پیشوای بهائیت در جهان می دانند (۳۱).

به موازات رهبری «روحیه ماکسول»،«چارلز میسن ریمی» فرزند یکی از روحانیون کلیسای ارتدوکس(۳۲) نیز ادعای جانشینی شوقی افندی را نمود و گروه «بهائیان ارتدوکس» را پدید آورد که امروزه در امریکا، هندوستان و استرالیا و چند کشور دیگر پراکنده اند. عده دیگری از بهائیان نیر پس از مرگ شوقی به رهبری جوانی از بهائیان خراسان، به نام «جمشید معانی» روی آوردند. این جوان خود را «سماءالله» نامید و طرفداران او در اندونزی، هند، پاکستان و آمریکا پراکنده اند(۳۳).

پی نوشت:

 (۱). لازم به ذکر است فرقه بابیت خود نیز انشعابی از فرقه شیخیه می باشد. شیخی گری، نوعی انشعاب از تشیع است که در قرن دوازدهم هجری پدید آمد. بنیانگذار آن شیخ احمد احسائی است و پس از مرگ وی پیروانش پیرامون سید کاظم رشتی گرد آمدند.

جهت آگاهی بیشتر ر.ک. : فرق و مذاهب کلامی، علی ربانی گلپایگانی، قم: انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۳۸۳، صص ۳۴۶-۳۳۶؛ شیخیه بستر پیدایش بابیت و بهائیت، عزالدین رضانژاد، مجله انتظار، ش۳٫

(۲).در بخش های بعدی کتاب توضیحات جامعی پیرامون عوامل مؤثر بر شکل گیری این فرقه و عقاید آن ارائه می شود. همچنین ر. ک. : محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد: انشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵، ص۸۸ تا ۹۱٫

(۳). آئین بهائیت نام خود را از همین لقب گرفته است.

(۴). شاهزاده امام وردی میرزا، پسر فتحعلی شاه و رئیس گارد مخصوص سلطنتی، از طرفداران نفوذ روس در ایران بود که رد پای ارتباط با سفارت روسیه در کارنامه او مشهود است.

ر. ک. : شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، تهران: زوار، ۱۳۵۷، ج۶، ص۵۲ و ۱۲۶-۱۲۷ و ج۱، ص۱۶۲٫

(۵). تاریخ نبیل زرندی، محمد زرندی، بی جا، بی تا، ص۸۵، ۸۸، ۹۱؛ حاجی میرزا جانی کاشانی، مقدمه براون، ص لج. به نقل از: بهائیت، محمود صدری، دانشنامه جهان اسلام، تهران: بنیاد دایره المعارف اسلامی، ۱۳۷۵، ج۱، ص۱۹-۱۶٫

(۶). دانشنامه جهان اسلام، همان، ج۱ ص۱۹-۱۶ و ج۴، ص۷۳۳٫

(۷). شوقی افندی، قرن بدیع، ترجمه: نصرالله مودت، تهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری، ج۱، ص۱۳۱۵؛ به نقل از: بهائیت در ایران، دکتر سید سعید زاهد زاهدانی، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، صص ۱۴۶-۱۴۵٫

(۸). بر اساس برخی اسناد تاریخی، ترور امیر کبیر را «بابی ها» طراحی کرده بودند. ر. ک. : عبدالله شهبازی، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره ۲۷، مورخه پاییز ۱۳۸۲، ص۳۸٫

(۹). آثار قلم اعلی، حسینعلی نوری، تهران: لجنه مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع، ج۱، ص۷۶؛ شوقی افندی، قرن بدیع، ج۲، ص۴۹ به نقل از: دانشنامه جهان اسلام، پیشین.

 (۱۰). آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، رضا برنجکار، قم: طه، ۱۳۷۹٫

(۱۱). شوقی افندی، قرن بدیع، جلد دوم، ص۱۲۲٫

 (۱۲). «من یظهره الله» یعنی «کسی که خدا او را آشکار می کند»، عنوانی است که باب، بعد از ادعای شریعت جدید و تألیف کتاب بیان، برای «موعود بیان» انتخاب کرد.

(۱۳). ر. ک. : مائده آسمانی، عبدالحمید اشراق خاوری، ۱۳۲۷، ج۷، ص۱۳۰؛ تاریخ قدیم و جدید، محمد محیط طباطبائی، مجله گوهر، سال ۳، ش۵، ص۳۴۵٫

(۱۴). کتاب بیان فارسی، علی محمد شیرازی، باب ۱۳ از واحد سوم؛ همچنین موعود ظهور من یظهره الله در باب هفدهم از واحد دوم کتاب بیان فارسی، ۱۵۱۱ سال بعد از ظهور بیان می باشد.

(۱۵). فرق و مذاهب کلامی، علی ربانی گلپایگانی، قم: انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۳۸۳، ص۳۴۳-۳۵۰٫

(۱۶). جهت مطالعه بیشتر ر. ک. : از بهائیت در ایران، دکتر سید سعید زاهد زاهدانی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، ص۱۹۶؛ از بابی گری تا بهائی گری، عزالدین رضانژاد، فصلنامه انتظار موعود، ش۱۰؛

نقد و بررسی آئین بهائیت، عزالدین رضانژاد، فصلنامه انتظار موعود، ش۱۱ و ۱۲٫

(۱۷). تنبیه النائمین، عزیه خانم نوری، تهران: ازلیان، بی تا.

(۱۸). معابد بهائی تحت عنوان مشرق الاذکار نامیده می شود.

(۱۹). مجموعه الواح، میرزا حسینعلی نوری (بهاء الله)، قاهره: مطبعه سعادت؛ ۱۳۳۸ق، صص ۴۰۰-۴۰۳٫

(۲۰). بهائیت در ایران، پیشین، ص۱۵۰٫

(۲۱). وی در سال ۱۸۴۴ م متولد و در سال ۱۹۲۱ م درگذشت.

(۲۲). ر. ک. : شوقی افندی، توقیعات مبارکه (لوح قرن)، ج۱، ص۱۰۳، به نقل از: بهائیت در ایران پیشین، ص۲۲۳٫

(۲۳). عباس افندی، تذکره الوفاء، حیفا، انتشارات عباسیه، ۱۹۲۴، ص۸۵۱٫

(۲۴). دانشنامه جهان اسلام، پیشین.

(۲۵). فرق و مذاهب کلامی، پیشین، ص۳۴۷٫

(۲۶). جهت آشنائی بیشتر ر. ک. : خاطرات صبحی درباره بهائی گری، فضل الله مهتدی، تبریز: سروش ۱۳۳۴، صص ۱۶-۱۰؛ و همچنین؛ کتاب «پیام پدر» صبحی.

(۲۷). نظیر؛ عبدالحسین آیتی، میرزا حسن نیکو که در بخش های دیگر کتاب توضیح داده می شود.

(۲۸). بنابر تصریح عبدالبهاء در الواح و وصایا، پس از وی بیست و چهار تن از فرزندان ذکورش نسل بعد از نسل، با لقب ولی امرالله باید رهبری بهائیان را به عهده می گرفتند و هریک باید جانشین خود را تعیین می کرد «تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد» (ر. ک. : عبدالبهاء، مفاوضات، ص۴۵۴۶)، لکن شوقی افندی ربانی، نخستین فرد از این سلسله، عقیم بود و طبعاً بعد از وفاتش، در ۱۳۳۷ ش. دوران دیگری از دودستگی و انشعاب و سرگشتگی در میان بهائیان ظاهر شد.

(۲۹). شوقی افندی، قرن بدیع، ترجمه: نصرالله مودت، تهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری، صص ۴۱-۴۲٫

(۳۰). اخبار امری، سال ۱۰۷ بدیع، شماره ۸، ص۲؛ همچنین ر. ک. : مهدویت و فرقه ها، رضا برنجکار، فصلنامه موعود، ش۲۲٫

(۳۱). اسماعیل رائین، انشعابات در بهائیت، تهران: مؤسسه رائین، ۱۳۵۷، صص ۲۳۳، ۲۲۹٫

(۳۲). ر. ک. : تاریخ ادیان و مذاهب جهان، عبدالله  مبلغی آبادانی، قم: سینا، ۱۳۷۳، ج۳، ص۱۴۱۴٫

(۳۳). دانشنامه جهان اسلام، پیشین